اى کاش افسردگی شاخودُم داشت. مثلا روی سر آدمهاى افسرده شاخ گوزن جوانه میزد و آدمى هر چه بیشتر در افسردگی غرق میشد، شاخاش منشعبتر و بزرگتر میشد. آنوقت کسی به آدم افسرده نمیگفت تو که چیزیت نیست، اینقدر ادا درنیار ، هميشه شکلی از سکوت هست که از دل رابطههای اجباری بيرون میآید، از میان لحظههای پر از خشمی که نمیتوانی به هزار دلیل حرف بزنی و ناچاری به ذكر شريف سكوت ! این سکوتها برخلاف سکوتی که تاریکی اتاق را پُر میکند و آرامش بخشند، دردآور و آسیبزنندهاند.
هر چه بیشتر سکوت کنی، تلخی آن لحظه غلیظتر میشود. مجبور شدهای سکوت کنی چون حرف زدن بیفایده است، چون هر چه بگویی برعلیه خودت استفاده میشود. اما سکوت انتخاب بهتری نیست، تبدیل میشود به موجودات ریزی که آهسته جانت را میجوند و فاصله تو را با آدمها بیشتر میکنند. این سکوت، غشایی میشود میان تو و آنچه دیگران از تو میدانند. وقتی که تمام میشویم، بخشی از وجودمان در حافظه دیگران و در خاطرات ریز و درشتی که از ما دارند، به زندگی ادامه میدهد، اما آن بخش از وجودمان که در انحصار سکوت است در هیچ حافظهای ثبت نمیشود. هیچ خاطرهای دربارهی سکوتهای تلخمان جز در حافظه خودمان نیست.
این نوع از سکوت تنها چیزی است که فقط متعلق به خودمان است و وقتی تمام شویم، به سکوت عمیق و کشدار کائنات میپیوندد.
و اى کاش همهی اختلالهای خلقی و روانی یک نمود بیرونی داشتند. مثلا آدم کنترلگر یک دم دراز درمیآورد یا آدم پرخاشگر منفعل، شاخکهایی بلند. آنوقت شاید درمان یک کار غیرضروری و پرتجمل نبود. آنوقت شاید آدمها کمتر زخم روی زخمِ دیگرانِ آزردهحال میگذاشتند و حواسشان بود بیشتر مراقب هم باشند.
روزنوشت
شاهين استقبالى
14 مهر 1403
14 مهر 1403
14 مهر 1403
15 مهر 1403
15 مهر 1403
15 مهر 1403
31 شهریور 1403
04 مهر 1403
05 مهر 1403
05 مهر 1403
31 شهریور 1403
01 مهر 1403
02 مهر 1403
02 مهر 1403
03 مهر 1403
03 مهر 1403
04 مهر 1403
04 مهر 1403
مشاهده بیشتر
12 مهر 1403
14 مهر 1403
14 مهر 1403
14 مهر 1403
14 مهر 1403
14 مهر 1403
28 تیر 1403
28 مرداد 1403
08 خرداد 1403
22 شهریور 1403
08 مرداد 1403
08 مرداد 1403
27 مرداد 1403
14 تیر 1403
16 مهر 1403
02 تیر 1403
09 خرداد 1403
16 مهر 1403
31 خرداد 1403
24 شهریور 1403
09 مهر 1403
11 مرداد 1403
29 شهریور 1403
09 مهر 1403