مراسم شبچله در گرمسار
سنرد
در سنرد Sanard گرمسار معتقد هستند فصل زمستان زمين دوبار نفس مىکشد. سى و پنج روز که از زمستان گذشت زمين نفس سيو پنج يا نفس دزده مىزند و برفها آب مىشوند و سردى هوا کاهش مىپذيرد و چهل و پنج روز که از زمستان گذشت زمين نفس آشکار مىزند که با دميدن نفس آشکار، زمستان بار و بنهٔ خود را مىبندد و گندمها و علفها نفس راحت مىکشند و سر از خاک برمىآورند. همچنين معتقد هستند اسفند به سه قسمت تقسيم مىشود و هر ده روز به يکى اختصاص دارد. ده روز اول، مال خاله پيرهزن است و هنگامىکه هوا قار و قور مىکند نشانهٔ آن است که پيرزن شتر خود را سوار شده و آن سر و صدا هم که از ابرها بلند مىشود موسوم است به پيله زدن ۲ شتر خاله پيرزن. ده روز دوم را هم مال لکلک مىدانند که باد مىوزد و گرد و غبار فراوانى دارد و معتقد هستند اين باد، لکلکها را از راه دور مىآورد. ده روز آخر هم به چلچله اختصاص دارد که هوا سخت طوفانى مىشود و چلچلهها مىآيند.
چلهٔ بزرگ را اهمن و چلهٔ کوچک را بهمن مىگويند. شب اول چلهٔ بزرگ بايد حتماً هندوانه و انار بخورند. چون عقيده دارند اگر اين دو ميوه را بخورند در تابستان گرما اذيتشان نمىکند، در اين شب افراد يک قوم و قبيله يا يک خانواده دور هم جمع مىشوند و شام را که مىبايست خروسپلو باباشد با هم مىخورند. بعد از شام بزرگترها با گفتن نقلهاى قديمى و متلها و متلکهاى خوشمزه جماعت را سرگرم مىکنند.
غياثآباد
قبل از فرا رسيدن شب اول چلهٔ بزرگ شيرينى و خربزه و هندوانه و پرتقال و سيب و انار تهيه مىکنند و پلو مىپزند. بعد از خوردن شام، شيرينى و ميوهاى که درآيند روى سفرهٔ مخصوص مىچينند، اما اول از شيرينى و ميوهاى که روى سفره چيده شده است براى فرزندانى که در خانه نيستند يعنى دخترى که شوهر کرده و پسرى که زن گرفته است، مشروط بر اينکه در شهر و ديار ديگرى نباشند و مقيم محل باشند سهمى کنار مىگذارند. آنوقت به خوردن شيرينى و ميوه مىپردازند. مردم غياثآباد عقيده دارند که بايد حتماً در شب اول چله، شيرينى و بهخصوص ميوه بخورند. چون معتقد هستند با خوردن ميوه در شب چله به هيچ نوع مرضى مبتلا نمىشوند و در تمام طول سال همهٔ افراد خانواده صحيح و سالم به زندگانى خود ادامه مىدهند.
شبچله در محلات
در اين شب رسم است که در هر خانه آشترش مىپزند. ترکيب اين آش عبارت است از برنج و حبوبات و مغز قيسي، مغز گردو، گندم و کرفس و چيزهاى ديگر که دارند. علاوه بر آشترش حلوائى هم مىپزند تا ترش و شيرين هر دو را داشته باشند. در شب اسفند سفرهٔ هفتسين مىاندازند و معتقد هستند شگون دارد. در سر سفرهٔ هفتسين ـ چنانکه از نام آن پيدا است ـ سبزي، سيب، سرکه، سماق، سير، سنجد و سوهان و مانند اينها مىگذارند. کسانىکه نامزد دارند براى او اسفندي مىفرستند که عبارت است از: برنج و روغن و يک قواره پارچه و چند قسم ميوه و ظرفى از آشترش و يک ظرف هم هفتسين. خويشان داماد و عروس در شب اسفند در خانهٔ عروس جمع مىشوند و جشن مىگيرند و تا چند ساعت از شب گذشته را بهخوشى مىگذرانند.
در کرگان مقيد هستند که شب اسفند پاک و پاکيزه و به حمام رفته باشند و لباس پاکيزه بهتن کنند. غذاى شب اسفندشان عبارت است از پلو و خورش سبزى يا بهقول تهرانىها چلو و قرمهسبزى و ماست و پنير. در اين شب عقيده دارند که بايد حتماً ماست و پنير سر سفره آنها باشد و آنان که دارند براى آنان که ندارند ماست و پنير مىفرستند.
شبچله در خمين
در خمين معتقد هستند سردترين روزهاى زمستان از پنجم بهمن است تا پانزدهم بهمن و مطابق افسانهاى که دارند اين ده روز را کرده به کوه يا کردعلى کوه مىنامند و گويند چهل و پنج روز که از زمستان گذشت و کرده از کوه برگشت هوا گرم مىشود و در اين موقع ننه پيرششله ششله پيش خود ارزو مىکند طورى سرد بشود که بچهها در گهواره از سرما خشک شوند. بعد از ششله ديگر هوا گرم يمشود و رو به بهار است ولى چنانچه تا پنجاهم زمستان هوا سرد نشود ديگر سرد نخواهد شد و رو به خوبى و گرمى مىرود و از اين به بعد مردم به کشاورزى مشغول مىوشند و مىگويند: پنجاه و چهار، او رفت قد دار. مردم خمين همچنين معتقد هستند اگر روز چهل و پنجم زمستان در روى درختان ميوه يک سنگ بگذارند. درخت علاوه بر اينکه بار خود را نگه مىدارد، ميوه بيشتر مىدهد و از آن بار بيشترى مىگيرند. و در اينباره گويند: پنجاه و چهار او رفت قددار، درخت جان! بار نگهدار و بالش نسبت به ما وقادار، و همگى در باغهاى خود به گردش و شادى مىپردازند.
شبنشين در الوير Alvir ساوه
از اول پائيز کمکم شروع مىشود و تا عيد نوروز که کارهاى زراعتى آغاز مىشود. ادامه دارد. اصولاً بايد گفت که هيچ شبنشينى به اطلاع قبلى نيست، يعنى رسم نيست به خانهاى که مىخواهند بروند قبلاً خبر بدهند. بلکه پس از خوردن شام اعضاء يک خانواده يا مرد خانواده به تنهائى به شبنشينى مىرود. بعد از نشستن و تعارفهاى متداوله و احوالپرسى با يکايک اهل منزل صحبت از جريانات روز و اتفاقهاى تازه مىشود. معمولاً اگر طرفين صاحب حرفهاى و هنرى باشند بىکار نمىنشينند بلکه ضمن حرف زدن به کار خود مثل بافتن رويهٔ گيوه يا اگر کفاش باشند به دوخت کفش مشغول مىشوند و زنها هم ضمن گپ زدن و رشتن پنبه و پشم يا دوخت و دوزهاى خانه شبنشينى را به پايان مىرسانند. و در بسيارى از مواقع بهجاى صحبت کردن دربارهٔ مسائل روز مسائل ديگرى که بيشتر جنبهٔ مذهبى دارد مطرح مىشود.
واران جاسب
کسانىکه نامزد دارند براى نامزد خود اسفندى مىبرند. خلعت اسفندى که از خانهٔ داماد براى عروس مىبرند عبارت است از يک قواره پارچهٔ سبز به خاطر سبزبخت شدن عروس و آجيلهاى محلى از قبيل تخمهٔ کدو، تخمهٔ هندوانه؛ بادام پوست؛ مغزبادام، گردو؛ باسلق؛ فندق؛ برگه سيب و زردآلو؛ مغز قيسى بوداده و جوزقند و تنده و حلواسونى که از گردو و شيرهٔ انگور و آرد گندم شبيه به سوهان درست مىکنند. مقدارى از هرکدام را بهاضافهٔ پارچهٔ سبز در طبقى مىگذارند. يعنى آجيلها را در يک ظرف طبق و مقدارى برنج، يک عدد ماهي؛ يک کلهٔ قند؛ يک چارک روغن در طرف ديگر و مقدارى حلواارده با يک ظرف آش اسفندى در سمت ديگر قرار مىدهند و به خانهٔ عروس مىفرستند. مردم از فرداى آن شب، روزها را تا عيد نوروز به خوشى و شادى و تفريح مىگذرانند. زنها خصوصاً دخترهاى دمبخت هر روز به محلى به نام کوچهٔ ماروا مىروند و در آنجا به انواع و اقسام بازى مشغول و سرگرم مىشوند.
تاببازى مىکنند. بازى گذرگذر مىکنند و به رقص و پايکوبى مىپردازند. ناگفته نماند که در اين بازىها هيچ مردى شرکت ندارد و چنانچه در ميان بازى صداى سرفهٔ مردى بلند شود زنان و دختران پا به فرار مىگذارند. اين بازىها به استثناءِ روزهاى بارانى تا عيد ادامه دارد. چون در روزهاى بارانى دخترها از خانه بيرون نمىآيند، اما مردها و جوانها در اين مدت بيکار نمىنشينند. وزنهبردارى مىکنند، کشتى مىگيرند؛ شرطبندى مىکنند؛ جفتک چارکشبازى مىکنند. پسرکها هم الک دولک و موشموشک بازى مىکنند. با دست سنگ پرتاب مىکنند و اين بازىها تا سيزدهٔ نوروز ادامه دارد.
در واران جاسب روز اسفند بارى عروسى که تازه به خانهٔ بخت رفته است مراسمى بهجا مىآورند که از اين قرار است: سربينهٔ حمام تختى مىبندند و مادرشوهر به اتفاق عدهٔ ريادى از زنان خانواده، عروس خود را به سر بينه مىبرند و در آنجا عروس را به تخت مىنشانند و شيرينى و آجيل جلو جلو مهمانها مىگذارند و بزن و بکوب و شادى راه مىاندازند. مادرشوهر، مقدارى آجيل و نقل و حلوا و سوونى و جوزقند و باسلق توى يک سينى مىگذارد و به عروس خودش مىدهد و روى او را مىبوسد و عروس هم برمىگردد و دست و روى مادرشوهر را مىبوسد. اما پختن آش اسفندى از اين قرار است که: آش اسفندى را در ديزى گليب بزرگى مىپزند که در چهار طرف آن چهار دسته دارد و آنرا از کمره kamare که در پنج فرسخى جاسب واقع است مىخرند و مرسوم است که هر تازهعروسى يکى از اين ديزىها را جزء جهيز خود به خانه شوهر ببرد. در آش اسفدى هرگونه خوردنى و خوراکى که داشته باشند و سراغ کنند مىريزند ولى پختن آن ترتيب خاص دارد و از سه چهار روز به شب اسفند شروع بهکار مىکنند.