امروز یکشنبه 18 شهریور 1403

Sunday 08 September 2024

غرب و بیداری اسلامی


1401/08/01
کد خبر : 30125
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 10 نفر
رابطه ی میان جهان اسلام و غرب، با تولد اسلام، آغاز گردید. نگاهی به نخستین آیات سوره ی روم، نشان می دهد که مسلمانان - به رغم ارتباطات کند در آن عصر - با نگرانی کامل، حوادث و جریان های جهان را دنبال می کردند. از آن سو، مشرکان نیز همه چیز را زیر نظر داشتند و به نظر می رسد پیروزی ایرانیان بر روم، مسئله ای نبود که به سادگی و با شادی این، و یا با اندوه آن بتوان از آن گذشت؛ پیروزی هر طرف به معنی چیرگی کفه ی ایمان یا شرک بود و خبر از گستردگی کارزاری فراتر از عرصه ی جغرافیا داشت و هم در این جاست که بنابر برخی روایات، چالش اصلی و درگیری سرنوشت ساز، مطرح می گردد.(۲) همچنین درستی وحی الهی تجلی می یابد که گفته است رومیان - که در اردوگاه ایمان قرار داشتند، زیرا در شمار اهل کتاب بودند - پس از مغلوب شدن از سوی ایرانیان مشرک، در اندک سال های بعد، پیروز خواهند شد که به اراده ی خداوند نیز چنین شد. اما نه رومیان و نه ایرانیان، هیچ یک نمی دانستند که چه موجودی از رحم صحرا (عربستان) سر برمی آورد و رشد می یابد و جهان و جهانیان را از گمراهی و تباهی، نجات می بخشد؛ ای بسا چیزهایی در این باره شنیده بودند، اما چندان توجهی بدان نداشتند تا این که سرانجام، خبرهایی از رشد و بلوغ این مولود تازه ی صحرا، به گوششان رسید و نامه های پیامبر اکرم (ص) که آنان را به اسلام و تسلیم در برابر خدا فرامی خواند، به دستشان رسید. در نامه ی آن حضرت (ص) به خسرو انوشیروان پادشاه ایران آمده است: «ترا به خدای یگانه می خوانم، من فرستاده ی او برای همگان هستم تا به زندگان هشدار دهم و حجت بر کافران تمام نمایم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر خودداری کنی نفرین آتش پرستان نثارت باد». متون دیگری از این نامه نیز وجود دارد.(۳) نامه های دیگری نیز خطاب به کارگزاران انوشیروان، فرستاده شد.(۴) در نامه ای خطاب به قیصر بزرگ روم آمده است: «ترا به اسلام فرا می خوانم؛ اسلام آور تا در امان بمانی و خداوند ترا دوباره پاداش خواهد داد و چنانچه از این کار سرباز زنی گناه «اریسی ها»، متوجه تو خواهد شد و ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستید و چیزی را شریک او نگردانید و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد پس اگر از این پیشنهاد اجتناب ورزیدید بگویید که ما مسلمانیم.»(۵) امپراتوری در برابر این قدرت نوپا، به شکست انجامید. گسترش اولیه ی اسلام آن چنان پرشتاب و همه جانبه بود که هر دوی آن امپراتوری ها را بهت زده کرد. یعنی امپراتوری ایران فروپاشید و امپراتوری روم، به عمق اروپایی خویش، عقب نشست و شام و مصر و مغرب را پس از نزدیک به هزار سال حکمفرایی و از زمان تصرف آن ها به وسیله ی اسکندر مقدونی، واگذار کرد. این پیشرفت، موجب شگفتی تاریخ نگاران بزرگی چون: «ثوراستروب»، «گوستاولوبون»، «توین بی»، «توماس آرنولد» و دیگران گردید. مقاومت ایرانیان و رومیان، خشونت آمیز بود(۶)، اما اسلام، آن چنان انقلابی در میان اعراب مسلمان، برانگیخته بود که مقاومت پذیر نبود. برتری اسلام همچنان ادامه پیدا کرد و تأثیر خود را در غرب برجای گذاشت؛ هر چند اروپایی ها تلاش ورزیده اند منکر این تأثیر شوند و تصرّف مرزهای روم از سوی ملل ژرمن را نقطه ی تحولی در تاریخ اروپا و نه اسلام، قلمداد کنند. استاد انورالجندی می گوید: «دولت روم پس از یورش ژرمن ها به مرزها و استقرار در نواحی مختلف آن، پابرجا و تمدنش باقی بود. آنچه اتفاق افتاد انتقال مرکزیت آن از رم به بیزانس و نیز رویارویی با نوعی رکود و فساد در اوضاع مادی و عقلی آن بود. ولی با وزش توفان اسلام و حرکت گردان ها و پیشقراولان آن در سرزمین روم، همه ی آثار و نشانه های آن، فروپاشید تو گویی خاکستری بود که با وزش باد، به هر سو پراکنده شد؛ دولت جدیدی تأسیس گردید و تمدن تازه ای پیدایش یافت که از شرق و جنوب، اروپا را محاصره کرد؛ اگر اسلام ظهور نمی کرد، امپراتوری روم، همچنان پابرجا بود و انقلاب های ملی که به اروپای جدید شکل بخشیدند، به وجود نمی آمد.»(۷) به رغم این که برخی تاریخ نگاران اروپایی، از نبرد «پواتیه» - که به فرماندهی شارل مارتل صورت گرفت و پیشروی مسلمانان را در سال ۷۳۲ میلادی (۱۱۴ هجری) متوقف ساخت - با افتخار یاد می کنند و آن را یک پیروزی برای اروپا قلمداد می کنند، برخی دیگر همین نبرد را - به گفته ی کلودفایر - در شمار بدترین فجایع قرون وسطی تلقی می کنند که اروپا را به مدت هشت قرن، به قهقرا بازگرداند.(۸) در این میان، جنگ های صلیبی به مدت دو قرن (۱۲۹۵ - ۱۰۹۹ میلادی)، برافروخته شد و تر و خشک را با هم سوزاند؛ حال آن که اروپا از این روند، بهره ی فراوانی برد و به نظر می رسد راز آغاز رنسانس آن در قرن پانزدهم (سه قرن بعد) به شمار می رود. جالب این که در میان نویسندگان معاصر اروپایی نیز کسانی را می یابیم که اعتراف دارند اسلام، عامل خارجی رنسانس اروپا در قرن پانزدهم میلادی را تشکیل می دهد و بدان فرا می خوانند که امروز نیز غرب باید عامل خارجی خیزش جهان اسلام در قرن پانزدهم هجری باشد!(۹) در همان زمان که اروپا دوره ی تاریک قرون وسطی (از قرن پنجم تا قرن پانزدهم) را می گذراند، سرزمین دیگر با نور اسلام می درخشید و در شرق و حتی در بخشی از اروپا یعنی اندلس، نور اسلام، تابش چشمگیری داشت. در سال ۱۰۹۹ میلادی، جنگ های صلیبی، با تحریک کلیسا، آغاز گردید و فجایعی به وقوع پیوست که عرق شرم بر پیشانی بشریت می نشانند که خود اگرچه بیانگر عمق کینه و نفرت و تعصب آن ها (اروپایی ها) است، نشانه ی هراس و بیم زایدالوصف غرب از تمدن گسترش یابنده ی اسلام، نیز هست. و این سخن خانم شیرین هانتر که گفته است غرب از هنگام سقوط «گالیپولی» به دست ترکان در سال ۱۳۵۹ میلادی، چنین احساسی پیدا کرد، هرگز صحیح نیست و حقیقت آن است ک این ترس پیش از جنگ های صلیبی نیز وجود داشته است. ورود اسلام به اندلس در سال های ۹۵- ۹۲ هجری (۷۱۴- ۷۱۱ میلادی)، سرآغاز تابش خورشید اسلام نه تنها در اندلس که در تمام اروپا بود که به مدت هشت قرن (تا سقوط گرانادا در سال ۱۴۹۲ میلادی) و آغاز رنسانس اروپا، ادامه پیدا کرد و به رغم این که اسلام، اندلس را از دست داد، در آفریقا، امپراتوری مالی و امپراتوری کادا را در همان قرن، به پا داشت. و بدین گونه بود که قدرت و چیرگی میان غرب و اسلام، دست به دست شد؛ استاد سمیر سلیمان(۱۰) بر آن است که یورش دوم غرب در سال ۱۷۹۲ میلادی و در زمان ورود ناپلئون به اسکندریه، آغاز گردید؛ یورش های بعدی نیز پیاپی صورت گرفت که مهم ترین آن ها عبارت اند از: ▪ سال ۱۸۰۰ چیرگی هلندیان بر اندونزی. ▪ سال ۱۸۳۰ چیرگی فرانسه بر الجزایر. ▪ اواخر قرن نوزدهم میلادی سقوط قفقاز و ترکستان به دست روسیه. ▪ سال ۱۸۷۵ چیرگی بریتانیا بر هند. ▪ سال ۱۸۶۹ گشایش کانال سوئز. ▪ سال ۱۸۸۲ اشغال مصر از سوی انگلستان. ▪ سال ۱۸۹۲ اشغال سودان به وسیله ی انگلستان. ▪ سال ۱۹۱۷ ورود هم پیمانان به بیت المقدس و آغاز سقوط عثمانی. ▪ سال ۱۹۱۸ تحقق چیرگی تقریباً کامل انگلستان و فرانسه بر جهان اسلام. ▪ سال ۱۹۲۴ سقوط دولت عثمانی. ▪ سال ۱۹۴۸ تأسیس کشور اسرائیل. این یورش همه جانبه و فراگیر، جهان اسلام را دچار نوعی بهت و سرخوردگی کرد، اما اندکی بعد واکنش های نیرومندی مطرح گردید که به این موارد می توان اشاره کرد: ـ در سال ۱۹۳۰ انقلاب الجزایر آغاز شد. ـ در سال های ۱۸۹۷ - ۱۸۳۹ حرکت اصلاحی به رهبری سیدجمال الدین اسدآبادی، محمد عبده و الکواکبی، صورت گرفت. ـ در سال ۱۸۳۱ حرکت سنوسی ها در لیبی مطرح شد. ـ در سال ۱۸۵۷ مسلمانان در هند، دست به انقلاب زدند. ـ در سال ۱۸۸۲ انقلاب عُرابی در مصر، پدید آمد. ـ در سال ۱۸۹۵ میلادی انقلاب مشروطه در ایران صورت گرفت. - سال ۱۸۸۹ انقلاب سودان. - سال ۱۹۱۹ انقلاب مصر. - سال ۱۹۲۰ انقلاب «العشرین» در عراق. - سال ۱۹۲۴ انقلاب های سوریه و سودان. - سال ۱۹۲۴ انقلاب الخطابیه و انقلاب روستا. - سال ۱۹۳۰ انقلاب عمر مختار در لیبی. - وقوع انقلاب اسلامی در هند شرقی، ترکستان و قفقاز (انقلاب شیخ شامل) و عمانی ها و سواحیلی ها. - قیام های ایرانیان علیه اشغالگران و مزدوران آنان در آغاز قرن بیستم میلادی از جمله: قیام تنگستانی در جنوب و قیام جنگل در شمال ایران. - در سال ۱۹۳۵ نیز انقلاب فلسطین آغاز گردید. در کنار این واکنش ها - که از نظر اهداف و شیوه متفاوت بودند - غرب توانست طی روندی که آن را فاجعه ی بزرگ در سال ۱۹۲۴ می نامیم، با فروپاشی امپراتوری عثمانی، وجود سیاسی اسلام را از میان بردارد و در همین احوال یورش فرهنگی غربی نیز فزونی گرفت و ادعاهای صلیبی جدیدی علیه اسلام مطرح گردید که هرچند ممکن است اکنون علنی نباشند هنوز این ادعاها و اظهارات خصمانه، متوقف نشده اند. کتاب لرد کرومر که در سال ۱۹۰۸ میلادی منتشر گردید چهره ی عریان و آشکار این حمله به شمار می رود، زیرا در آن ادعا شده که اسلام مرده یا در آستانه ی مرگ قرار دارد و نمی توان با اصلاحات، آن را احیا کرد، زیرا مرگ در ذات و جوهر آن که مبتنی بر عقب ماندگی زن و تحجّر شریعت اسلامی است، نهفته است و بنابراین جهان اسلام باید برای همراهی و همگامی با پیشرفت جوامع، مدرنیسم بدون اسلام را پذیرا گردد.(۱۱) این دیدگاه، به گفته ی خانم شیرین هانتر، دیدگاه خاورشناسان جدیدی است که معتقدند، طبیعت اسلام به گونه ای است که با مدرنیسم و در نتیجه با گرایش به غرب، هماوایی ندارد. وی آنان را جبرگرایان فرهنگی ای توصیف می کند که معتقدند مسلمانان طبق شیوه ها و روش های معینی می اندیشند و عمل می کنند، تنها روشی که غرب می تواند با پدیده ی اسلامی برخورد کند، مقاومت، «قلع و قمع و فروپاشی از درون است؛ آن ها به غرب توصیه می کنند که رژیم هایی را که با اسلام گرایان خود درگیرند مورد حمایت قرار دهد تا آنان را از میان برداشته یا کاملاً تسلیم کنند...»(۱۲) عقب نشینی فکری اسلامی با اظهارات مسالمت جویانه ی محمد عبده در پاسخ به لرد کروم، آغاز گردید.(۱۳) بخش لائیسم اطرافیان وی از جمله لطفی السید و سعد زغلول و طه حسین و اسماعیل مظهر نیز از این مسالمت جویی استقبال کردند و نتیجه آن شد که به دیدگاه کروم، نزدیک شدند. در سرتاسر جهان اسلام نیز کسانی با این طرز فکر وجود داشتند که همین اندیشه ها و دیدگاه را پذیرا شده و آن ها را مطرح می ساختند. بعدها نیز مکتب های ناسیونالیسم و مارکسیسم نیز که در میانه های قرن بیستم در منطقه ی اسلامی فعال شده بودند، به یاری آنان شتافت. در کنار این دیدگاه خصمانه و کینه توزانه ی غرب نسبت به خیزش اسلامی دیدگاه خاورشناختی دیگری وجود داشت که خانم شیرین هانتر آن را «جهان سومی های نو» می نامد. وی معتقد است که آنچه در جهان اسلام حکومت دارد، ارزش ها و منافع هر دو با یکدیگر است و در نتیجه می توان مصالحه ای میان دو جهان اسلام و غرب را در نظر گرفت و خود وی نیز این دیدگاه را تأیید می کند. حقیقت آن است که ارزش های اسلامی، جنبه ی ضدانسانی (فرهنگ) غرب از جمله بی بندوباری جنسی، استثمار ملت ها، نفی زندگی اخلاقی و کوشش در راستای نفی فرهنگ های دیگر و انواع گوناگون استعمار و یک بام و دو هوایی و امثال آن ها را نفی می کند. اگر این جنبه ها را به یک سو بنهیم، نمونه هایی مشترک فراوانی وجود دارد که می توان درباره ی آن ها به گفت و گو نشست. افزون بر آن، منافع، گستره ای نیست که ارزش آن ها را نفی کنند، بلکه ارزش ها خود در راستای تحقق منافع والای انسانی است که مفهوم خود را پیدا می کنند. به هر حال: غرب همواره و به وسایل گوناگون سعی داشته از طریق یورش نظامی، فرهنگی، و نفوذ به وسیله ی مزدوران یا شیفتگان زرق و برق تمدن خود، امت اسلامی را مقهور و مرعوب سازد. استعمار غرب پس از ضربه ی کاری بر امپراتوری عثمانی همواره بر آن بوده با قدرت اسلام مقابله کند و به آن ضربه بزند. زمانی که غرب از استعمار مستقیم تمامی منطقه ی اسلامی طرفی نبست درپی اعطای استقلال صوری به هر یک از کشورهای اسلامی - با حفظ زمام قدرت به دست خود - برآمد. درپی این هدف، کشورها و مجموعه های محدودی با پذیرش اندیشه های ناسیونالیستی یا جغرافیایی پاره شده از اندام امت اسلام و در واقع با تحقق بخشیدن به هدف استعمار، متولد شدند، اما دیری نپایید که ثابت شد این حالت، اهداف غرب را برآورده نمی سازد و مدت زمان کوتاهی پس از پایان جنگ جهانی دوم، رشد جهان شمولی اسلامی و تشکیل نهادهای اسلامی فراگیر فزونی گرفت؛ به ویژه نقاط عطف حساسی چون به آتش کشیدن مسجدالاقصی که منجر به شعله ور شدن خشم مسلمانان و جهان اسلام گردید و نیز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم وابسته و مزدور غرب و پیروزی مجاهدین افغانی علیه ابرقدرت روسیه و سرانجام فروپاشی بزرگترین قدرت الحادی جهان (اتحاد شوروی سابق) و رهایی ملل اسلامی دربند. این حوادث همه و همه بزنگاه هایی بود که اندیشه ی فراگیر و جهان شمول اسلامی را مطرح و غرب را وادار ساخت تا راه کارهای خود را مورد تجدید نظر اساسی قرار دهد. پدیده ی فراگیر خیزش اسلامی، غرب را غافلگیر کرد؛ از این رو، با ابزارها و دیدگاه های خود، به تجزیه و تحلیل آن اقدام نمود تا نقاط ضعف و قوت آن را کشف کند و بتواند با چنین تحلیلی، به رویارویی با آن بپردازد: «بنابراین مهم آن است که دلایل و موجبات اصلی این پدیده ی اسلامی و ابعاد خصمانه ی آن نسبت به غرب، مشخص گردد و به درستی، مورد ارزیابی قرار گیرد و سیاست های مناسبی برای برخورد با آن، در نظر گرفته شود».(۱۴) سعی خواهیم کرد بر نمونه ای از دیدگاه های غربی نسبت به این پدیده، انگشت گذاریم: ● بررسی کتاب آینده ی اسلام و غرب نوشته ی شیرین هانتر برای آشنایی هرچند گذرا با این کتاب به محتوا و روند مباحث آن نگاهی می افکنیم: ۱) نویسنده، کتاب خود را با سخن از رُمان یک افسر انگلیسی نوشته ی سال ۱۹۱۶ براساس فرضیه ی شکل گیری یک انقلاب اسلامی که می تواند در صورت شعله ور شدن، سرنوشت جنگ جهانی اول را دگرگون سازد، آغاز می کند. نویسنده ی این رمان اعلام می کند که «شرق در انتظار یک اشاره ی الهی است.» سپس خانم شیرین هانتر یادآور می شود که افسر یاد شده - کراوثمر - هفتاد و پنج سال بعد نگرانی خود را از رویارویی آمریکا با خطر بنیادگرایی اسلامی، بازگو کرد. ۲) شیرین هانتر خاطرنشان می کند که اروپا نیز از سال ۱۳۵۹ میلادی و با سقوط گالیپولی به دست ترکان عثمانی با خطر اسلام مواجه شده و این نگرانی با پیدایش پدیده ی امام خمینی(ره) نیز همچنان مورد تهدید واقع شده است. ۳) نویسنده از کارزار موجود در غرب میان دین و سکولاریسم سخن می گوید و اعلام می کند جدایی میان فرهنگ و ایدئولوژی، جدایی بی معنایی است. ۴) او یادآور می شود که ویژگی های اسلام، سبب شده دشمن مستمر شدن غرب باشد. ۵) نویسنده بر نقش نفت در تشدید این کارزار انگشت می گذارد، اما در مورد بنیادگرایان مثلاً هندی، به زعم او چنین عاملی وجود ندارد و از این رو، غرب از آن بنیادگرایی چندان نگران نیست. ۶) وی تأکید می کند که امکان ندارد اسلام همچون نازیسم و سوسیالیسم، دچار شکست گردد. ۷) او میان اسلام شخصی که خوب است و اسلام تمدنی که بد است، تفاوت قایل می شود و عقیده داردکه همه ی خطرها، از سوی اسلام جنگنده مطرح است.(۱۵) ۸) به گمان او همه ی تلاش و کوشش ها باید معطوف عرفی کردن جامعه ی اسلامی (جدایی دین از سیاست) گردد تا امکان پیشرفت فراهم آید. ۹) وی تأکید می کند که راه حل میانه در آن است که غرب، نقش دین در زندگی و جهان اسلام عرفی شدن را بپذیرد. ۱۰) سپس می گوید: علت حقیقی کارزار، موازنه ی قدرت است؛ مسلمانان منکر سلطه ی غرب بر سرنوشت خویش و غرب منکر برتری دیگران بر خویش است. ۱۱) شیرین هانتر از نقش ایدئولوژی در جامعه به مثابه ی عاملی که در خدمت قدرت قرار دارد، سخن می گوید و این که فداکاری های بزرگ نیاز به توجیهی ایدئولوژیک دارد و بر آن است که چنانچه ارزش های غربی در خدمت منافع آن قرار نگیرند، چندان توجهی به آن ها نمی شود. ۱۲) نویسنده تأکید می کند که نظام سیاسی اسلامی در قرآن و سنت، چندان روشن نیست؛ او بر وحدت دین و سیاست و مفهوم امت در مسیحیت و یهودیت انگشت می گذارد و بدین گونه تلاش دارد تا با فرض پذیرش عرفی شدن از سوی جامعه ی اسلامی، به نوعی نزدیکی میان آن ها دست یازد. هرچند می پذیرد که نظام الهی و عرفی شدن - سکولاریسم - چندان قابل اجتماع نیستند. در این صورت نتیجه می گیرد که نبرد اسلام و غرب، ناگزیر نیست. ۱۳) او تأکید می کند که در اسلام نظریه ی جامع و فراگیری نسبت به روابط بین المللی وجود ندارد، اما در عین حال، کسانی که مواضع اسلام را سطحی قلمداد می کنند مورد انتقاد قرار می دهد و یادآور می شود که چون اسلام در پی حکمفروایی بر جهان است، توسعه طلب و دشمن دیگران است و براساس آن، دیدگاه ساموئل هانتینگتون را که معتقد است مسلمانان با منطق برابری، آشنایی ندارند، مورد تمسخر قرار می دهد. ۱۴) نویسنده همچنین بر حکم جهاد انگشت می گذارد و براین باور است که این حکم با اصل «لا إکراه فی الدّین» منافات دارد؛ با این همه، می پذیرد که این حکم یک اصل دفاعی است و به مسلمانان پیشنهاد می کند که عجالتاً از هدف جهانی اسلام، دست بردارند. ۱۵) او از دیدگاه های غرب نسبت به اسلام و جهان بینی آن انتقاد می کند و به نظر او مادام که مسلمانان در قالب یک مجموعه برخورد می کنند غرب نیز باید به همان گونه با آنها، برخورد و تعامل نماید. ۱۶) وی پس از سخن گفتن از مهارت پیامبر اکرم (ص) در برخورد با دشمنان، مسلمانان صدر اسلام را متهم بدان می سازد که انگیزه های آنان - همچنان که در جنگ های صلیبی شاهدش بودیم - تنها عقیدتی نبوده است. ۱۷) او تأکید می کند که پراکندگی و تفرقه ای که مسلمانان درگیر آنند مفهوم دارالسلام را از یک مفهوم سیاسی به یک مفهوم صرفاً دینی، تبدیل کرده و فراخوان های وحدت اسلام، امروزه هیچ گوش شنوایی نمی یابند. ۱۸) او یادآور می شود که اقدامات مسلمانان علیه حقوق بشر، هیچ ربطی به اسلام ندارد. ۱۹) شیرین هانتر حرکت احیای اسلامی را علت برخورد تمدن ها می داند و عقیده دارد که این حرکت نیز به نوبه ی خود معلول ویژگی های اسلام است. ۲۰) او به دو ایده ی پیوند دین و سیاست و کیان امت اسلامی می پردازد و آن ها را دو افسانه برمی شمارد و معتقد است که امت اسلام از زمان وفات پیامبر اکرم (ص)، وجود خارجی پیدا نکرده است، اما در عین حال تأکید می کند که این دو ایده در پیدایش خیزش اسلامی، (به مثابه ی نقش عنصر ارزش) و در کنار عوامل دیگری از جمله تقسیم جوامع و به حاشیه راندن عناصر اسلامی و کوشش سنت گرایان برای تغییر معادلات قدرت (به مثابه ی نقش عنصر مصلحت)، سهم داشته اند. ۲۱) نویسنده براساس فرضیه های خویش نتیجه می گیرد که کارزار با غرب، گریزناپذیر نیست، زیرا به گفته ی او - آن چنان که خاورشناسان جدید مدعی اند - این امر تنها متکی به عنصر ارزشی نیست. آن ها در پی این ادعا، خواهان قلع و قمع جهان اسلام هستند. اینان کسانی چون کرامر هستند که پرزیدنت کارتر را شدیداً مورد انتقاد قرار می دهد که چرا روحانیان در ایران را اجازه ی ظهور داد. برلمونز نیز یکی دیگر از این افراد است، در برابر این تفسیر کسانی قرار دارند که او آن ها را «جهان سومی های نو» می نامد و کسانی چون بورگات را شامل می شوند که دو عنصر ارزش و مصلحت را در عرصه ی تنظیم روابط، می پذیرند و در نتیجه به نوعی سازش فرا می خوانند و خانم شیرین هانتر نیز آن را مورد تأیید قرار می دهد. ۲۲) به عقیده ی شیرین هانتر عوامل خیزش اسلامی عبارت است از: گسیختگی بافت اجتماعی موجود در قرن هجدهم و از آن جا تبدیل رابطه ی متعادل و برابر به رابطه ی سلطه که باعث ایجاد جریان مخالف گردید. (جریان بازگشت به اسلام چه به صورت خشک و جزمی همچون جریان سلفی، یا به صورت انعطاف پذیر همچون مکتب اقبال و سر سیداحمدخان، مرجانی و دیگران.) ۲۳) نویسنده در ارزیابی خود از سیدجمال الدین اسدآبادی و محمد عبده و این که آیا آن ها اصلاح گر یا منافق هستند بیشتر و با استناد به پاسخ شدیداللحن اسدآبادی به یورش «رینان» علیه اسلام و به عنوان این که هر دو تمدن سابق را تخریب کرده، جنبه های منفی آنان را برجسته می سازد و البته خود معتقد است که اسدآبادی در این امر، از «تقیه» بهره گرفته است. ۲۴) شیرین هانتر یادآور می شود که از منظر سیاسی، رهبران از نیمه ی قرن نوزدهم بدین سو، شروع به نوآوری و مدرن سازی کردند که از آن جمله اند: امیرکبیر در ایران، عثمانی ها در ترکیه، محمدعلی پاشا در مصر، نیز انقلاب مشروطیت در ایران در سال ۱۹۰۵ میلادی و سپس انقلاب نوین ترکیه. وی خاطرنشان می سازد که اصلاحگران مسلمان در آن واحد، هم با لائیک ها و هم با سنت گرایان، رویارو شدند. ۲۵) در میان سال های ۱۹۲۰ - ۱۹۷۰ میلادی، لائیک ها پیروزی قاطعی به دست آورند و لائیسم بر مسلمانان تحمیل شد و به پراکندگی فرهنگی و کارزار هم پیمانان منجر گردید. او می گوید که گاهی ملی گرایان با اسلام گرایان علیه چپ گرایان متحد و هم پیمان می شدند و گاه نیز چپ گرایان با اسلام گرایان علیه سنت گرایان اتحاد برقرار می ساختند و گاه نیز، درگیری میان فارغ التحصیلان دانشگاه های غربی و دانش آموختگان زبان عربی بالا می گرفت. با این همه این مدرنیسم، در کوشش های خود با شکست مواجه شد و پای بندی به اسلام به مثابه ی راه حل، اعتبار خود را بازیافت. ۲۶) او معتقد است که انقلاب اسلامی از ویژگی های دین برای تحریک توده های مردم بهره گرفت، اما آرزوهای توده ها را برآورده نساخت و از این رو با حقیقت مهمی که عبارت از جدایی دین از سیاست است روبه رو گردید. نویسنده پس از طرح دیدگاه های دکتر سروش در نسبیّت و تشبیه آن ها به نظریات سرسید احمد، می گوید که این به معنای اصلاح پذیری اسلام است. ۲۷) وی آنگاه از عوامل بیرونی خیزش اسلامی از جمله: تأسیس کشور اسرائیل، شکست اعراب از اسرائیل در سال ۱۹۶۷، ثروت های نفتی، شکست شوروی در افغانستان، و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یاد می کند و درباره ی آخرین عامل یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران خاطرنشان می سازد که پذیرش توقف جنگ در سال ۱۹۸۸، همه ی امیدها را نقش برآب ساخت. ۲۸) او آن گاه اظهار می دارد که غرب با آنچه ذکر شد، با خیزش اسلامی خصومت می ورزد، چون بر اثر سیاست های خود غرب - و نه به دلیل این که اسلام دارای ویژگی ضدغربی است - این خیزش با غرب دشمنی دارد. وی براین اساس، یادآور می شود که کسانی چون «برنارد لویس» و «دانیال بایبس» از خاورشناسان نو، دشمنی خیزش اسلامی با غرب را به ترس و حسادت ارجاع می دهند که البته خود، با این نظر، انتقاد می کند. این دیدگاه از نظر او البته متضمن بخشی از واقعیت است؛ درست همان گونه که غرب نسبت به ژاپن و چین، حسادت به خرج می دهد؛ حال آنکه دیگران معتقدند که کینه ی اسلامی نسبت به غرب، ناشی از سیاست های خود غرب است و از این رو لائیک ها نیز در این مورد با مسلمانان، هم عقیده هستند. ۲۹) نویسنده در صفحه ی ۱۴۹ کتاب می گوید: «این بحث ها، آشکارا این نکته را روشن ساخت که پیدایش پدیده ی اسلامی، تا حد بسیاری بخش جدایی ناپذیر تکامل تجربه ی اسلامی درگستره ی متنوع زمانی و مکانی آن است. این پدیده نیز همچون جنبه های دیگر تجربه ی اسلامی، در پیوند با پیشرفت و تکامل به تحولات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جوامع اسلامی و پویایی رویارویی های آن با جهان غیراسلامی و با قدرت ها و اندیشه های برخاسته از آن است؛ مرحله ی بعدی، عرفی شدن هرچه بیشتر جوامع اسلامی و حرکت در جهت تلفیق آموزه های اسلامی با مفاهیم غربی خواهد بود.» ۳۰) او سرانجام، به سیاست خارجی برخی کشورهای اسلامی می پردازد تا هم ثابت کند این تنها اسلام نیست که در نظم و نظام این کشورها، دخیل است، بلکه او چنین نتیجه گیری می کند: الف) تأثیر اسلام در رفتار کشورهای اسلامی همچنان اندک خواهد بود و شکل گیری یک موجودیت واحد برای مسلمانان، عملاً بعید است. ب) روابط این کشورها با غرب از متشنّج تا دوستانه، متغیر خواهد بود. ج) مادام که منابع و سرچشمه های دیگری برای اختلاف میان کشورهای اسلامی از جمله تلاش آن ها برای ایجاد موازنه ی منفی قدرت در رویارویی با غرب وجود دارد، عرفی شدن جهان اسلام، همه ی مشکلات آن را حل نمی کند؛ هرچند دارای تأثیر به سزایی است. د) روابط با غرب همسو و همگام با میزان همنوایی غرب با مسائل اسلامی، به تعادل مثبتی خواهد رسید، گو این که مصالح و منافع مادی هر کشور نیز بر این روابط، تأثیر خود را برجای خواهد گذاشت. ه ) رقابت برای بسط نفوذ در جهان اسلام، همچنان میان خود کشورهای غربی، پابرجا خواهدبود. و) احتمال شکل گیری رقیب قدرتمندی برای غرب، چالش مسلمانان را افزایش خواهد داد، حال آنکه نبود چنین احتمالی، ای بسا، مواضع انعطاف پذیرتر و برخوردار از تساهل بیشتری را درپی خواهد داشت.
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/30125
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید