یکی از معضلات فکری ما در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، به عنوان نظامی که بعد ایدئولوژیکی در آن مطرح بوده، این است که در اتخاذ سیاستها آیا باید صرفاً به «آرمانها» (Ideals) اندیشید یا اینکه صرفاً به منافع ملی توجه کرد و «واقعگرایی» (realism) را در پیش گرفت؟ جامعهٔ ما بعد از انقلاب اسلامی، همواره با این چالش روبرو بوده است؛ به طوری که دورهأی صرفاً در جهت گسترش اسلام و اهداف آرمانی قدم بر میداشته، و گاهی هم فقط بعد منافع مادی را در نظر داشته است. علاوه بر ۲ نظر فوق، نظر سومی نیز مطرح شده است، به تلفیق این دو دیدگاه معتقد است. البته، نظریات مختلفی در باب تلفیق آرمانگرایی واقعگرایی مطرح شده است که از جملهٔ آنها میتوان به نظریهٔ: امالقوی، نظریهٔ وسع و تدرج، نظریهٔ طولی، نظریهٔ بعد مشروعیت و مقبولیت، نظریهٔ سطح تحلیل منطقهأی و جهانی، و در نهایت به نظریهٔ آرمانگرایی واقعبینانه اشاره کرد. هر یک از این نظریات کوشیدهاند تا راهحلی، برای چالش مورد نظر ارائه کنند. در آرمانگرایی و واقعگرایی در اندیشه و سیرهٔ حضرت علی(ع)، به نظر میرسد که نظریات فوق خالی از اشکال نباشند و منظور حضرت علی(ع) را برآورده نسازند. بنابراین، برای یافتن منظور امام(ع)، به نظر میرسد که باید به اندیشه و سیرهٔ آن امام همام(ع) رجوع شود. از اینرو، ابتدا به بیان شاخصهای آرمانگرایی و واقعگرایی میپردازیم و سپس، نظر آن حضرت را دربارهٔنظریهٔ آرمانگرایی واقعبینانه[۱] بیان میداریم.
● کلیات مفهومی
۱) تعریف و شاخصهای واقعگرایی
واقعگرایی یا رئالیسم به معنای گرایش به تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد وجامعه و ساختمان خود جامعه است، به صورتی که وجود دارد و نه آن گونه که باید باشد.[۲] پیروان این مکتب، کسب نفع شخصی و تلاش برای کسب قدرت و ازدیاد آن را، واقعیات جهان سیاست میدانند. آنان معتقدند که همیشه، کشورها در صدد نفع خود و کسب و اعمال و افزایش قدرتند و منافع ملی خود را بالاتر از همهٔ ایدهها، اصول و اخلاق قرار دادهاند و خواهند داد.[۳]
شاخصهای واقعگرایی نیز عبارتند از:
۱) قدرت، مرکز ثقل و هستهٔ اصلی سیاست است. بیاعتقادی به قدرت در سیاست، مثل اعتقاد نداشتن به اصل جاذبه در علوم است.
۲) قدرت، فقط به وسیله قدرت قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است.
۳) منافع ملی در صحنهٔ بینالمللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
۴) بشر، طبعی نیکو نداشته است و ندارد. برعکس، افراد همیشه نفع طلب، قدرت طلب، ستیزهجو و خودخواه بودهاند و خواهند بود.
در یک کلمه میتوان گفت که واقعگرایی، مساوی با منافع و حرکت در جهت به دست آوردن منافع بدون در نظر گرفتن آرمانها و ایدههاست.
۲) تعریف و شاخصهای آرمانگرایی
در مقابل اندیشهٔ رئالیستی، اندیشهٔ آرمانگرایی یا ایدهآلیسم وجود دارد که بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض میکند، و این نظر را که همگان در تلاش برای کسب قدرتند، مردود میداند. ایدهآلیستها امور و روابط بینالملل را برمبنای اخلاق، عدالت، اعتماد و تعهد در نظر میگیرند. به اعتقاد آنان، سیاست باید مطابق آرمانها یا اصول متعالی عمل کند[۴] شاخصهای آرمانگرایی عبارتند از:
۱) قدرت فی نفسه محلی از اعراب ندارد، بلکه فقط در جهت خیر و نیکو از آن استفاده میشود.
۲) در این اندیشه، بیشتر به اعمال مسالمت آمیز تکیه میشود و راهحل اختلافات از طرق آشتیجویانه دنبال میگردد.
۳ ) آرمانها و اخلاق در صحنهٔ بینالمللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
۴) این اندیشه، بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض میکند.
● آرمانگرایی در اندیشه و سیرهٔ حضرت علی(ع)
۱) دلایل آرمانگرایی حضرت علی(ع)
دلایلی را که میتوان برای آرمانگرا بودن حضرت علی (ع) ذکر کرد، عبارتند از:
الف) مکتبسازی
ب) سازگاری آرمانها و منافع براساس رویکرد عاقبتاندیش
ج) کلاننگری
الف) مکتبسازی
یکی از دلایل اصلی ـ و شاید مهترین دلیل ـ که میتوان با استفاده از آن آرمانگرایی حضرت علی(ع)را اثبات کرد، همین مکتبسازی است. اگر حضرت علی (ع) با علم و زیرکی خاص خودشان میخواستند مانند معاویه عمل کنند، به نیکویی میتوانستند از عهدهٔ آن برآیند، همچنانکه خود ایشان میفرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن او پیمانشکنی و گناهکاری میکند. اگر پیمانشکنی ناخوشایند نمینمود، زیرکتر از من کسی نبود.»[۵] همهٔ اینها، حاکی از آن است که ایشان به واقعیاتی که در جامعه به خود در آن زمان جریان داشت، کاملاً واقف بودند و شرایط را کاملاً درک میکردند. ایشان که میدیدند انسانها چطور خود را برای مسائل که اهمیت این دنیا فریفتهاند، نمیخواستند خودشان را همانند این مردمان آلوده کنند، و وجود آن دنیایی خود را به مظاهر این دنیا آلوده سازند. خداوند میخواست که به وسیلهٔ بهترین بندگان خود، جریان فکری و مکتبی ارائه دهد که از اول تا به آخر آن، همهاش چیزی جز حقیقت و راستی نیست. بالطبع، طلایه داران و مکتب سازانی چون مولی علی(ع) ـ که سلسله جنبان این حرکت به شمار میروند ـ باید آنچنان این معارف و اصول را به مرحله اجرا در آورند، که کوچکترین خللی در آن راه نیابد. اگر مولی علی (ع) هم مانند معاویه میخواست برای دو روز دنیا با استفاده از «قاعدهٔ اهم و مهم»، «قاعدهٔ تزاحم» و دیگر قواعد کاری بکنند، حرف دروغی بزنند، وعده وعید نامربوطی به کسی بدهند و بیوفایی کنند تا روز حکومت دنیا را صاحب شوند،دیگر با کسانی همچون معاویه فرقی نمیکردند و امروز شیعهٔ علی (ع) از شیعهٔ معاویه تشخیص داده، نمیشد. پس، علی(ع) باید این گونه رفتار کنند، تکتک اصول آرمانی را به مرحلهٔ اجرا در آورند و این مکتبی را که قرار است در دنیا برای ابد باقی بماند کامل کنند و به یادگار بگذارند تا راهروی تمامی عاشقان و شیفتگان به آن مکتب باشد و براحتی قابلیت شناسایی داشته باشد.[۶] بعد از ساخت این مکتب با ستونها بسیار محکم آن که دیگر از بین بردن آن از دست کسی ساخته نیست، میتوان از قواعدی همچون اهم و مهم، دربارهٔ ضرورتهای اجتماعی بهره برد. در واقع،اینها همانند استثنائاتی میمانند که بریک اصل زده میشوند تا به هنگام ضرورت از این امکانات برای حل مشکلات بهره برد. اما ـ همچنانکه گفته شد ـ کسی همچون علی(ع) ، نباید از این امکانات استفاده کند، زیرا به عنوان یک مکتبساز به اصل لطمه میزند.
ب) سازگاری آرمانها و منافع براساس رویکرد عاقبت اندیش:
دومین دلیلی که در اینجا میتوان ذکر کرد ـ که البته اهمیت آن کمتر از مورد اول نیست ـ در خود آرمانگرایی نهفته است. موقعی که از آرمانگرایی صحبت میشود، سریعاً به ذهن ما مفاهیمی ایدهآلی، دست نیافتنی و نشدنی متبادر میشود؛ مفاهیمی همچون: عدالت، وفای به عهد و جوانمردی که اینها فرای واقعیات زندگانی (منافع) ما تلقی میشوند یا عقل ما ساگاری ندارند. به عبارت دیگر، منفعتی از ملتزم بودن به اینها، حاصل نمیشود؛ چرا که آرمانگرایی را مقابل واقعگرایی میگیریم، واقعگرایی را همان طرفداری از منافع بر میشماریم. اگر ما بتوانیم ثابت کنیم که مفاهیمی همچون: عدالت، تعهد و وفای به عهد نیز منافعی را در بردارند، در این صورت به واقعگرایی میرسیم. شاید برای اینکه موضوع قریب به ذهن بشود، این طور بتوان گفت که این عقلی که منافع ما در هرکاری لحاظ میکند، خود این عقل دارای سلسله مراتبی است. مثلاً با عقل در مرحلهٔ اول، منافعی را از نظر زمانی بسیار نزدیک میباشند، به دست میآوریم. به طور مثال، در یک بار خرید و فروش یک جنس، سودی را به دست میآوریم و منفعت به دست آمده را احساس میکنیم.