امروز یکشنبه 18 شهریور 1403

Sunday 08 September 2024

تحلیل سه جزئی معرفت


1401/08/01
کد خبر : 30153
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 16 نفر
معرفت شناسی یکی از حوزه های اصلی فلسفه از دیرباز تاکنون بوده است که به بررسی ماهیت و تعریف معرفت، امکان معرفت و حدود و قلمرو معرفتِ ممکن، منابع معرفت و سؤال هایی از این دست درباره پدیده ای که در زندگی روزمره با عباراتی نظیر «معرفت»، «شناخت»، «دانش»، «آشنایی» و. . . از آن یاد می کنیم می پردازد. خود لفظ «معرفت شناسی» در زبان فارسی به عنوان ترجمه ای برای واژه «Epistemology» در زبان انگلیسی به کار می رود. این واژه دارای ریشه ای یونانی است و از دو جز «episteme» به معنای شناخت و معرفت و «logos» به معنی نظریه و تبیین عقلانی تشکیل شده است و به همین دلیل به آن «نظریه معرفت» یا Theory of Knowledge نیز می گویند. در میان پرسش هایی که معرفت شناس به آنها می پردازد این پرسش که «معرفت چیست » یا در واقع تلاش برای ارائه تعریفی برای معرفت مهمترین پرسش ها پنداشته می شود. پاسخ هایی که فیلسوف به دیگر پرسش های مهم معرفت شناسی نظیر این که «آیا معرفت اساساً ممکن است »، «قلمرو معرفت چیست »، «معرفت از چه منابعی قابل دسترسی است» می دهد تا حدود زیادی وابسته به تعریفی است که وی از معرفت در ذهن دارد. ● رویکرد تحلیل مفهومی یک رویکرد اصلی در پاسخ به پرسش از چیستی معرفت رویکرد تحلیل مفهوم معرفت است. در این رویکرد هدف معرفت شناس تحلیل مفهوم معرفت به مفاهیم سازنده آن است. این رویکرد را می توان در مقابل رویکردهای دیگر نظیر رویکرد هستی شناختی که به دنبال بررسی شأن وجودی معرفت است یا رویکرد روان شناختی که به مطالعه فرآیندهای روانی دخیل در وقوع معرفت می پردازد، قرار دارد. رویکرد تحلیل مفهومی را اگرچه می توان شاخصه اصلی جریان غالب فلسفی یک قرن اخیر در کشورهای انگلیسی زبان، یعنی فلسفه تحلیلی، دانست اما قدمت آن به آثار افلاطون باز می گردد. در واقع نخستین تلاش ها برای ارائه پاسخ به پرسش چیستی معرفت را می توان در رساله تئاتتوس افلاطون مشاهده کرد که در آن به نظر می رسد سقراط در تلاش است در محاوره با تئاتتوس، مفهوم معرفت را تحلیل کند. منظور از تحلیل یک مفهوم نظیر معرفت عبارت است از ارائه شرایطی که هر یک به تنهایی شرطی لازم برای اطلاق آن مفهوم باشند و بر روی هم، شرط کافی اطلاق آن مفهوم را فراهم آورند. [به عنوان مثال در تحلیل مفهوم مادر، می گوییم «انسان مؤنث دارای حداقل یک فرزند». در اینجا هر یک از شرایط انسان بودن، مؤنث بودن و حداقل دارای یک فرزند بودن، برای این که بتوانیم مادر بودن را به یک شخص نسبت دهیم لازم هستند و از طرف دیگر به هر شخصی که همه این شرایط را یکجا داشته باشد می توانیم به درستی اطلاق مادر کنیم. ] ● کدام نوع معرفت قبل از این که به مسأله تحلیل معرفت بپردازیم باید توجه داشته باشیم که از میان انواع مختلف کاربردهای واژه معرفت و واژه های مشابه آن در کاربردهای روزمره مختلف، معرفت شناس در درجه اول علاقه مند به بررسی چیستی و ارائه تعریف نوع خاصی از معرفت است که به آن اصطلاحاً معرفت گزاره ای می گویند. بسیاری از ادعاهای ما درباره دانستن چگونگی چیز ها در جهان نظیر این که «من می دانم که تهران پایتخت ایران است» از این دست هستند. این گونه ادعا ها را می توان در قالب کلی «S می داند که P» قابل بازنویسی دانست که در آن S شخصی است که معرفت به وی اسناد داده می شود و P گزاره ای است که درباره آن ادعای معرفت انجام گرفته است. معرفت گزاره ای را اغلب از دو نوع دیگر معرفت و شناخت متمایز می کنند. نوع اول «معرفت آشنایی» است که ادعاهای معرفتی نظیر این که «سیامک، سیاوش را می شناسد» از این نوع است. در چنین ادعایی محتوا یا مفاد معرفت سیامک، گزاره ای درباره سیاوش و ویژگی های وی نیست بلکه مدعی شده ایم سیامک دارای آشنایی بی واسطه تجربی با سیاوش است. در اینجا موضوع معرفت، خود سیاوش است و نه هیچ خبر یا اطلاعی درباره وی. نوع دیگر معرفت را اصطلاحاً «معرفت به چگونگی» می گویند که بیانگر آشنایی یا شناخت فرد با نحوه انجام دادن یک عمل است. نظیر این که «سیامک می داند چگونه دوچرخه سواری کند». هرچند که رابطه میان این انواع معرفت خود می تواند مورد بررسی باشد اما موضوع اصلی معرفت شناسی بررسی مفهوم معرفت به معنای معرفت گزاره ای است چرا که ادعاهای ما درباره معرفت به جهان واقع و اشیا و ویژگی های آن ها، که موضوع بررسی علم است، از این نوع است. ● تحلیل سه جزئی با توجه به آنچه که درباره تحلیل معرفت و معرفت گزاره ای گفته شد معلوم می شود که فیلسوف در پاسخ به پرسش از چیستی معرفت، به دنبال یافتن شرایطی مانند F۱ ، F۲، . . و. Fn است که تعریف «S می داند که P اگر و تنها اگر S و P دارای ویژگی های F۱ ، F۲، . . . و Fn باشند.» را صادق کند یعنی این که هر کجا که معرفت حاصل شده است حتماً هر یک از این شرایط برآورده شده است و هر کجا که تمام این شرایط بر آورده شود حتماً معرفت حاصل شده است. افلاطون در محاوره تئاتتوس پاسخی به این پرسش ارائه می دهد که برای بیش از دو هزاره تا سال ۱۹۶۳ که ادموند گتیه، مقاله کوتاه و دوران ساز خود را در رد آن منتشر ساخت، به عنوان تعریفی درست از مفهوم معرفت قلمداد می شد و اغلب فیلسوفانی که به پرسش های معرفت شناختی می پرداختند این تعریف یا چیزی شبیه به آن را درست می انگاشتند و آن را پیش فرض دیگر مباحث و نظریات معرفت شناختی خود قرار می دادند. پاسخ افلاطون را که به آن تعریف سه جزئی از معرفت یا تعریف استاندارد معرفت نیز می گویند به اختصار این گونه می توان بیان داشت که «معرفت باور صادق موجه است» در اینجا به بررسی هر یک از اجزای این تعریف می پردازیم: الف) شرط باور مطابق تعریف استاندارد از معرفت نخستین شرط لازم برای آنکه S، به P معرفت داشته باشد این است که S به P باور داشته باشد. باور حالتی ذهنی از نوع گرایش های گزاره ای است. گرایش های گزاره ای نظیر ترس، امید، آرزو، باور و. . . حالات ذهنی هستند که به ارتباط خاصی میان یک شخص و یک گزاره مربوط می شوند. به عنوان مثال شخص می تواند امید داشته باشد که باران ببارد، بترسد که باران بیاید، باور داشته باشد که باران می بارد یا. . . . هر یک از این حالات ذهنی به نحوه خاصی از ارتباط شخص با یک گزاره واحد، یعنی باران می بارد، مربوط هستند. از نظر معرفت شناسان ما تنها وقتی می توانیم ادعا کنیم شخصی به یک گزاره معرفت دارد که وی به آن گزاره باور داشته باشد. گفتن این که «من می دانم که باران می آید اما باور ندارم که باران می بارد» آشکارا تناقض آمیز به نظر می رسد. بنابراین، باور شرطی لازم برای معرفت است. ب) شرط صدق اما روشن است که داشتن باور به تنهایی برای معرفت داشتن کافی نیست. وقتی ادعا می کنیم که می دانیم باران می آید منظورمان این است که نه تنها ما به این گزاره که باران می آید باور داریم بلکه در واقع باران می بارد. بنابراین تنها زمانی ادعای ما که می دانیم باران می آید درست است که هم باور داشته باشیم که باران می آید و هم این که گزاره باران می بارد صادق باشد. ما اگر چه می توانیم باورهای کاذب داشته باشیم (چه بسا بسیاری از باورهای ما اینچنین باشند) اما باور به گزاره ای کاذب معرفت نیست. معرفت به گزاره ای کاذب از لحاظ مفهومی، متناقض است و لذا شرط لازم دیگر معرفت، صادق بودن محتوای معرفت است. ج) شرط توجیه سقراط در تئاتتوس با ذکر مثال های نقضی که در آنها شخصی به امری صادق باور دارد اما آشکار معرفتی درباره آن ندارد نشان می دهد که باور صادق داشتن به تنهایی برای معرفت داشتن کافی نیست. اگر سیامک بر اساس یک حدس باور داشته باشد که تیم ملی ایران در مسابقه بعدی خود، حریفش را شکست می دهد و از قضا چنین نیز شود، سیامک باوری صادق داشته است اما احتمالاً هیچ یک از ما مایل نیستیم ادعا کنیم او می دانسته است که ایران می برد. این که باور سیامک در این مورد خاص صادق بوده است صرفاً از روی خوش شانسی سیامک بوده است و نه بر شواهد و قرائنی که وی را محق سازند چنین باوری داشته باشد. عموماً گفته می شود آنچه که سیاوش در اینجا کم داشته است توجیهی برای باور خود بوده است. باور به یک گزاره صادق برای این که معرفت محسوب گردد باید مبتنی بر شواهد کافی باشد که باور به آن گزاره را موجه سازد. توجیه شرط لازم معرفت است و بدون آن هیچ باور صادقی معرفت قلمداد نمی شود. بنابراین تعریف استاندارد معرفت را این گونه می توان خلاصه کرد که: «S می داند که P اگر و تنها اگر اولاً S به P باور داشته باشد، ثانیاً P صادق باشد و ثالثاً باور S به P موجه باشد.» همان طور که گفته شد این تعریفی بود که برای بیش از دو هزار سال تا حدود زیادی مورد توافق فیلسوفان بود و پرسش های دیگر نظیر این که آیا معرفت ممکن است ، چه میزان توجیه برای معرفت لازم است ، باور ها چگونه یکدیگر را موجه می سازند ، منشأ معرفت چیست و بسیاری دیگر از پرسش های مهم معرفت شناسی در چارچوب این تعریف صورت بندی می شد. این وضعیت با انتشار مقاله «آیا معرفت باور صادق موجه است» توسط گتیه در ۱۹۶۳ به کلی دگرگون شد. گتیه با نشان دادن نادرستی این تعریف جریان پویا و مداومی از تلاش و تکاپو ها برای ارائه تحلیل درستی از معرفت را به راه انداخت که اگرچه دست آوردهای فلسفی بسیاری به بار داشته است و از بسیاری از جنبه ها درک ما را از معرفت به کلی دگرگون ساخته اما هنوز به پاسخی رضایت بخش دست نیافته است. در مبحث آینده دراین باره بحث خواهیم کرد.
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/30153
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید