تردیدی وجود ندارد كه موسیقی ایرانی و موسیقی غربی كاملاً متفاوتاند زیرا این دو نوع موسیقی زاییدهی فرهنگهاییاند كه شاكلههای مختلفی دارند و در برخی نكات، یك سره مغایر یكدیگرند. برای شناخت این تفاوت و رهیافت به چگونگی آن، ضروری است ابتدا این دو نوع موسیقی را مورد شناسایی قرار داد و به طور دقیق تشریح كرد؛ آنگاه وجوه تفارق و تفاوتِ موجود در این موسیقیها، لامحاله، خود را در معرض دید و شناخت مخاطب قرار میدهد. اصل را بر این میگذاریم كه مخاطب، موسیقی ایرانی را به دلیل این كه زیرمجموعهای از فرهنگ اسلامی ایران زمین است، دستكم به طور نسبی میشناسد. بنابراین، ضرورتاً ابتدا موسیقی غربی را مبنا قرار میدهیم و میكوشیم با تشریح حكمتی كه در این هنر نهفته است، وجوه افتراق آن را نسبت به موسیقی ایرانی نشان دهیم. نقطهای آغازین این بحث، كه به نظر میرسد بسیار حائز اهمیت است، مسئلهی فرهنگ و زبان است. ارنست كاسیرر در كتاب مشهورش، فلسفه و فرهنگ اشتراك موجود میان هنر و زبان را كه ظاهراً با جلوههای مختلفی نمود و بروز مییابند، از قول كروچه ۱ چنین بیان میكند:
هنر نظام افكار را تعیین میكند. اخلاق نظام اعمال و افعال را مشخص میسازد و هنر نظام ادراك ظواهر مرئی و ملموس و مسموع را معین میكند. نظریهی زیباشناسی عملاً مدت درازی وقت صرف كرد تا توانست به نحوی روشن، این اختلافات اساسی را باز شناسد، و از آنها تصوری بسازد. امّا به جای كوشش در راه ساختن یك نظریهی مابعدطبیعی از زیبایی، تجزیهوتحلیل سادهای از تجربهی بلاواسطهی اثر هنری این امر را ممكن میسازد كه با قطعیت به هدف خود برسیم. هنر را میتوان به عنوان یك زبان نمادی (سمبولیك) تعریف نمود... كروچه میگوید كه رابطهای بین زبان و هنر فقط یك رابطهی نزدیك نیست. زبان و هنر با یكدیگر وحدت جامع دارند و به نظر او، تفكیك میان این دو نوع فعالیت، صرفاً دلبخواهی و ارادی است و كسی كه به زبانشناسی عمومی میپردازد، به مسائل زیبایی میپردازد و كسی كه در موضوعات زیباییشناسی تحقیق میكند، در مسائل مربوط به زبان و بیان تأمل مینماید. با این وصف، اختلاف بارزی بین نمادهای هنر و علائم زبانی معمول در گفتار و خط وجود دارد. ۲
وقتی فیلسوفی مانند كروچه معتقد است كه زبان و هنر نه فقط نزدیكاند كه با یكدیگر «وحدت جامع» دارند، مجبور میشویم كاملاً به این نكته اهمیت دهیم. كاسیرر كه سخت به این موضوع علاقه نشان میدهد، در این اثر ارزندهاش، باز هم مسئلهی زبان را موشكافی میكند. او معتقد است زبانهای بشری به دلیل اینكه هر یك «اصوات» مختلفی هنگام تلفظشدن دارند، با یكدیگر بسی متفاوتاند. امّا او از این هم فراتر میرود و زبان را در ذات خود دو قسمت میكند: زبان عاطفی و زبان مبتنی بر عبارت. از نظر كارسیرر، اختلاف بنیادینی میان این دو وجه از زبان و طبعاً موسیقی ناشی از تلفظ آنها وجود دارد. ۳ كاسیرر میافزاید:
علاوهبراین، دانشمندان متوجه شدهاند كه حتی در گروههای زبانهای مشتق از لاتینی، بیان درست و بی كموكسر از خصوصیات را نمیتوان در چهارچوب الفاظ و مقولات متعارف دستور زبان لاتینی انجام داد، و نیز كسانی كه در زبان فرانسه تحقیق میكنند، گاهی اظهار نمودهاند كه اگر دستور این زبان را پیروان مناطق ارسطو تدوین نمیكردند، صورتی كاملاً متفاوت از آنچه الان دارد میداشت. به نظر اینان تطبیق مقولات دستور لاتینی به انگلیسی یا فرانسه باعث وقوع اشتباهات بزرگی شده و توصیف بیطرفانهی پدیدههای زبان را دچار محظور جدی كرده است. ۴
او با اشاره به اینكه: «هیچ زبانی را نمیشناسیم كه فاقد عناصر صوری یا ساختمانی باشد، ۵ به كشف این نكتهی حكیمانه نائل میآید كه: «حقیقت این است كه یادگرفتن یك زبان خارجی بهمراتب اشكالش كمتر است كه تا امر فراموشكردن زبان سابق (یعنی زبانی كه میدانیم ] =زبان مادری [ ). ما دیگر در وضعیت ذهنی كودك نیستیم كه برای اولین بار تصوری از عالم عینی برای خود درست میكند. در ذهن آدم بزرگ، عالم عینی صورت كاملاً معینی را به خود گرفته كه خود نتیجهی فعالیت زبانی و گفتار و ذهن است». ۶
مارتین هایدگر، فیلسوف بزرگ هستیشناس، به وحدت هنر و زبان، حتی میتوان گفت فرهنگ و زبان اعتقادی راسخ داشت، چنانكه در رسالهی كوچكش فلسفه چیست؟ ، میگوید: «اگر ما واژهی یونانی را با سامعهای یونانی بشنویم، میتوانیم آن را بفهمیم و معنی آن را دنبال كنیم». ۷ او چندان در این باور پایمردی میورزید كه به دوست ژاپنیاش، كه از طرفداران فسلفهی هایدگر بود و خود فیلسوف مشهوری در فرهنگ ژاپن به شمار میرفت، گفت كه آنها هرگز نمیتوانند با یكدیگر ارتباط برقرار كنند، زیرا «خانهی وجود» آنها كاملاً متفاوت است! هایدگر، زبان را خانهی وجود میدانست و بر همین اساس، معتقد بود كه دو فرهنگ با زبانهای متفاوت، هرگز به ارتباط ویژهای كه آرزوی بشر است، دست نخواهند یافت. ۸
توضیح بالا ما را كاملاً متقاعد میكند كه موسیقی غربی و موسیقی ایرانی از آنجا كه محصول دو فرهنگ و زبان متفاوتاند، كاملاً با یكدیگر تفاوت دارند. خط زبانهای اروپایی (انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیولی، و...) از خط زبان لاتین گرفته شده است كه همگی از چپ به راست نوشته میشوند. امّا خط زبان فارسی از راست به چپ نوشته میشود. این تفاوت در نگارش زبان در خط موسیقی هم حاكم است، چنانكه خط نت در موسیقی غربی از چپ به راست و در موسیقی ایرانی، بر اساس آنچه از متون كهن فارسی استنباط میشود، از راست به چپ بوده است؛ ۹ هرچند كه به دلیل حاكمیت غرب بر جهان معاصر، خط نت غربی در همهی فرهنگها حاكم شده است و به كار میرود. اگرچه همین یك وجه تفارق برای ادای مقصود كفایت میكند، امّا چون غرض این است كه به جزئیات دیگری هم دست بیابیم، مطلب را ادامه داده، به تفاوتهای صوری نیز اشاره میكنیم. موسیقی غربی، همتا و همپای فرهنگی كه به آن تعلق دارد، یك موسیقی بهشدت تعقلی، منطقی و برونگرا است. در حالی كه موسیقی ایرانی دقیقاً مغایر چنین شاكلههایی شكل میگیرد و پدید میآید. برای تبیین ابعاد تعقلی و منطقی موسیقی غربی، ابتدا باید به این تفاوت اشاره كرد كه موسیقی غربی دارای «وسعت عمودی» است؛ در حالی كه موسیقی ایرانی از یك «وسعت افقی» برخوردار است. قبلاً باید به این نكته اشاره كرد كه موسیقی غربی هموفونیك ] همصدایی [ ، ولی موسیقی ایرانی مونوفونیك ] تكصدایی [ است. امّا این خود متوقف است بر این نكته كه موسیقی غربی براساس «گروهنوازی» افادهی مراسم میكند، امّا موسیقی ایرانی براساس ساختار «تكنوازی» قوام آمده است. این ساختار معكوس نشان میدهد كه چگونه از دل یك تفاوت، ناگهان تفاوت دیگری زاده میشود كه خود به تفاوت بعدی میانجامد. موسیقی ایرانی، در شكل كنونیاش، به هیئت مدرنی دست یافته است كه دیگر تفاوت چندانی با موسیقی غربی ندارد! زیرا موسیقیدانان شرق و طبعاً ایران، پیرو تأثیرپذیری جهانشمولی كه دامن سیارهی زمین را در همهی شئونات زندگی گرفته است، به استقبال فرهنگ غربی شتافته و به نحوی چشمبسته آن را سرمشق قراردادهاند.برای اینكه دامنهی تفاوت را به گونهای روشن درك كنیم، موسیقی ایرانی را آنچنان كه در اصل باید باشد، مبنا قرار میدهیم. البته اگرچه شكل اصیل و واقعی موسیقی ایرانی به دست فراموشی سپرده شده است، امّا هنوز موسیقیدانهای خالص و معتقدی وجود دارند كه به ریشههای هویتی خود و فرهنگشان سخت بها میدهند و موسیقی ایرانی را آنچنان كه باید در عمل باشد، اجرا میكنند. اولین نكته در موسیقی اصیل ایران این است كه براساس نظام دستگاهها، آوازها و گوشهها قوام آمده است؛ ولی موسیقی غربی نظام گام و تونالیته را دنبال میكند. موسیقی ایرانی دارای هفت دستگاه و پنج آواز است كه هر یك از این هفت دستگاه، گامی مخصوص به خود دارند. لفظ «گام» كه مأخوذ از موسیقی غربی است، به این دلیل استفاده شد تا در این مشابهت صوری، تفاوت باطنی این دو نوع موسیقی، بهویژه در این زمینه نشان داده شود.
هفت دستگاه موسیقی ایران، به ترتیب عبارتاند از: ۱) ماهور، ۲) شور، ۳) همایون، ۴) نوا، ۵) سهگاه، ۶) چهارگاه و ۷) راستپنجگاه. دستگاه شور خود به چهار قسمت تقسیم میشود كه هر یك از این تقسیمات چهارگانه را «مایه» یا «آواز» مینامند. این چهار آواز، به ترتیب عبارتاند از: ۱) ابوعطا، ۲) بیات ترك (یا بیات زند)، ۳) افشاری و ۴) دشتی. اگر نت مركزی دستگاه شور را سُل( sol ) تصور كنیم، وقتی روی نت اول كه همان سُل باشد، ایست شود، دستگاه شور پدید خواهد آمد. حال اگر روی نت دوم كه لا( lap =لاكُرُن) باشد، ایست شود، اولین آواز كه ابوعطا است، به دست میآید. ایست روی نت سوم یعنی سیبمول( sib ) بیات ترك یا همان بیات زند را افاده میكند. ایست روی نت چهارم، یعنی دو( do ) معرف افشاری است و سرانجام ایست روی نت پنجم، یعنی ر( re ) دشتی را پدید میآورد. علاوه بر این چهار آواز، یك آواز دیگر هم وجود دارد كه متعلق به دستگاه همایون است و اصفهان نام دارد. پس پنج آواز مستقل از دستگاههای هفتگانه پدید میآید كه از حیث ارجاعات صوتی متعلق به سامعه، هر یك شخصیت مستقلی را دارا هستند. به این ترتیب، آنها بر روی هم دوازده شخصیت موسیقایی جداگانه(یعنی مجموع هفت دستگاه و پنج آواز) را به وجود میآورند. موسیقی غربی براساس نظام گامها حركت میكند و رویهمرفته از دو گام بزرگ(=ماژور) و كوچك(=مینور) تشكیل شده است. موسیقی ایرانی، از آنجا كه دارای فواصل متعدد و غیرمساوی و نامتشابه است، تنوع بسیاری دارد. امّا غربیها، از آغاز قرن شانزده میلادی، كلیهی فواصل متنوع مزبور را جرحوتعدیل كردند و برای آنكه بتوانند مهار اصوات را به دست بگیرند، تنها دو فاصلهی یكپردهای و نیمپردهای برگزیدند.