امروز جمعه 16 شهریور 1403

Friday 06 September 2024

چگونه بلور فضا می شكند


1401/08/01
کد خبر : 28878
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 12 نفر
این ما را به یك مفهوم یك آركیتاكتانیك فرو ریخته و بار دیگر به هم بند و مفصل شده كه در هنر گرافیك تجربه می شود، مربوط می كند! كار دیگر نسبیت نام دارد و در ۱۹۵۲ خلق شده است. در این تصویر سه نیروی جاذبه عمود بر یكدیگر عمل می كنند. سه سطح یكدیگر را در زوایایی قائمه قطع می كنند و آدم ها بر روی هر یك از آنها زندگی می كنند. برای ساكنان این دنیاهای متفاوت غیرممكن است كه در همان سطح دنیای خود قدم بزنند یا بایستند، زیرا تصورات مختلفی از «افقی» و «عمودی» بودن دارند. آنها ممكن است حتی از یك پلكان مشترك استفاده كنند. روی پلكان بالای تصویر دو آدم پهلو به پهلو در یك جهت حركت می كنند. در حالی كه یكی از پله ها پایین می آید و دیگری بالا می رود. تماس این دو فرد نیز غیرممكن است، زیرا آنان در دو دنیای متفاوت زندگی می كنند و از وجود یكدیگر آگاهی ندارند. در آن سوی دیگر یعنی خود خود خود ساختمان، معماران دیكانستراكشن همچنان می گویند: «نه علم علم است و نه فلسفه ما فلسفه! و از سر ناچاری سخن می گوییم.»... «معماری، الگوی آزمایشگاهی فضای زیست است نه به معنای خود واقعی آن!» ... «در كجا بیشتر منطق می شكند!» «هدف به خشم درآوردن است نه فریفتن و مجذوب كردن.» این آخری را من به كنایه می گویم، زیرا عاشق جیغ گیتار جیمی هندریكس و گلوی پاره «جنیس چاپلین» هستم وقتی كه Freedom را صدا می زند. برگردم، به یك نكته دیگر... آخر اینكه مثلث اشر در نشریه روانكاوی انگلستان تصویر روی جلد بود، این را به ذهن می آورد كه «روان انسان» به عنوان یك سوژه در ارتباط با «هنر» را مدیون كه هستیم. این سخن از من است: مدیون زیگموند فروید. تمام اینها، فلسفه فریب، ضدمنطق، سوررئال، دادا، خردستیزی، رئال ذهنی و عینی و یا ... در هنر و فلسفه هنر از نحوه برخورد او با روان انسان است كه مایه می گیرد. فروید در نظریه اش درباره شخصیت انسان سه بخش را تعریف می كند: «او»، «من» و «فرامن». «او» خاستگاه انرژی روانی و جایگاه غرایز است. «او» با بدن و جریان های آن در تماس است تا با محیط. و نقش ارضای محور اساسی زیست _ روانی یا Pleasure را بازی می كند. فاقد سازمان بندی است. پویا است و استحاله می شود. تحول و تغییر ناشی از گذر زمان نیست. «او» تجربه مند و قانونمند نیست. فاقد اخلاق و معنویت است. خردستیز، غیراجتماعی، خودخواه و لذت جو است. «من» عامل اجرایی، ناظر «او» و عهده دار «فرامن» است و با خارج رابطه می گیرد و پیرو محیط واقع است. «من» توان تمییز و استنتاج را دارد. «فرامن» آرمان گرا و اخلاقی است. كمال را می جوید و وجدان خرد نیز «فرامن» است. آنچه می توان از فرویدیسم در فرهنگ نتیجه گیری كرد، بروز آشوب گرایی در هنر است، آشوب گرایی، انكارگرایی و نفسانی گرایی، یا حتی تن گرایی... در خلق اثر هنری است. بار دیگر گلوی پاره خواننده راك و گیتار شكسته خداوند هنر بدوی در تمدن ماشینی مطرود جنیس چاپلین و جیمی هندریكس را به یاد می آورم، مرز پرتگاه برون و درون ... دنیا به سوی یك اندیشه بزرگ می رود تا یك مكانیسم بزرگ آرشیتكتور پا به صحنه سخن ما می گذارد. در دیسیپلین های تاریخی فرم های بیرونی ساختمان به خاطر نیازهای درونی و یا حتی نوع مواد به وجود نمی آمدند. بلكه نیازهای فضایی بیرونی و امكانات هندسی در زمینه تراكم حداكثر فرم های بیرونی را تعیین می كردند. از این رو به فرم های جعبه مانند مواد ساختمانی با دوام و تكنولوژی وابسته به صنعتگری نیاز بود تا هر ساختار جدید بتواند با فضای محدودی كه در اختیار آن بود، سازگار شود. این تا زمانی بود كه «سوخت» یعنی ماده حجیم تولید نیرو، جای خود را به «انرژی» یعنی نیروی غیرمادی و انتقال پذیر داد و ساختمان از قید مكان آزاد شد. و خب، سخن از من است: مدرنیته راه می گشاید. فرم كه انعكاسی از آشوب گرایی ذهن انسانی است برای رسیدن به آزادی، برای بیان امیال و حسرت های سركوب شده ... احساس چهاردیواری یا محبوس بودن را درهم می شكند. صلابت دیوارهای تعیین كننده فرم و فضا معنی و مفهوم می بازد. ساختمان تحت شكنجه خود را می تكاند. جایگاه تئوری و استدلال مقدس نیست.منطقی بودن، تابو نیست! منطق واسازی می شود و این بار دیكانستراكشن جیغ می زند: منطق درونی را منفجر كنید! پاره پوره كردن فضا، گسیختگی عناصر، چاك برداشتن سقف، شكستن عناصر، پوسیدن از درون توسط انگل ها! همه اینها جزیی از معماری است و به آن تعلق دارد! آسیب رساندن به فرم پیراستن آن است. آشفتن یك فرم تهدید كردن آن نیست! فرم همیشه از درون عذاب كشیده است و در ظاهر یك فرم كمال یافته فقط به گناه خود اعتراف می كند. من تجربه این جیغ را دوست دارم و می گویم این درك گرافیك از معماری است یا ساختار سه بعدی مجسمه وار و این یك بعد است! ژاك دریدا واضع اندیشه دیكانستراكشن آن را مورد معماری نمی داند.معماری جایی برای زیستن و فضایی برای زندگی است و تجسم و شاهد زنده تبلور كالبدی اندیشه هایی است كه با تصویر و علامت تبیین می شوند. و حال آخرین نگاه به كاری از یك هنرمند ریاضی دان كه گفتم؛ ماورتیس اشر. انفجار منطق درونی چون خود رفتار مالیخولیایی در سكوت و در ژرفای ذهن انجام می پذیرد. نام كار: خانه پلكان ها- لیتوگراف ۱۹۵۱. مفهوم نسبیت حتی بیش از پیش خود را می گسترد. نیمه بالای تصویر _ در حقیقت انعكاس قسمت دیگر در آینه است. پلكانی كه در بالای تصویر به چشم می خورد یك بار در وسط و بار دیگر در پایین تكرار شده است. در پله های گوشه بالای سمت راست تصویر حالت تابلوی «نسبیت» تكرار شده است. دو حیوان پهلوی هم حركت می كنند در حالی كه یكی به سمت بالا و دیگری پایین می رود. هیچ قورباغه ای ابوعطا نمی خواند.
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/28878
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید