کنفرانس بعدازظهر روز ۴ ژانویه با حضور شخصیتهای قدرتمند جهان دور یکمیزگرد که «فقط چهار صندلی در اطراف آن گذاشته شده بود» آغاز شد. این ترتیب به اینجهت بود که هیچ کس حرفهای آنها را نشنود. ابتدا ژیسکاردستن از کالاهان خواستکه موضوع را عنوان کند. «کالاهان اوضاع ایران را با واقعبینی و به استناد اطلاعات دقیقیکه توسط دیپلماتهای انگلیسی جمعآوری شده بود تجزیه و تحلیل کرد. نتیجهی او بدبینانه بود: شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند
● روابط شاه با آمریکا
روابط شاه با آمریکا و نگرش آمریکاییان به شاه را باید درچارچوب روابط بینالملل و جنگ سرد جستجو کرد. بعد از جنگ جهانی دوم و گسترشجنگ سرد بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا، شاه ایران را به یکی ازاقمار آمریکا تبدیل کرد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط سازمان سیا، شاه را بهوابستهای تبدیل کرد که به آمریکاییان به عنوان بازگردانندهی تاج و تخت مینگریست.شرکت آمریکاییان در کنسرسیوم نفتی ایران، عضویت ایران در پیمان بغداد، سپس سیتوو سرانجام سنتو، تأسیس پایگاههای اطلاعاتی آمریکایی در شمال ایران، تبدیلفرماندرای نظامی به ساواک زیر نظر آمریکاییان و تشکیل اطلاعات جاسوسی و ضدجاسوسی در راستای اهداف آمریکا، تبدیل ارتش به ارتشی وابسته به آمریکا، ورودهزاران مستشار نظامی آمریکا، تصویب لایحهی کاپیتولاسیون در مجلسین ایران، تبدیلارتش ایران به ژاندارمی منطقه برای حفاظت از منافع آمریکاییان، همگی در جهتتبدیل ایران به سپر حفاظتی در مقابل شوروی و در راستای سیاست «سد نفوذ شوروی»بود.
سرانجام تبدیل ایران به پایگاه آمریکا و بازار مصرف صنایع آمریکا، روز به روز برسلطهی آمریکا بر ایران و وابستگی رژیم شاه به آمریکا میافزود. آمریکاییان به شاه بهعنوان ژاندارمی بیخرج مینگریستند و طبعاً به دنبال نگهداری وی بودند و با هرخطری که موجودیت وی را در معرض تهدید قرار میداد نمیتوانستند بیتفاوت باشند.اصولاً طرح اصلاحات یا «انقلاب سفید» توسط دولت کندی برای ماندگاری شاهطراحی شد و مسلح کردن وی نیز در همین راستا بود که ایران به عنوان پایگاهی برایحفاظت از منافع آمریکا باقی بماند. به همین جهت بعد از بروز ناآرامیها و تبدیل آن بهیک حرکت اسلامی در سالهای ۵۶ و ۵۷ آمریکا تمام تلاش خود را در جهت بقای شاهبه کار برد. به قول سایروس ونس وزیر امور خارجه آمریکا: «منافع ملی ما ایجاب میکردکه از شاه حمایت کنیم.» خصوصاً «با رفتن ایران از صف کشورهای دوست و متحدآمریکا و افتادن این کشور به دست رژیمی که دوست ما نیست، ضربهای به منافعسیاسی امنیتی ما در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه بهشمار میرود. از نظر استراتژیکاز دست دادن تجهیزات اطلاعاتی که در شمال ایران داشتیم امکانات ما را برای اطلاع ازفعالیتهای تسلیحاتی شوروی در زمینهی سلاحهای استراتژیک و هستهای کاهش»میداد.
بر همین اساس آمریکاییان تمام تلاش خود را برای بقای شاه بکار بردند. برایتقویت روحیهی شاه و بررسی چگونگی جلوگیری از سقوط وی در «این دوران افزایشتعداد فرستادگان ویژهای بود که هر یک با عناوینی رسمی و غیررسمی از واشنگتن بهتهران میآمدند و هر یک پیامی برای شاه داشتند.» هدف از این مسافرتها «اطمیناندادن به وی دربارهی حمایت جدّی و محکم آمریکا و بالاخره جرأت بخشیدن به اوبرای اعمال قدرت و شدت عمل در برابر مخالفان بود.» در همین راستا «مایکبلومنتال» وزیر خزانهداری آمریکا، «بوب بووی» مرد شماره ۳ سازمان سیا، «رابرتبرت» سناتور و رهبر اکثریت سنای آمریکا و «جرج بال» معاون سابق وزارت امورخارجهبه ایران مسافرت کردند و با شاه ملاقات نمودند تا وی را برای استقامت تشویق کنند.دولت آمریکا برای ارعاب انقلابیون از اقدامات نظامی نیز کوتاهی نکرد. اعزام ژنرالهایزر معاون نیروهای ناتو برای متحد ساختن فرماندهان نظامی و آماده کردن آنها برایکودتا در همین راستا بود. ارسال محمولهای از وسائل نظامی ضد شورش برای ارتشایران یک اقدام عملی دیگر آمریکاییان بود. از اقدامات مهم نظامی آمریکا اعزامجنگنده به خلیجفارس بود. دولت آمریکا همزمان خروج شاه یک اسکادران ازنیرومندترین هواپیماهای نیروی هوایی را از یک پایگاه هوایی در ویرجینیا به عربستاناعزام کرد و چند کشتی جنگی دیگری از جمله سه ناوشکن رااز دریای چین به سویآبهای هند حرکت داد تا به ناوگانی که قبلاً به آبهای خلیجفارس مأمور کرده بود بپیوندند و در نتیجه تعداد کشتیهای جنگی آمریکا در نزدیکی سواحل ایران به دوبرابر افزایش یافت.
حمایتهای رئیسجمهور آمریکا با همهی ادّعاهایش در مورد حقوق بشر در بدترینشرایط سرکوب و قتلعامها از شاه، بیانیههای رسمی دولت آمریکا و موضعگیریهایمقامات رسمی و غیررسمی آمریکا در حمایت از شاه نشانگر بیاعتنایی آمریکاییان بهارزشهای اخلاقی و اصالت قائل شدن به منافع مادّی بود. با توسعه یافتن اعتراضات،وزیر نیروی هوایی آمریکا در اوّل اردیبهشت ۱۳۵۷ در حمایت از رژیم شاه گفت: ماتحت شرایط معینی نوعی التزام ضمنی و حتی اندکی بیش از آن داریم که از ایرانحمایت کنیم.
کارتر درست در ۱۸ شهریور روز بعد از قتل عام مردم تهران در میدان ژاله با شاهتماس گرفت و حمایت خودش را از وی اعلام کرد. وزارت امورخارجه نیز با انتشار یکبیانیه تأکید کرد که نظم در ایران باید حاکم شود. در این بیانیه با تأیید حکومت نظامی،مدعی شد که نیروهای امنیتی برای کنترل شورشها با احتیاط عمل میکنند.
چند روز بعد سناتورهای عضو کمیته خارجی سنا با صدور اعلامیهای ضمن حمایت از تماس حمایتآمیز کارتر با شاه، اظهار امیدواری کردند که «شاهنشاه ایران بر مرحلهیجاری نارضایی و آشوبی که کشورشان را فراگرفته است فایق خواهند آمد».
بعد از مهاجرت امام خمینی به پاریس و تشدید بحران، کارتر در یک مصاحبهیمطبوعاتی در ۱۴ اکتبر (۲۳ مهر) مجدداً از شاه حمایت کرد و وی را به خاطر استقراراصول دمکراتیک مورد ستایش قرار داد!! و افزود که اهمیت استراتژیک کشور ایران باداشتن روابط حسنه با آمریکا یک موضوع حیاتی است.
با روشن شدن سقوط دولت شریفامامی و اوجگیری تظاهرات و شدت اعتصاباتموج حمایتهای آمریکاییان از رژیم شاه شدت گرفت. حمایت مجدد دولت آمریکا ازحکومت نظامی توسط چارلز دانکن معاون وزارت دفاع، حمایت کارتر از شاه درسالروز تولد شاه، حمایت مجدد کارتر و بیانیهی وزارت امورخارجه، حمایتکارتر از شاه در دیدار با ولیعهد، بیانیهی وزارت امور خارجه در حمایت و ستایش ازشاه، مصاحبهی سایروس ونس در حمایت از شاه در همان روز، همه نشانگر عمقپیوند منافع آمریکا با شاه و احساس نگرانی آمریکا از تزلزل شاه بود. به همین جهتیونایتدپرس اعلام کرد: آمریکا از ناآرامیهای ایران نگران شده است.
دولت آمریکا حمایت رسمی و عملی خود را از دولت نظامی ازهاری دریغ نکرد؛بعد از شکست دولت نظامی برای استقرار و ثبات دولت بختیار نیز تمام تلاش خود را بهکار بست. دو روز بعد از رأی تمایل مجلس به بختیار کارتر رسماً طی یک مصاحبهایحمایت خود را از بختیار اعلام کرد. چند روز بعد، از امام خمینی خواست تا بختیار راحمایت کند. دولت آمریکا حتی بعد از بازگشت امام خمینی رسماً اعلام کرد هنوز ازدولت بختیار حمایت میکند. مجدداً سخنگوی کاخ سفید، هودنیگ کارتر اعلام کرد:دولت آمریکا همچنان به دولتی که به قانون اساسی مبتنی است حمایت میکند.
حمایتهای مکرر و بیموقع آمریکا موجب تشدید خشم و نفرت مردم انقلابیایران و رهبری آن نسبت به آمریکا شد. به گفتهی جان فوران نویسندهی معروف،حمایتهای آمریکا در بدترین زمانها و در طول انقلاب «در اذهان عامهی مردم ایراناین تصویر را ایجاد کرد که ایالات متحدهی آمریکا مظهر و نماد بالقوهی سلطهی خارجیو حامی شاه است. شعار شاه سگ زنجیری کارتر که بر در و دیوارها نوشته میشد همینبرداشت عمومی را نشان میداد.»
از طرف دیگر امام خمینی با موضعگیریهای به موقع و دقیق چنان آمریکا و مقاماتآن را تحقیر میکرد که تمام حمایتهای آمریکا را خنثی و آن را به ابزاری برای تشدیدمخالفت مردم با شاه تبدیل میکرد تا جایی که شاه نیز از تکرار حمایتهای آمریکا بهتنگ آمد و به سولیوان گفت: انعکاس این حمایتها در مطبوعات بیشتر به وی لطمهمیزند و او را به عنوان یک عامل دستنشاندهی آمریکا معرفی میکند.
امام خمینی حمایتهای آمریکا از شاه را دلیلی بر کذب ادّعاهای فریبکارانهیغرب در ادّعای حقوق بشر تفسیر میکردند و حقوق بشر کارتر را به چالش میگرفتند.امام خمینی گاه کارتر و عملکرد متعارض وی را در ادّعای حقوق بشر و حمایت ازدیکتاتورها به استهزاء میگرفتند و به شدت کارتر را تحقیر میکردند. امام خمینیبارها وابستگی شاه به آمریکا را مورد نقد قرار دادند و وی را رسماً مأمور آمریکا معرفیکردند. امام خمینی با تشخیص صحیح از وابستگی روانی شاه به آمریکا و حمایتهایآمریکا از شاه، آمریکا را عامل اصلی جنایات شاه میخواندند و آمریکا را خائن اصلیمیدانستند که هرگاه از شاه حمایت کرده، شاه بر جنایتهای خود افزوده است. برهمین اساس کارتر را دشمن شماره یک ملت ایران معرفی میکردند و معتقد بودندابتدا باید ابهّت و سد کارتر شکسته شود.
امام خمینی گاه به مقامات آمریکایی پیام تهدیدآمیز میفرستادند و آنان را به قطعرابطه و تحریم نفتی تهدید میکردند و گاه مردم آمریکا را به شرط تغییر سیاست،وعدهی دوستی میدادند. همین موضع موجب گردید که ژنرال هایزر آن را «ضربهیسنگینی» به دولت آمریکا توصیف کند.
آمریکاییان هرگز احتمال سقوط رژیم شاه را نمیدادند؛ سازمانهای اطلاعاتیآمریکا پیشبینی میکردند که شاه تا مدتها بر سر قدرت باقی است و حتیبا مرگناگهانی وی حکومت به فرزندش منتقل شود. پنتاگون در گزارشی که در مهر ۱۳۵۷ تهیهکرد، اعلام نمود که «انتظار میرود شاه تا ده سال دیگر فعالانه بر سر کار بماند.» گزارشیکه سازمان سیا در همان سال تهیه کرد، در مقدمهاش تأکید نموده بود که «ایران دروضعیت انقلابی یا حتی ماقبل انقلابی نیز قرار ندارد.» حمایتهای منفعت محورآمریکاییان نیز براساس این اطلاعات و تلاش برای جلوگیری از سقوط یکی ازسرسپردگانش بود. اما همین که شواهد سقوط شاه آشکار شد مقامات آمریکا سرزنشو توبیخ یکدیگر را آغاز کردند. کارتر سازمان سیا را به شدت مورد انتقاد قرار داد.رئیس سازمان سیا نیز خود به ناکامی در ایران و پیشبینی نکردن سقوط اعتراف کرد.
با قطعی شدن سقوط شاه تغییر سیاستهای آمریکا نیز آشکار شد. هفتهنامه تایمبرای اوّلین بار پرده از ناامیدی مقامات آمریکایی برداشت و اعلام نمود امیدی برایبقای شاه باقی نمانده.
آمریکاییان وقتی از شاه مأیوس شدند، تصمیم گرفتند سیاست حمایت شاه را کناربگذارند و شاه را به خروج از ایران تشویق کنند و سپس به فکر حکومتی انتقالی افتادند.کنفرانس گودلوپ اوج تغییر سیاست آمریکاییان و قدرتهای سرمایهداری است.
● کنفرانس گوادلوپ
ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه از کارتر رئیسجمهورآمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر انگلیس و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی،دعوت کرد تا تعطیلات ژانویه را در گوادلوپ جمع شوند تا راجع به مسائل مهم تبادلنظر کنند. بدیهی بود که یکی از مهمترین مسائل جهان در آن زمان نهضت اسلامی ایرانبود. سران چهار کشور صنعتی در پنجم ژانویه ۱۹۷۹ (۱۵ دی ماه ۱۳۵۷) در گوادلوپاجتماع کردند و به دور از چشم خبرنگاران، مشاورین و سیاستمداران به تبادل نظرپرداختند. در این کنفرانس چه مباحثی مطرح شد، هنوز گزارش دقیقی توسط این چهارنفر ارائه نشده، ولی ژیسکاردستن و کارتر در خاطرات خود فقط به آن اشاراتی کردهاندکه در ظاهر متناقض به نظر میرسد و بعضی از نزدیکان کارتر از جمله برژینسکی،گریسیک و سایروس ونس نیز اشاراتی دور به کنفرانس نمودهاند. با همهی ضعفهایسندی میتوان از مجموع این گزارشها استنباط کرد که سران چهار کشور صنعتی درچند چیز به توافق رسیدهاند.
۱) امکان آرامش با حضور شاه در ایران وجود ندارد.
۲) باید از پیروزی یک انقلاب مذهبی به رهبری آیتالله خمینی جلوگیری کرد.
۳) تنها راه ممکن، حمایت از دولت بختیار و در صورت موفق نشدن یک کودتاینظامی است.
۴) باید به شوروی هشدار داد که از فرصت استفاده نکند و از دست زدن به یک اقدامنظامی جهت روی کار آوردن یک دولت وابسته خودداری کند.
با نقل روایات شاهدان عینی و آگاهان از کنفرانس گوادلوپ و تجزیه و تحلیل آنهابیشتر میتوان به واقعیتها نزدیک شد.
ژیسکاردستن در خاطرات خود مینویسد: «کنفرانس گوادلوپ به دعوت من ازسران کشورهای بزرگ غربی، جیمی کارتر، هلموت اشمیت و جیمز کالاهان تشکیلشد. طرح اوضاع ایران در این کنفرانس امری بجا و طبیعی بود. درک رویهی آمریکاییهادر قبال اوضاع ایران دشوار بود. آمریکاییان به مناسبت ارتباطات تنگاتنگ خود با ایرانبه خصوص در زمینهی نظامی مستقیماً با مسائل ایران درگیر بودند و کمتر اروپاییان را دراین امور دخالت میدادند... من گزارشهایی از تهران دریافت میداشتم که نشان میدادسفارت آمریکا و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا به طور محسوس از شاه فاصلهمیگیرند و به دنبال یک راهحل سیاسی برای ایران هستند»؛ امّا شخصیتی را برای چنینکاری پیدا نمیکردند. ژیسکاردستن با چنین ذهنیتی میزبانی کنفرانس را به عهدهگرفت.
کنفرانس بعدازظهر روز ۴ ژانویه با حضور شخصیتهای قدرتمند جهان دور یکمیزگرد که «فقط چهار صندلی در اطراف آن گذاشته شده بود» آغاز شد. این ترتیب به اینجهت بود که هیچ کس حرفهای آنها را نشنود. ابتدا ژیسکاردستن از کالاهان خواستکه موضوع را عنوان کند. «کالاهان اوضاع ایران را با واقعبینی و به استناد اطلاعات دقیقیکه توسط دیپلماتهای انگلیسی جمعآوری شده بود تجزیه و تحلیل کرد. نتیجهی اوبدبینانه بود: شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برایجانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودیدارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات اینرژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه. ارتش فاقدتجربهی سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»
با این که کالاهان و وزیر امورخارجهی وی چندی پیش از شاه حمایت کرده بودند،این سخنان میرساند که انگلیسیها دیگر امید خود را به بقای شاه از دست داده بودند.شاید مشاهدات پارسونز سفیر انگلیس از قدرت انقلاب و گزارش وی به دولتانگلستان تأثیر مهمی در تغییر سیاست دولتمردان انگلیسی داشته است. پارسونز درروزهای، دوم و سوم ژانویه به این نتیجه رسید که حمایت از شاه بینتیجه است؛ لذا بهلندن توصیه کرد: «مصلحت ما در کنار کشیدن خود از این جریانات خطرناک و پرپیچ وخم و بیثمر است»؛ زیرا «هر راهی را که شاه در پیش بگیرد چه حکومت بختیار و چهیک اقدام تند نظامی شانس بسیار ضعیفی برای موفقیت دارد». از طرف دیگر «رفتن شاههم مسائلی پیش میآورد که چگونگی حلّ آنها قابل پیشبینی نیست.» پارسونز سرانجامبه این نتیجه رسید که انگلیسیها «به کلی پای خود را از آن کنار بکشند و بگذارند«ایرانیها خود هر طور که میخواهند مشکل خود را حل کنند»؛ زیرا دخالت آمریکا وانگلیس در این مرحله «جز زیان بیشتر به منافع این دو کشور ثمری به بار نخواهدآورد.» قطعاً توصیهی پارسونز روی کالاهان تأثیر داشته به همین جهت کالاهان درعین بدبینی تحلیلی واقعبینانه به سران کشورهای صنعتی ارائه داد.
بعد از کالاهان، ژیسکاردستن شروع به صحبت کرد. وی تذکر داد که نظریات منبراساس اطلاعات سفیر فرانسه در ایران و گزارش میشل پونیاتوسکی است.
میشل پونیاتوسکی در روزهای ۲۶ تا ۲۸ دسامبر (۵ تا ۷ دی ماه) به عنوان نمایندهیژیسکاردستن به ایران اعزام شد و با شاه ملاقات کرد. وی نتیجهی گزارش سفر خود رابه ژیسکاردستن داد. شاه در این ملاقات به وی تذکر داده بود که در مورد آیتالله خمینی«دست به هیچ کاری نزنید... عواقب بسیار وخیمی خواهد داشت. این کار ممکن استجرقهی نهایی باشد.» علاوه شاه توصیه کرده بود: «مفیدترین کاری که شما میتوانیدبکنید و آقای ژیسکاردستن با این کار میتواند بیشترین خدمت را به من بنماید این استکه در گوادلوپ موضع روشن و مشخصی برای مقابلهی مشترک با تهدید شوروی اتّخاذشود، اقدام مشترکی به منظور جلوگیری از مداخلهی شوروی در ایران. آنچه اهمیتدارد این است که ارادهی مشترک این کشورها به طور صریح و محکم به دولت شورویتفهیم گردد.» وی از این سفر نتیجهگیری کرد که:
۱) نقطهی اوج بحران نزدیک است. ۲) روش مخالفان تظاهرات و اعتصاب است. ۳) ازهاری شکست خورده. ۴) جز ارتش همهخواستار برکناری شاه هستند. ۵) این جنگ بین سلطنت و روحانیت است. ۶) اخراجآیتالله خمینی خطرناک است. ۷) نیروهای مذهبی و ارتش در ملیگرایی، سنتگرایی وضد مارکسیست بودن مشترک هستند. ۸) وفاداری ارتش در حال فرسوده شدن است.و....
ژیسکاردستن سخن را آغاز کرد. وی گفت: «من دو خطر عمده که به هم ارتباط دارندیعنی فروپاشی و تجزیهی ایران و خطر مداخلهی شوروی را خاطرنشان میسازم. من بهسه همتای دیگر خود اطلاع میدهم که شاه به وسیلهی من تقاضا کرده است به اقداممشترکی برای تخفیف فشار شوروی دست بزنیم. ضمن اعلام این مطلب اضافه میکنمکه به هرحال هشداری از طرف ما به شورویها مفید خواهد بود؛ زیرا آنها را متوجهخواهد ساخت که ما مستقیماً درگیر و نگران این اوضاع هستیم.» ژیسکاردستن افزود:«نظر من این است که در حال حاضر باید از شاه پشتیبانی کرد؛ زیرا با وجود این که منفردو تضعیف شده است، حداقل دید واقعبینانهای نسبت به مسائل دارد و تنها نیرویموجود در برابر جریان مذهبی یعنی ارتش را هنوز در اختیار دارد.»
اطلاعات کارتر از دو منبع متناقض بود یک طرف سفیر آمریکا در ایران ویلیامسولیوان و سایروس ونس وزیر امورخارجه بود که طرفدار مذاکره و سازش با مخالفینشاه شده بودند و یک طرف ژنرال هایزر نمایندهی کارتر در ایران و برژینسکی مشاورامنیتی کاخ سفید که طرفدار عملیات نظامی و کودتا بودند. شاید کارتر در تصمیمگیری وارائه یک راهحل سیاسی مشکلات بیشتری داشت. قبل از مسافرت کارتر به گوادلوپروز سوم ژانویه سولیوان گزارشی مخابره کرد که «ضمن آن نوشت که برای آمریکالحظهی واقعیت در ایران فرارسیده است». سولیوان در این گزارش تأکید داشت که تنهاراهحل این است که «شاه باید هر چه زودتر کشور را ترک کند.» ونس با این پیشنهاد موافقبود؛ زیرا به این نتیجه رسیده بود که «مصالح آمریکا و ایران ایجاب میکند که شاهبیدرنگ از ایران خارج شود.» صبح روز بعد مقامات سیاسی در حضور کارتر تشکیلجلسه دادند و تصمیم گرفتند که کارتر از شاه بخواهد «از تردیدهای خود دست بردارد وشانس بختیار را برای توسعهی کابینه و حلب همکاری مخالفان افزایش دهد.» کارتر باآخرین تصمیم کاخ سفید به سوی گوادلوپ پرواز کرد. کارتر بعدازظهر به گوادلوپ رسیدکه ساعت ۶ بعدازظهر ونس با وی تماس گرفت و خبر از تصمیم یک کودتا توسطنظامیان ایران داد. ونس با آن مخالف بود؛ زیرا اقدامی زودرس بود؛ ولی کارتر معتقد بودکه اگر شاه با آن موافق باشد، به سولیوان دستور دهد از پیام دیروز مبنی بر خروج شاهخودداری کند. برژینسکی نیز بر این کودتا اصرار میکرد. کارتر با این اخبار وتحلیلهای متناقض وارد کنفرانس شده بود.
بعد از ژیسکاردستن، کارتر شروع به سخن کرد. وی گفت: «اوضاع ایران به کلی تغییرکرده است، شاه دیگر نمیتواند بماند. مردم ایران دیگر او را نمیخواهند. دولت یادولتمردی در ایران باقی نمانده است که حاضر به همکاری با او باشد؛ امّا جای نگرانینیست، نظامیها هستند. آنها قدرت را به دست خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان نظامیایران در مدارس ما تحصیلکردهاند و فرماندهان و رؤسایق ارتش ما را خیلی خوبمیشناسند. آنها حتی یکدیگر را به اسم کوچک صدا میزنند.»
ژیسکاردستن از سخنان سطحی کارتر متعجب شد. «جیمی کارتر بهت و حیرت» ویرا درک کرد. او میپنداشت ژیسکاردستن حرفهای او را باور نکرده؛ لذا دوباره تأکیدکرد: «بله! همین طور است که گفتم. اطمینان داشته باشید که آنها با هم صمیمی وخودمانی هستند... آنها همدیگر را به اسم کوچک صدا میکنند.» ژیسکاردستن حرفکارتر را باور کرده بود؛ امّا به نتیجهی آن شک داشت. او از خود میپرسید؟ «آیا بحرانایران با تکیه بر چنین خصوصیتی بین افسران ایرانی و آمریکایی قابل حل است؟ آیا اینکه فرماندهان نظامی آمریکا و ایران با هم خودمانی هستند برای تضمین ثبات آیندهیایران کافی است؟»
کارتر در خاطرات خود گرچه از محتوای جلسات چیزی را نقل نمیکند؛ ولیمینویسد: «در گوادلوپ هیچ یک از رهبرانی که با من گفتگو کردند اشتیاق زیادی بهحمایت از شاه نشان ندادند. هر سهی آنها فکر میکردند که شاه باید جای خود را به یکحکومت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند؛ امّا آنها در این مورد با من هم عقیده بودندکه ارتش باید متحد بماند و نشان بدهد که هیچ گونه تمایلی به ]آیتالله[ خمینی و عناصرتندرو ندارد.» ظاهر روایت کارتر مبنی بر عدم تمایل هر سه رهبر از حمایت شاه باروایت ژیسکاردستن که خواستار حمایت از شاه شده متعارض به نظر میرسد؛ امّاممکن است بعد از بحث و مذاکره همگی به این نتیجه رسیده باشند که حمایت از شاهدیگر با منافغ غرب سازگار نیست.
پس از پایان کنفرانس یونایتدپرس در یک گزارش مختصر اعلام کرد: «کنفرانسغیررسمی سران آمریکا، فرانسه، آلمان غربی و انگلستان در مورد نیاز ابرقدرتها بهتشنجزدایی پایان یافت. در این کنفرانس آشوب در ایران، سقوط کامبوج و خشونتبالقوه در آفریقای جنوبی مورد توجه قرار گرفت، ولی در پایان اعلام شد که دست آنهادر کشمکشهای محلی بسته است و سران غرب تصمیم به مداخله ندارند و دیپلماسیزور را مردود میشمارند.»
بعد از کنفرانس تغییر سیاست ابرقدرتها آشکار شد. رویکرد این تغییر عدمحمایت از شاه و حمایت کامل از بختیار بود. لسآنجلس تایمز در تفسیری نوشت که دریک چرخش بزرگ در سیاست آمریکا، این کشور شاه ایران را تشویق میکند ولو برایمدت کوتاهی هم که شده، ایران آشوبزده را ترک کند تا به ناآرامیها پایان داده شود.مقامهای آمریکایی همهی تلاش خود را بر آن نهادهاند که شاپور بختیار بتواند کابینهیغیرنظامی خویش را تشکیل دهد. یک مقام آگاه در لندن گفت: «دولت بریتانیا معتقداست که عزیمت شاه ایران به خارج از کشور ممکن است اوضاع ایران را بهبود بخشد.مقامهای انگلیسی هم مانند رهبران آمریکا معتقدند که خروج شاه ایران از کشورشبهترین راه تقویت دولت شاپور بختیار است.»
خبرگزاری فرانسه در تفسیری نوشت که فشارهای شدیدی بهویژه از جانب آمریکابه شاه وارد میشود تا او را قانع کنند ولو به طور موقت ایران را ترک کند.» سایروسونس وزیر امورخارجه آمریکا در یک مصاحبهی مطبوعاتی گفت: «ما معتقدیم باید بهدولت جدید ایران فرصت داده شود که اختلافات فعلی کشور را پایان دهد.»
رئیسجمهور فرانسه با همهی تلاشش جهت حمایت از شاه با اشارهای ظریف انقلاب مردم ایران را به رسمیت شناخت؛ ولی دغدغههای غرب را نیز مورد تأکید قرارداد. وی طی سخنانی در شورای وزیران که خبرگزاریها آن را منتشر کردند گفت:«تصمیمات مردم ایران برای سازمان دادن به آیندهشان باید متضمن توجه به ضرورتحفظ ثبات امنیت در منطقهای باشد که برای اقتصاد جهانی جنبهی حیاتی دارد.»
در مورد اولتیماتوم به شوروی از آن جهت که دولت شوروی پیشدستی کرد و غربرا از دخالت در امور ایران برحذر داشت، آمریکاییان موضعی انفعالی گرفتند. کارتر درمصاحبه با شبکه ان.بی.سی. گفت: «من فکر میکنم و این عقیدهی من است که شورویدر اساس، خواستار وجود یک ایران با ثبات است». کارتر در این مصاحبه با کنایه انقلابایران را پذیرفت و نشان داد تغییر رژیم برای او اهمیت ندارد. وی در مورد ثبات ایرانگفت: «مردم ایران قوی، توانا و پرآوازهاند. آنها تاریخی درخشان را پشت سر گذاشتهاند.آنها سنتهایی دارند که در حفظ آن میکوشند. بنابراین تغییرات در رهبران دولت یاحتی تغییراتی در نحوهی حکومت ایران بدان معنا نیست که ایران دیگر وجود ندارد.»وی در یک مصاحبه دیگر رسماً اعلام کرد: «ما هیچ گونه قصدی، امکانی یا خواستی بهمداخله در امور ایران نداریم و به دیگر کشورها هم اجازهی مداخله در امور ایران رانمیدهیم.» کارتر در یک مصاحبهی رسانهای ضمن حمایت از بختیار در مورد امامخمینی گفت: ما ارتباط مستقیم با آیتالله خمینی نداریم، امّا «آشکارا عقاید خود را دراین مورد که وی از ثبات در ایران حمایت میکند اعلام کردهایم و بدون توجه به عمقعقاید مذهبی ایشان که من در آن تردیدی ندارم، معتقدم که به دولتی که اکنون بر طبقموازین قانون اساسی تشکیل شده فرصت موفقیت بدهند.»
تنها اقدام عملی غرب در مقابل شوروی اعزام «یک اسکادران از نیرومندترینهواپیماهای F۱۵ نیروی هوایی آمریکا به عربستان سعودی بود.» گرچه این اقدام درجهت ایجاد رعب بین انقلابیون ایران بود؛ ولی هدف اصلی آن هشدار به شوروی بود.
این گونه ابرقدرتها بر محور «اصالت المنافع» تغییر سیاست دادند و پیمان خود را باشاه شکستند، بعد از آن که سالها وی را دوشیدند.