هر قصه بسته به پیامش، قهرمانان، رهبران، قربانیان یا آفرینندگان آینده را خواهد ساخت.
پسربچهای را خوب به یاد دارم كه پرخاشگر بود، علاقه زیادی به رهبری بچهها و زورگویی داشت. وقتی داستان پادشاه قورباغهها را شنید به یك سلحشور كوچك تبدیل شد. نگاهش جدی و آرام شده بود و به دنبال راهی برای مدیریت درست بچهها میگشت. آنچه كه بعدها در بزرگسالی به آن عمل میكنیم، بر اساس آن میاندیشیم و قضاوت میكنیم، ریشه در پیشنویس زندگی ما دارد. یعنی همان الگوی اولیهای كه تا قبل از شش سالگی در نهاد ما شكل گرفته است. پیشنویس یعنی نیروی اصلی جلوبرنده ما. مثلاً اگر باور كودك این باشد كه همیشه با سختی بسیار زیاد به هدفش میرسد، همین طور خواهد شد و زندگی او پر از موانع ریز و درشتی خواهد بود كه كودك هیچگاه راه میانبرش را طی نمیكند. برهمین اساس قصههای كهن پیشنویس زندگی ما را میسازند. از جمله پیشنویسهای سازنده (برنده) میتوان به امیرارسلان نامدار، كدوی قلقلهزن و ماهی سیاه كوچولو و از پیش نویسهای بیحاصل یا مخرب (بازنده) به خاله سوسكه، سیندرلا، حسن كچل و هنسل و گرتل میتوان اشاره كرد. مثلاً حسن كچل خودش چه كار میكند؟ این ننه است كه برای درمان تنبلی او راه جالبی پیدا میكند. اما آیا حسن میفهمد؟ آیا خودش واقعاً میخواهد كه دیگر تنبل نباشد؟ آیا برای ما و حسن معلوم میشود كه تنبلی چرا بد است؟ نه! حسن كچل به هیچكدام از اینها جواب درستی نمیدهد. تدبیر دیگران از جمله ننه و همزاد است كه حسن را تغییر میدهد. نقش خودش بسیار كمرنگ است. این یكی از قصههایی است كه پیشنویس بسیاری از كودكان ایرانی را ساخته است. پیشنویس بازنده! سالها میگذرد و كودك به جوانی رعنا و چشم و ابرو مشكی تبدیل میشود، در رختخواب میماند و همیشه منتظر ننهای است تا او را از رختخواب بیرون بكشد و همزادی كه او را سرگرم كند و خاتونی كه او را عاشق كند !
اما مثلاً در كدو قلقلهزن، انگیزه پیرزن ادامه حیات است. انگیزهای قوی و بر اساس باورهای دینی ما، مقدس. او دنبال راهی است تا خورده نشود. كودكان ایرانی این را هم شنیدهاند و همین است كه گاهی طوری پنهان میشوند یا راههای تازه برای نجات پیدا میكنند كه شما شگفتزده میشوید.
قصههایی كه در ایران و جهان گفته میشوند در:
۱) گرامیداشت صلح (سلحشوران، پهلوانان، مردان قوی و شوالیهها)
۲) خرد حیوانات ( حكایاتی درباره حیوانات، محیطزیست و...)
۳) احكام اخلاقی و وارونه كردن احكام اخلاقی (نیك و بد، ایستادگی و...)
۴) آرمانشهر و داستانهایی آرزومندانه و ۵ – راهنمایی و مردم، تقسیم میشوند. در «گرامیداشت صلح» جنگجویان همواره در شرایط دوزخی بهسر میبرند. سختیها را تحمل میكنند و تاب میآورند. قصههای مربوط به جنگ، درحقیقت نتیجه نومیدیهای عمیق و بیان آرزوهاست. آرزوی صلح و دوستی. این قصهها باعث برانگیختن سوالات زیادی درباره مسوولیت جنگ و صلح برای كودكان میشود.
در «خرد حیوانات» ممكن است حكایتی پایان خوش داشته باشد، حال آنكه دیگری هشدار دهد. كودكان به احتمال زیاد روایتهایی از این حكایات دیده یا شنیدهاند. آیا تاكنون حیوانی آنها را گاز گرفته؟ آیا هرگز حیوانی را نجات دادهاند؟ از این تجارب چه درسی آموختهاند؟ «احكام اخلاقی» همچون مثلاً خوب باش وگرنه تنها و بیكس میشوی و با صرفهجویی فقیر نمیشوی و... اصولا در وارونه كردن همه چیز وارونه اتفاق میافتد و كودكان از طریق وارونه حكم اخلاقی صحیح در خاطرشان میماند: افتاده را لگد بزن. معجزهها همیشه پایان مییابند و... در احكام هشدار دهنده كودكان میفهمند كه با آتش، بازی نكنند. همه تخممرغهایشان را در یك ظرف نگذارند و به روباه اعتماد نكنند.
در «آرمانشهر» و داستانهای «آرزومندانه»، همواره جایی آرمانی در آنسوی رنگینكمان وجود دارد. قصههای پریان از سر نارضایتی، محرومیت و ناامیدی بهوجود آمدهاند، ما میكوشیم تا از نقاط منفی زندگی خود بهترینها را بسازیم و اینگونه، آرزو در كودكان شكل میگیرد. در اینجا ما با افسانه سر و كار داریم كه داستانی است درباره یك حادثه مهم در طول رشد یك گروه، جامعه، ملت یا مذهب و به انحای بسیار متفاوت و به دلایل مختلف گسترش و تغییر یافته است به نحوی كه ارتباط اندكی با حادثه واقعی دارد ولی اغلب به این دلیل مطرح میشود كه به حقیقت دسترسی یابد و از دسیسهای كه تهدید میكند پرده بردارد.
«تخیل، قواعد گرامری دارد كه همه كودكان ما باید آنرا بیاموزند تا بتوانند با موفقیت با آن بازی كنند و زندگی بدیع خود را خلق كنند.» همه ما پیوسته در تلاشیم تا آن زندگی خیالی را كه در تصور داریم، بازی كنیم یا تحقق بخشیم. ما میكوشیم تا رویاهای خود را عملی كنیم.
از همین رو نیروی پنهان و سحرانگیزی كه در قصهها وجود دارد، رویاهای ما و كوشش ما برای رسیدن به آرزوهایمان را نقش میزند. ادبیات كهن به این دلیل برای كودكان مناسبند كه مطالب زیادی درباره دوران گذشته آشكار میكند، تاریخ مستند نیستند، اما خلقیات چندهزار ساله یك سرزمین را آشكار میكنند.
چكیده رنجها و آرزوهای مردمان این سرزمین. حكایت ایستادگیها و نبردهای پهلوانان هستند. قصههای عامیانه و كهن از عناصر شكلدهنده تصمیمات كودكان هستند. پرداختی روانشناسانه به قصهها بیش از این از حوصله یك یادداشت كوتاه خارج است، اما جا دارد به این عبارت موجز «برن» اشاره كنم كه «كودكان شاهزاده و شاهزاده خانم به دنیا میآیند، اما والدین و محیط، آنان را به قورباغه مبدل میكنند.» قصههای سازنده و قصهگوهای شجاع، طلسم قورباغهها را در هم میشكنند.