امروز شنبه 17 شهریور 1403

Saturday 07 September 2024

فرهنگ عمومی و افكار عمومی


1401/08/01
کد خبر : 29710
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 17 نفر
در تعریف فرهنگ، غالباً ویژگی‌هایی چون ثبات و استمرار آن مورد تأكید قرار می‌گیرد. فرهنگ عمومی از حیث فرهنگی، پدیده‌ای مرتبط با فرآیندهای تاریخی است كه در نسل‌های مختلف استمرار می‌یابد؛ و از حیث عمومیت آن در برابر خرده فرهنگ‌ها قرار می‌‌گیرد. اگر افكار عمومی واكنش‌های مقطعی كه نتیجه عملكرد رسانه‌هاست در نظر گرفته شود. در برابر فرهنگ عمومی به عنوان پدیده‌ای پایدار قرار می‌گیرد. نویسنده تلاش می‌كند نسبت میان فرهنگ عمومی و افكار عمومی را مورد بحث قرار دهد و آثار متقابل آنها را بیان كند. واژهٔ فرهنگ عمومی واژه‌ای جدید است و دریافت معنی و مفهوم آن به سادگی میسر نیست. این اصطلاح با معنایی كه امروزه از آن استفاده می‌شود كاربرد چندانی در علوم انسانی ندارد و به تازگی در كارهای روزنامه‌ای بكار می‌رود. در كتب علوم انسانی فرهنگ عام معادل genral culture است. اما معنای این تركیب با فرهنگ عمومی متفاوت است. این اصطلاح بیان‌گر این است كه عناصر فرهنگی عام‌اند و در یك حوزه فرهنگی دارای عناصر مشترك هستند. گاهی كلمه commen cultre كه معنای آن فرهنگ مشترك است به كار برده شده و به معنای اول نزدیك است با این تفاوت كه عناصر مشترك فرهنگی دو حوزه را در بر دارد و گاهی نیز تركیب popular culture به معنای فرهنگ عامه به كار رفته است كه تا حدودی به فرهنگ عمومی نزدیك است اما مترادف آن نیست زیرا اصطلاح فرهنگ عامه شامل روایات و حكایات، آداب و رسوم، خرافات، افسانه‌ها و داستان‌های یك قوم در حیطه مردم‌شناسی است اما فرهنگ عمومی افراد كل یك جامعه و كشور را از هر قشر اعم از تحصیل كرده و غیره شامل می‌شود. بنابراین می‌توان تركیب public culrure را معادل انگلیسی آن دانست. یعنی آن فرهنگی كه نسبت به افراد جامعه عمومیت دارد. نكته دیگر كه درباره فرهنگ عمومی مبهم است، چگونگی طرح و بسط آن در سطح جامعه است. اینان معتقدند كه فرهنگ در عین عام بودن یك امر خاص نیز محسوب می‌شود زیرا هر فرهنگی در درون خود چندین خرده فرهنگ دارد و خرده فرهنگ‌ها چیزی جز فرهنگهای خاص نیست، بنابراین نمای اصلی فرهنگ‌ها خاص هستند و فرهنگ عام همان عناصر فرهنگی مشتركی است كه در بین چند فرهنگ مختلف می‌شود و در واقع آنچه عملاً وجود دارد، تركیب‌های خاص فرهنگی است كه نام خرده فرهنگ بر خود دارند و نتیجه می‌گیرند كه وقتی فرهنگ عام هویت مستقلی ندارد و وجود آن وابسته به فرهنگ خاص است چگونه می‌توان وجود فرهنگ عمومی را پذیرفت. حال اگر این گروه معتقد به وجود فرهنگ عمومی نیستند باید پاسخگوی این سؤال باشند كه آنچه كه گذشته را به حال و جامعه فعلی را به لحاظ روانی و معنوی به هم پیوند داده و جهت مشترك آینده جامعه را تضمین می‌كند چیست؟ بنابراین هر امر معنوی كه ریشه در اعماق تاریخ داشته باشد و ثبات و دوام یابد و به حال متصل شود همان فرهنگ عمومی است و نكته حائز اهمیت در باب فرهنگ عمومی ریشه تاریخی خود فرهنگ است كه «فرهنگ عمومی» از آن استخراج می‌شود. در واقع فرهنگ عمومی قبل از آن كه فرهنگ عمومی باشد، فرهنگ است و فرهنگ یك امر تاریخی است و شناخت فرهنگ حال بدون مطالعه تاریخی ممكن نیست و به تبع بررسی وشناخت فرهنگ عمومی و عناصر و تركیب‌های آن نیز نیازمند مطالعه تاریخی فرهنگ است و در غیر این صورت نگاهمان به فرهنگ عمومی صرفاً در زمان حال ناقص خواهد بود. حال با توجه به تاریخ پربار فرهنگی كشورمان بایستی با مطالعات تاریخی در ابعاد گسترده فرهنگ به وضعیت فعلی فرهنگ عمومی در جامعه دست یابیم و در این زمینه متأسفانه تاكنون مطالعه چندانی صورت نگرفته است و هنوز یك كتاب و یا جزوه مدون درباره مفاهیمی چون فرهنگ عمومی سیاسی، فرهنگ عمومی اقتصادی، فرهنگ عمومی اخلاقی، و... در دست نیست. گفتنی است فرهنگ عمومی بین فرهنگ عام و خاص مدام در حال حركت است و یك حالت بینابینی دارد. یعنی گاهی به طرف فرهنگ عام می‌رود و گاهی به طرف فرهنگ خاص. بنابراین فرهنگ عمومی به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری در فرهنگ به كار گرفته می‌شود و می‌توان آن را به شكل دلخواه تغییر داد به گونه‌ای كه اگر این تغییر و تحول ادامه یابد موجب به وجود آمدن یك بحران بین فرهنگ خاص و فرهنگ عام می‌شود و در صورت دوام در روند تاریخی خود دچار نوعی بحران فرهنگی خواهد شد كه برای فرهنگ جوامع بسیار مضر است به خصوص در فرهنگ‌های عمومی كشورهای جهان سوم كه بحران‌های روحی و اجتماعی حادتر است مانع به وجود آمدن خود یافتگی فرهنگی می‌شود. به عبارت دیگر بحران فرهنگی برای این كشورها تبدیل به یك فرهنگ شده است و چنین جوامعی به این بحران مذموم خو گرفته‌اند به حدی كه بدون آن احساس آرامش خود را از دست خواهند داد. بنابراین هر حركتی كه برای خود یافتگی فرهنگی شروع می‌شود دچار بحران شده و به جایی نمی‌رسد و به همین دلیل توسعه در جهان سوم به خصوص توسعه فرهنگی به وقوع نمی‌پیوندد. و در اینجاست كه می‌توان به نقش مهمی كه خودیافتگی‌ فرهنگی به خصوص فرهنگ عمومی باید ایفاء نمایند پی‌برد و آن را اولین قدم برای رسیدن به توسعه به‌خصوص توسعه فرهنگی دانست. مطالعه فرهنگ عمومی به صورت تاریخی در ایران شامل، مطالعه ادبیات و تاریخ ادبیات هنر و تاریخ هنر و فلسفه تاریخ آن مطالعه فرهنگ عامه و تاریخ آن مطالعه تاریخ دین و فرق دینی مطالعه علوم‌تجربی و تاریخ آن می‌شود، چرا كه بین معارف بشری و فرهنگ عمومی هر جامعه‌ای رابطه تنگاتنگی وجود دارد كه در یك نظام هماهنگ با هم عمل نموده و با تأثیر و تأثر متقابل موجب صعود یا سقوط یكدیگر می‌شود. كشور ما دارای یك تاریخ معرفتی‌ ـ فرهنگی بسیار عظیم و پیچیده است به طوری كه اگر بخواهیم آن را به صورت دوره‌ای مورد مطالعه قرار دهیم با آثار بسیار ارزشمند و زیادی روبرو خواهیم شد و اگر نظریه‌های مطالعات تاریخی فرهنگی بر داده‌های موجود تاریخی منطبق شود آنقدر به مطالب تاریخی و ساختارهای مربوط به آن دست خواهیم یافت كه باور نكردنی است و این همان مثل مشهور است كه می‌گوید: «تاریخ به این سادگی درش را باز نمی‌كند ولی موقعی كه درش را باز كرد آنقدر مطالب روی سر محقق خواهد ریخت كه محقق غرق می‌شود.» حال برای مطالعه فرهنگ عمومی كشورمان باید روش‌های تاریخی مورد استفاده قرار گیرد و سپس برای گسترش آن باید از نظریه‌های جامعه‌شناسی تاریخی بهره جست كه البته در این میان نباید ارتباط فرهنگ عمومی را با رسانه‌های جمعی مثل صدا و سیما،‌روزنامه‌ها و مجلات و... كه بسیار مهم است، نادیده گرفت. تاكنون از میان مباحث طرح شده به این نتیجه رسیدیم كه فرهنگ عمومی دارای یك پوشش كلی است و جامعه به صورت منسجم تحت این پوشش كلی است و جامعه به صورت منسجم تحت این پوشش عمل می‌كند. به طوری كه فقدان آن جامعه را دچار بحران روانی، روحی و ساختاری می‌كند و نیز گفتیم كه برای بررسی فرهنگ عمومی نیازمند یك نگرش تاریخی هستیم و حال باید براین اساس برای تغییر در عناصر، تركیب‌ها و حتی حوزه‌های فرهنگی برنامه‌ریزی‌های دقیق فرهنگی در محدوده زمانی خاص انجام گیرد تا موجب رشد و شكوفایی فرهنگ شود و پدیده‌هایی را كه ریشه در تاریخ دارد و بر فرهنگ تأثیرگذار است تبدیل به یك امر فرهنگی كند . زیرا ممكن است یك پدیده‌ای به وجود آید و در مسیر حركت خود حتی اوج بگیرد ولی هرگز یك امر فرهنگی نشود. آنچه مسلم است عواملی در این تبدیل و تغییر تعیین‌كننده هستند و باید مورد توجه قرار گیرند. این عوامل عبارتند از شرایط زمانی، مكانی و جغرافیایی كه باید حتماً در برنامه‌ریزی لحاظ شود تا تطابق كامل بین هست‌ها و بایدها به وجود آید. مهمترین عامل در برنامه‌ریزی عنصر زمان است كه تعیین می‌كند طی چه مدتی فرهنگ عمومی جامعه دگرگون خواهد شد و وسایل ارتباط جمعی نیز در این راستا حركت كرده و برنامه‌های آتی خود را تدوین می‌كنند. نكته دیگری كه در برنامه‌ریزی باید مدنظر قرار داد توان برخورد برنامه با وقایع غیر منتظره است كه قابل پیش‌بینی نیستند و باید برنامه‌ به گونه‌ای عمل كند كه نه تنها در چنین وقایعی آسیب نبیند بلكه آنها را به صورت ابزاری برای رسیدن به هدف، در اختیار گیرد. دو عنصر دیگری كه گفتیم باید در برنامه‌ریزی لحاظ شود عنصر مكانی و جغرافیایی است. چرا كه فرهنگ عمومی با توجه به شرایط مكانی و جغرافیایی شكل می‌گیرد و در كشوری نظیر ایران كه دارای تنوع مكانی و جغرافیایی زیادی است، تغییر فرهنگ عمومی آن نیز به همان نسبت دشوار می‌نماید اما اگر برنامه‌ریزی دقیق انجام شود می‌توان از همین تنوع جغرافیایی و محیطی در جهت ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه بهره برد و حتی به عنوان ابزاری در برابر هجوم فرهنگی بیگانه مورد استفاده قرار داد كه البته در اینجا نقش دولت و نهادهای اجتماعی مهم است و باید به صورت هماهنگ عمل كنند و این در فرآیند توسعه فرهنگی امری ضروری است. تاكنون درباره چیستی فرهنگ عمومی و ارتباط آن با تاریخ سخن راندیم حال می‌پردازیم به بررسی تفاوت‌های فرهنگ عمومی با افكار عمومی . افكار عمومی به طور مقطعی در یك زمان خاص و تحت تأثیر شرایط متغیر اجتماعی به وجود می‌آید و رسانه‌ها نیز در این مرحله در كنترل افكار عمومی سهم به سزایی دارند اما فرهنگ عمومی كه ریشه در تاریخ یك ملت دارد به سادگی بوجود نمی‌آید و یا تغییر نمی‌پذیرد و حتی در برنامه عملكرد رسانه‌ها به شدت مقاومت می‌كند. گاه ممكن است افكار عمومی بوجود بیاید ولی فرهنگ عمومی آن را در خود جذب و هضم نكند و آن نیز به سرعت از بین برود. پس لازمهٔ دوام و بقاء افكار عمومی اتصال آن با تاریخ است و عدم تضاد و تعارض با فرهنگ عمومی كه در عمق جامعه و جان انسان‌ها حیات دارد در این صورت می‌تواند عامل تأثیرگذار مردم باشد. با توجه به نقش رسانه‌ها در ایجاد افكار عمومی اگر این وسیله مهم ارتباطی در كنترل افكار عمومی،‌فرهنگ عمومی را نادیده بگیرد نه تنها افكار عمومی موجب غنا و ارتقاء فرهنگ عمومی نخواهد شد بلكه نوعی بحران اجتماعی ـ فرهنگی به وجود خواهد آورد كه زیان‌‌های غیرقابل جبرانی را در پی خواهد داشت. و از همین جاست كه می‌توان گفت تأثیر مثبت و عمیق رسانه‌های جهانی بر جوامع، متكی بر فرهنگ عمومی آنهاست. یعنی رسانه‌ها هر قدر بتوانند خود را با فرهنگ عمومی جوامع بیشتر تطبیق دهند نتیجه موفقیت آمیزتر خواهد بود. البته ناگفته نماند كه میزان این تطبیق به ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع بستگی دارد و اینكه این جوامع تا چه حد خود را تطبیق دهند كه خود بحث مفصلی را می‌طلبد. بنابراین افكار عمومی از طریق رسانه‌ها به سادگی قابل نفوذ و تحویل است وفرهنگ عمومی نیز می‌تواند از افكار در صورت كنترل صحیح آن، متأثر شود اما تعبیر فرهنگ عمومی به سادگی انجام نمی‌گیرد. نكته دیگر آن كه در كشورهایی كه فرهنگ عمومی به عنوان یك مفهوم كاربردی دارای اهمیت است و نگرش ارزشی آنها بر مبنای بایدها و نه براساس هست‌ها شكل می‌گیرد این دولت و نهادهای اجتماعی هستند كه برای رسیدن به ارزش‌های آرمانی حركت و برنامه‌ریزی می‌كنند و عرصه‌های فرهنگی كشور را به طور گسترده در اختیار گرفته و هدایت می‌كنند. اما افكار عمومی در كشورهایی بكار برده می‌شود كه رسانه‌ها دولتی و یا تحت نفوذ مستقیم دولت نیستند بلكه در سطح جامعه به صورت آزاد عمل نموده و افكار عمومی را ولو به صورت مقطعی در جهت رسیدن به منافع اقتصادی و اجتماعی هدایت می‌كنند كه نمونه آن كشورهای سرمایه‌داری هستند. در این كشورها دولت نقش قوی فرهنگی ندارد و ارزشها براساس واقعیت‌های موجود یا «هست‌ها» تثبیت می‌شود و در واقع باید‌ها از هست‌ها منتبع می‌شوند. یكی از ویژگی‌های این جوامع این است كه از تولید بسیار بالایی برخوردارند و افكار عمومی مردم را تحت تأثیر قرار داده و دگرگون می‌كنند. روش بررسی افكار عمومی صرفاً نظرسنجی است و نمی‌توان آن را در بررسی فرهنگ عمومی به كار برد. برای دست‌یابی به پاسخی صحیح در بررسی و شناخت فرهنگ عمومی نیازمند یك روش بررسی مستمر در طول زمان هستیم و این روش دارای خصوصیت‌ خاص خود است كه در بالا مورد بررسی قرار گرفت. نكته قابل توجه دیگر این كه فرهنگ عمومی و افكار عمومی در بعضی موارد دارای حوزه‌های مشترك هستند اما چشم‌اندازهای متفاوتی دارند كه قابل بررسی است. نظریه‌های افكار عمومی غالباً با نظریه‌های ارتباطی همسو هستند اما نظریه‌های فرهنگ عمومی نه تنها همسو نیستند، بلكه گاهی نقش مخالف آن را نیز بازی كرده و سبب محدودیت نظریه‌های افكار عمومی می‌شود كه مطالعات متقاطع فرهنگی ارتباطی دال بر آن است. بنابراین تمایز ابعاد نظریه‌ای، روشی و حوزه‌ای در مطالعه افكار عمومی و فرهنگ عمومی بسیار مهم و ضروری است.
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/29710
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید