امروز یکشنبه 18 شهریور 1403

Sunday 08 September 2024

بازی با آتش سیاست


1401/08/01
کد خبر : 30294
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 13 نفر
بارها پیش آمده کسانی که نامشان همیشه سردر سینماها بوده یا روی سکوی قهرمانی می ایستاده اند یک باره راهشان را کج کرده و سر از دنیای سیاست درآورده اند، وکیل و شهردار و فرماندار و رئیس حزب و حتی رئیس جمهور شده اند و دنیایی را که می گویند پدر و مادر ندارد بر ورزش و هنر ترجیح داده اند. از کشورهای جهان سومی با فرهنگ نابالغ سیاسی گرفته تا کشورهای توسعه یافته. بوده و هستند هنرمندان و ورزشکارانی که سودای سیاست آنها را وسوسه کرده و به آغوش بی رحم خودش کشیده است. برای کسانی که با سیاست بیگانه اند اما همیشه این سوال مطرح است که چرا کسانی، محبوبیت بی غل و غش خود را با پا گذاشتن به میدان سیاست به خطر می اندازند و اجازه می دهند که سیاست آنها را بدنام کند. شاید بدنامی بهترین تعبیری باشد که می توان به عنوان پیامد ناگزیر حضور ورزشکاران و هنرمندان در عرصه سیاست نام برد. این بدنامی درست نقطه مقابل شهرتی قرار می گیرد که اهالی هنر و ورزش برای به دست آوردنش سال ها تلاش می کنند اما زمانی که عزم سیاستمدار شدن را در سر می پرورانند باید بپذیرند که بازی همه یا هیچ را آغاز کرده اند. آنان پیش از ورود به سیاست به عنوان شخصیت های ملی همه جا مورد احترام قرار می گیرند. رهبران سیاسی برای آنکه بر محبوبیت خود بیفزایند به بهانه های مختلف از آنان تقدیر می کنند، مردم هم پوسترهایشان را می خرند، مصاحبه هایشان را با علاقه می خوانند و از کوچک ترین ناراحتی آنان ناراحت می شوند اما وقتی نوبت به سیاست می رسد همه چیز فرق می کند. سیاست با آنکه به باور بسیاری از دانشمندان این رشته، جزء هنرها به شمار می رود، هنر نفرین شده یی است؛ هنری است که توده دوستش ندارد و به همین دلیل سیاستمداران بسیار سخت تر از ستاره های هنری و قهرمانان ورزشی می توانند دل مردم را به دست آورند. دلیل بی رغبتی مردم به سیاست هم چیز پوشیده و نامعلومی نیست. بیش از هر چیز تجربه تاریخی در فرهنگ توده این باور را جا انداخته که سیاست با بی صداقتی و دروغ و دغل همراه است و سیاستمداران هم انسان های قابل اعتمادی نیستند. این باور آن چنان فراگیر و جهان گستر است که نمی توان آن را محصول تجربه شرقی یا تجربه غربی تصور کرد. بدنامی سیاست اصولاً تجربه عام بشری است و فارغ از اینکه تا چه حد این باور با واقعیت های تاریخی سازگاری دارد باور پذیرفته شده یی است که تاکنون تغییر چندانی هم نکرده است. ولی مساله اینجاست افراد خوشنامی که می توانند بدون هیچ دردسری خوشنامی خود را حفظ کنند و عزیز توده باقی بمانند چرا ریسک رسوایی و بدنامی را به جان می خرند و به میدان سیاست قدم می گذارند. برای این سودا هم دلایل زیادی می توان تراشید که جاه طلبی یکی از اصلی ترین هایش است. حس جاه طلبی زمانی هنرمندان و ورزشکاران را اسیر وسوسه سیاستمدار شدن می کند که آنان می بینند سیاستمداران همیشه به دنبال کسب محبوبیت هستند و راه بقای خود در قدرت را هم در محبوبیت بیشتر جست وجو می کنند. محبوبیت درست همان چیزی است که ورزشکاران و هنرمندان مشهور از آن بهره مندند و این انگیزه برای آنکه آنان را به حضور در قدرت ترغیب کند کافی است. البته در بدو امر هم همه چیز خوب پیش می رود، هنرمندان و ورزشکاران پا به سیاست گذاشته، به راحتی می توانند قلب مردم را تسخیر کنند و سمت های سیاسی را از آن خود کنند؛ سمت هایی که یک سیاستمدار حرفه یی برای در اختیار گرفتن آن ممکن است سال ها خون دل بخورد و به نتیجه هم نرسد. ولی به هر حال هنرمندان و ورزشکاران با استفاده از امتیاژ ویژه «محبوبیت» می توانند قفل دشوارترین دروازه های سیاست را نیز باز کنند. درست مانند کاری که رونالد ریگان، هنرپیشه نقش های کابوی دهه ۷۰ میلادی، موفق به انجامش شد و مردمی که او را روی صحنه به عنوان یک امریکایی اصیل و مشغول اسب سواری می دیدند، احساس کردند که او می تواند نماد امریکا در صحنه بین المللی هم باشد و به همین دلیل هم رل به مراتب مهم تری را به او سپردند؛ رل ریاست جمهوری ایالات متحده را. اما همین که کابوی محبوب سینماها از اسب پیاده و سوار لیموزین وارد محوطه کاخ سفید شد، دنیای دیگری را تجربه کرد. دنیای واقعی را که وقتی او کارش را درست انجام نمی داد، کارگردانی در کار نبود که کات بدهد و صحنه را دوباره فیلمبرداری کنند. نتیجه این شد که وقتی در دوران ریاست جمهوری اش، رسوایی تهران گیت پدید آمد، موقعیتش تا سرحد استیضاح شدن توسط کنگره هم سقوط کرد و محبوبیت دوران بازیگری اش را هم از دست داد. اما ریگان بازیگر بود. یک بازیگر توانا که هنر اقناع مردم را خوب آموخته بود. او امریکایی را رهبری می کرد که در آن زمان احتیاج به رهبری برای تحریک احساسات ملی گرایانه داشت. تنها یک امریکایی تمام عیار از عهده این کار برمی آمد و مهارت بازیگری ریگان نیز به اندازه یی بود که بتواند رل یک امریکایی وطن پرست را به خوبی اجرا کند.تجربه پرفراز و نشیب ریاست جمهوری ریگان که بی شک بزرگ ترین نماد حضور هنرمندان در دنیای سیاست است، حاوی این آموزه بزرگ بود که اگر زمانی عقلانیت سیاسی کارساز نشد می توان روی هنر بازیگری حساب کرد و عواطف مردم را بسیج کرد. بعد از ریگان تمام هنرمندان و ورزشکارانی که پا به عرصه سیاست گذاشتند، تجربه ریگان را مغتنم شمردند، هر چند که به اقتضای شرایط مکان و زمان، تجربه هنرمندان و ورزشکاران سیاستمدار شده هم متفاوت از آب درآمده است و نمی توان از وجود تجربه یی واحد در این زمینه سخن گفت. شاید تنها نقطه اشتراک مهمی که می توان درباره حضور اهالی هنر و ورزش در دنیای سیاست جست وجو کرد، محبوبیتی است که آنان را وسوسه می کند بخت خود را برای حضور در دایره رسمی قدرت نیز بیازمایند. این نقطه اشتراک اما نباید باعث شود که میان تجربه کشورهای جهان سومی و کشورهای توسعه یافته یی که حضور ورزشکاران و هنرمندان در دنیای سیاست را شاهد بوده اند، یکسان پنداری کنیم. اگر در جامعه یی چون ایالات متحده ریگان به نمایندگی از حزب جمهوری خواه، گوی سبقت را از رقیبان خود می رباید و رئیس جمهور می شود، باید خواسته یا ناخواسته مدافع ارزش هایی باشد که حزب جمهوری خواه مروج آن است، یعنی باید مذهبی، طرفدار حفظ خانواده و سنت های امریکایی باشد و در سیاست خارجی هم روی نمادهای اقتدار امریکا تاکید کند. در متن چنین استراتژی از پیش تعیین شده یی، رئیس جمهور حتی اگر سررشته چندانی هم از سیاست نداشته باشد، به وسیله مشاوران حزبی هدایت می شود و سواد اندک سیاسی اش آشکار نمی شود. ولی در جوامع جهان سومی که دنیای سیاست در آن سیاه و سفید است و سیاستمداران یا خدمتکار مطلق قلمداد می شوند یا خیانتکار مطلق، ریسک سیاستمداری به مراتب بیشتر است و هنرمندان و ورزشکارانی هم که به دنیای سیاست وارد می شوند باید خود را آماده پیامدهای سنگین چنین انتخابی بکنند. البته در شرق هم مانند غرب به لطف گسترش رسانه ها، رسیدن ورزشکاران و هنرمندان به کرسی های سیاسی کار سختی نیست، سختی ماجرا جایی است که بر خلاف کشورهای توسعه یافته استراتژی از پیش تعیین شده یی سیاستمداران را هدایت نمی کند و آنان باید تنها به هوش خود و البته به بخت خود تکیه کنند والا قافیه را به راحتی می بازند. مثلاً امکان دارد که یک اظهارنظر نابجا، ورزشکار تازه سیاستمدار شده یی را برای همیشه به حاشیه براند به گونه یی که دیگر نه ورزشکار باشد نه سیاستمدار. درباره هنرمندان سیاستمدار هم همین مساله صدق می کند و ساده انگارانه است اگر آنان خیال کنند به لطف محبوبیتی که دارند می توانند حاشیه امنی برای خود حفظ کنند و از گزندهای سیاست درامان بمانند.این را تجربه کشورهای جهان سومی نشان می دهد هرچند که در ایران هنوز ورزشکاران و هنرمندانی که سیاستمدار شده تاکنون هزینه بالایی را برای سیاستمدار شدن پرداخت نکرده اند و از این بخت برخوردار بوده اند که به خیانت متهم نشده اند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که در آینده هم بخت با تازه واردان به دنیای سیاست یار باشد. چرا که بازی با سیاست برای آنان که با این بازی آشنایی چندانی ندارند، چیزی در حد بازی با آتش است و اگر کسی یاد نگرفته باشد که با این آتش خودش را گرم کند، بی شک در این آتش می سوزد و شهرت و محبوبیت و آرزوهایش یک شبه برباد می رود.
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/30294
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید