اصلاحات و امیركبیر دو واژهای هستند كه تداعیكننده یكدیگرند و پیرامون تاریخ اصلاحات اجتماعی ایران بیآنكه نام قهرمان راستین آن ذكر شود سخن نمیتوان گفت. اما اصلاحات امروزه واژهای غریب شده و از بسكه جوامع معاصر آن را به بازی گرفتهاند، دیگر بوی ناب و تازگی گذشته را نمیدهد؛ بهویژه كه در اواخر قرن پیش، استراتژی اصلاحات باعث فروپاشی قطب بزرگ بلوك شرق گردید و ردپای دخالتهای بلوك غرب در آن نمودار گشت. اما مصلحان اجتماعی دهههای دورتر كه هنوز جوامع بشری در عوامفریبیهای دموكراتیك فرو نرفته بود، كاملا شریف و شفاف و شسته پای به میدان میگذاشتند و چون بوق و كرناهای تبلیغاتی و ترفندهای انتخاباتی رایج نشده بود، اصلاحات آنها در عینیت و عمل نمود مییافت.
گرچه اقدامات امیركبیر از نوع درونحكومتی بود و او درواقع از داخل نظام سیاسی اصلاحات خویش را آغاز كرد، اما اگر میتوانست اساس حكومت را هم دگرگون میساخت؛ چنانكه خود نیز گفته بود كه قصد كنستیتوسیون (نظام مشروطه) داشته، ولی مجالش ندادند. واقعا هم از مرد روشنبین و استوار و باهمتی چون او بعید بهنظر نمیرسید كه نظام اجتماعی و سیاسی قرون وسطایی ایران را بهكلی زیروزبر كند و طرحی نو درافكند و ایران را به عظمتی كه شایسته آن بود برساند؛ حال چه از طریق ایجاد كنستیتوسیون باشد و چه طرق دیگر. اما هرچه بود و هرچه گذشت، ایدههای بزرگ و آمال بلند امیركبیر ناجوانمردانه در فین كاشان غروب كرد تا شاید روز و روزگاری دیگر در پیشانی فرزند دیگری از مام وطن طلوع كند و ایران را دوباره مركز فرهنگ و تمدن سازد. بااینحال همان اقدامات چندینساله امیر، شالوده تحولات بزرگ بعدی گردید و در حقیقت پایههای ایران نوین را پیافكند.
تضعیف نظام ملوكالطوایفی و ایجاد مركزیت نیرومند سیاسی، اعاده امنیت اجتماعی و مرزی، ایجاد توازن منفی در سیاست خارجی، تعدیل خرج و مخارج درباریان، تاسیس و طبع روزنامه رسمی، تاسیس دارالفنون، توسعه نشر و ترجمه كتب، توجه به نهادهای دینی و مذهبی، پیریزی صنایع بزرگ، حمایت از صنایع دستی، ارتقاء سطح بهداشت عمومی، اصلاح امور مالی كشور، بهبود وضع كشاورزی و باغداری و امور دامی، مبارزه با فساد مالی، ایجاد نیروی نظامی قدرتمند زمینی و دریایی، ساخت بناهای تجاری و اداری در طهران و مراكز ایالات و غیره نمونههای درخشانی از اصلاحگریهای آن مرد بزرگ است. او پیش از وقوع انقلاب میجی در ژاپن به این درك رسید و همت خود را مصروف این اصلاحات كرد اما نظام سیاسی ژاپن دچار خیانتها و دودستهگریهای دربار پادشاهان ایران آن عصر نبود و آن كشور را به جایگاهی رساند كه یكی از قدرتهای بزرگ جهان شد، ولی درباریان ایران با ازمیانبردن ارادههای محكم و رجال استوار و روشنبین كار این سرزمین را به آنجا رساندند كه همگی میدانیم. مقاله زیر اصلاحات همهجانبه میرزاتقیخان امیركبیر را مرور نموده و به شما خوانندگان عزیز و گرامی تقدیم داشته است.
اصلاحات در ایران معاصر به دو گونه «اصلاحات درون حكومتی» و «اصلاحات برونحكومتی» تقسیم شده است. اصلاحات نوع اول در عصر قاجاریه، توسط افرادی چون عباسمیرزا به شكل اصلاحطلبانه و رفرمیستی انجام میگرفت. امیركبیر نیز در این دوره با قبول شالوده نظام سیاسی، تلاش داشت در چارچوب نظام مستقر از ظرفیتهای موجود برای ایجاد اصلاحات در راستای ساماندادن به امور و رفع موانع و غلبه بر آنچه عقبماندگی كشور را به دنبال داشت عمل نماید. برخلاف جریان درونحكومتی اصلاحات كه بیشتر جنبه سختافزاری و خصوصا اقتصادی ــ مالی داشت، اصلاحان برونحكومتی بیشتر نرمافزاری و خصوصا سیاسی ــ فكری بود. این مقاله بر آن است تا در چارچوب گونهشناسی اصلاحات درونحكومتی ایران معاصر، اقدامات اصلاحی در دوران صدارت امیركبیر را مورد بررسی قرار دهد و تاكید دارد كه اصلاحات این دوره كاملا درونزا میباشد و از افت یك اصلاحات برونزا و الهامگرفته از غرب بهدور بوده است.
●پیشفرضهای تحلیل اصلاحات در دوران امیركبیر
ـــ یكی از آسیبهای ساختاری اصلاحات، وجود ابهام در مفهوم اصلاحات و در تعریف انواع مصادیق، فرآیند و هدف اصلاحات میباشد. برخی صاحبنظران آن را در مقابل افساد و به معنای سامانبخشی به وضع موجود برای تبدیل آن به نظم مطلوب دانستهاند و برخی نیز آن را در مقابل انقلاب و به معنای رفرم، تغییرات روبنایی، محدود و سطحی یا اصلاح روبناها تلقی نمودهاند.
ـــ در روند اصلاحات در ایران، گروهی از اصلاحطلبان بر ساخت كارخانه، تاسیس خط راهآهن، ترقی صنعت، گسترش تجارت و . . . تاكید دارند، همانگونه كه در زمان امیركبیر آغاز شد و گروه دوم بیشتر بر قانون، آزادی، عدالت، پارلمان، علم و . . . تاكید دارند، همانگونه كه در زمان مشروطیت رخ داد.
ـــ اصلاح در مقابل انقلاب(revolution) و در قیاس با آن به كار میرود و معادل رفرم (reform) میباشد. این دیدگاه اصلاحی، خاص فرهنگ و اندیشه سیاسی بوده و بهگونهای از تحولات و تغییرات اجتماعی نظر دارد كه در چهارچوب یك نظام سیاسی رخ میدهد. كلمه «اصلاح» مصدر عربی و مفرد واژه اصلاحات میباشد كه در لغتنامههای فارسی و عربی معانی متعددی برای آن ذكر شده كه از جمله میتوان به درست و راست و به كردن، التیامدادن، بهسامانآوردن، سروساماندادن، دوركردن تباهی، سازشدادن و آشتینمودن، رفع عیب و فساد چیزی، بهصلاحآوردن، نیك و بهتر و استواركردن، ضد افساد و . . . اشاره كرد.
در ادبیات كهن فارسی نیز به این واژه فراوان اشاره شده مثلا در كلیلهودمنه آمده است: «نیش كژدم . . . را اگرچه بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمایند، چون بگشایند به قرار اصل باز رود» و در گلستان سعدی آمده است: «. . . یكی از وزراء بر زیردستان رحمت آوردی و اصلاح همگنان را به خیر توسط كردی.»
قرآن كریم در مجموع تعبیرات خود پیامبران را مصلحان میخواند؛ چنانكه از زبان شعیب پیامبر(ع) میفرماید:
«ان ارید الاّ الاصلاح ماستطعت و ما توفیقی الاّ بالله علیه توكلت و الیه اُنیب.» (هود/آیه ۸۸)
●زمینههای اصلاحات در دوران امیركبیر
میرزاتقیخان معاصر با ایام حیات اسپنسر، ماركس، اگوست كنت، نیچه، ادیسون، ولتر، روسو، هگل و كانت بود. وی به نام میرزاتقیخان امیركبیر اتابك اعظم به منصب صدارت اعظمی ایالت ایران رسید و در مدتی كوتاه (سهسالویك ماه و بیستوهفت روز) اولین پایههای سنگبنای اصلاحات در ایران معاصر را پیریزی نمود.
اروپا در زمان امیركبیر همه دانههای كاشتهشده خود را به ثمر رسانده و دولتمردان اروپایی در رقابتی بیامان تمام سعی را وقف توسعه علوم، فنون، قدرت و صنعت كشورشان كرده بودند و از صنایع، اختراعات و صاحبان آن بهطور همهجانبه حمایت میكردند. در این زمان بود كه تحولات عظیمی رخ داد و علوم بهتدریج به كمك صنایع، حرف و سرمایهداران شتافت و روش قدما در علم بهكلی متروك شد.
امیركبیر در زمانی به مسند نشست كه اروپا بهتدریج از دیدگاههای كسانی چون منتسكیو، ولتر، دیدرو، دالامبر، هیوم، ژانژاك روسو، آدام اسمیت و . . . با شدت و ضعفهایی متاثر میشد و همگی این صاحبنظران ــ هركدام به نحوی ــ معتقد بودند كه حاكمیت از آن مردم بوده و غیرقابل تفویض به یك شخص خاص میباشد، بلكه به قانونگزار تفویض میگردد تا بهنحواحسن از آن حمایت كند. آنان به آزادی فردی و امنیت اجتماعی معتقد بودند و بهزیستی، رشد و توسعه زندگی افراد را در گرو آزادی و امنیت اجتماعی امكانپذیر میدانستند. این متفكران از حقوق طبیعی فاصله گرفته و سودجویی و مفیدبودن را مرجع ضوابط زندگی قرار دادند.
●اصلاحات سیاسی در دوره صدارت امیركبیر
استعمارگران واقف بودند كه اگر كادر رهبری یك مملكت سالم باشد، روابط خارجی آن كشور را به نفع ملت و مملكت تنظیم كرده و اجازه غارت و چپاول را به دزدان خارجی نخواهد داد؛ بنابراین آنان پیشازهرچیز در داخل كشورهایی كه به آنها به دیده طعمه مینگریستند، فساد عمیق داخلی را ترویج میكردند و نیز، برهمین اساس شرط اول نجات یك ملت و دولت از چنگال استعمار، درواقع اصلاح داخلی و آمادهكردن زمینههای استقلال و اتكاء به نفس بود؛ چنانكه مثلا اگر امیركبیر میخواست بدون تغییر در این وضعیت نامناسب داخلی به جنگ استعمار برود، همین كسانی كه میبایست به كمك آنها استعمار را به زانو درمیآورد، درواقع پیش از هرچیز خود او را از پای درمیآوردند. لذا امیر در عرصه سیاسی به اصلاحاتی اقدام كرد كه عمدهترین آنها را به شرح زیر میتوان برشمرد.
۱ـ تمركز قدرت یا مبارزه با ملوكالطوایفی:
یكی از حربههای موثر استعمار در راه تحصیل نفوذ بیشتر و سلطه عمیقتر، تضعیف قدرت حكومت مركزی كشورهای مورد استعمار است. گرانت واستون، منشی سفارت انگلیس در تهران، مینویسد: «در این هنگام آشكارا پیشبینی شد كه دوره حكومت قاجار به زودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد.»
وقتی امیركبیر زمام امور را به دست گرفت، كشور ایران جز در چند ایالت بلوچستان، افغانستان و تركستان، در تمامی مناطق دچار اختلاف داخلی و كشمكش میان قدرتهای محلی شده بود؛ چنانكه ناامنی تمامی نواحی غرب (بروجرد و كردستان) و جنوب (بوشهر، دشتستان و نیز كرمان، رفسنجان و یزد) و همچنین شرق و شمال (خطه خراسان) كشور را فراگرفته و فتنه همچون سرطان شهرهای شمالی و شمالغربی كشور را درنوردیده بود.
۲ـ تجدید آرامش و امنیت:
امیركبیر در چنین وضعیتی برای اعاده امنیت و بسط نفوذ و قدرت دولت به سراسر كشور، با پشتكار و جدیتی شایان ستایش دست به كار شد. او برای رامكردن یاغیان و سركوب تجزیهطلبان و حفظ مملكت از تجزیه و ملوكالطوایفی، از هیچ اقدامی فروگذار نكرد. امیر در مدت كوتاهی تمام شورشهای جنوب را علیرغم وسعت و عمقی كه داشت سركوب نمود و سراسر آن منطقه را در كنترل دولت مركزی درآورد. این موفقیت بهقدری اعجابآور بود كه وزیرمختار انگلیس بعد از آنهمه گزارشها كه قبل از آن تاریخ راجع به ناامنی و هرجومرج منطقه جنوب به وزارت امورخارجه انگلیس داده بود، با یاس و ناامیدی به پالمرستون، وزیرخارجه انگلیس، مینویسد: «سالیان درازی است كه منطقه فارس بهطوریكه اكنون تحت اطاعت حكومت مركزی میباشد مطیع نبوده است.»
سران بلوچ در سیستان و بلوچستان، به تاثیر از تحریكات انگلیس بهخاطر هندوستان مبنی بر جداكردن این مناطق از ایران، سر به شورش و یاغیگری برداشته بودند. امیر با ایجاد هنگهای سواره و ساختن پاسگاهها و قراولخانههای فراوان و مستحكم و مجهز، سرتاسر آن منطقه را چنان آرام ساخت كه انگلیسیها را بهكلی از رسیدن به هدف خویش مایوس نمود.
سرسختترین یاغیان و آشوبگران، تركمنهای شمال بودند كه در اثر یاغیگری و چپاول آنان، آرامش و امنیت بهكلی از شمال ایران رخت بر بسته بود اما امیر آنها را نیز با اعزام قشون و تهدید، به زیر نفوذ كشید؛ چنانكه دو تیره «یموت» و «تكه» بدون زدوخورد تسلیم شدند و فقط تیره «گوگلان» كه در دشت گرگان بودند و جاسوسان و ماموران انگلیسی در میان آنها نفوذ بیشتری داشتند، به تحریك و ترغیب آنها مقاومت نمودند؛ كه سرانجام در مقابل نیروهای دولتی شكست خورده و تسلیم گردیدند. نماینده سیاسی روس در تاریخ هشتم صفر ۱۲۶۶.ق خبر این موفقیت دولت را ضمن نامهای كه به روسیه ارسال داشته، چنین گزارش داده است: «. . . در شانزدهم محرمالحرام عساكر پادشاهی در محل موسوم به قراشیخ، فتح عظیمی نموده و پنجهزارتن تركمن را كه بر سر اردوی شاه حمله آورده بودند شكست فاحشی داده، پس از چنین نصرت، گوگلانیها شرایط اطاعت را نسبت به سردار عساكر منصوره به عمل آوردند. . . .»
امیر با ساختن چند قلعه محكم و مجهز در نقاط حساس تركمنصحرا و ساختن سد بزرگ گرگانرود، زمینه اشتغال تركمنهای بیكار به كشاورزی را فراهم آورد و سراسر منطقه را چنان امن و آرام نمود كه روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره بیستوهشتم خود، درباره امنیت آن منطقه چنین نوشت: «امنیت تركمنصحرا بهحدی است كه یكنفردونفر از اردو به استرآباد و از استرآباد به اردو آمدورفت مینمایند و اگر مالی از اردو در صحرای تركمانان گم بشود، تركمانان پیدا نموده میآورند در اردو و جاركشیده به صاحبش میرسانند.»
همچنین فتنه باب و آشوب بهائیها را كه در سراسر كشور و مخصوصا در شمال به قدری وسیع و عمیق بود كه اگر با زمامداری امیركبیر مصادف نمیشد به احتمال زیاد تجزیه كشور و بهوجود آمدن یك دولت نامشروع، دستنشانده و عامل استعمار را در خاك ایران در پی میداشت سركوب كرد؛ بهویژهآنكه این فتنه از سوی انگلیسیها حمایت میشد و آنها به علیمحمد باب به طعنه Mr. Door (آقای در) میگفتند، دری كه از طریق آن به متد و روش قدیمی و همیشگی فرقهسازی خود پرداختند و این فتنه و آشوب را به سراسر ایران گسترش دادند كه نابودی نفوس بیشماری را به دنبال داشت تا آنجا كه بابیان حتی قصد جان امیر را كردند.