امروز یکشنبه 18 شهریور 1403

Sunday 08 September 2024

فرهنگ و تربیت در ایران کهن


1401/08/01
کد خبر : 30636
دسته بندی : ثبت نشده
تعداد بازدید : 13 نفر
سقراط در توصیف آموزش و پرورش جوانان در ایران باستان، در دوران هخامنشیان چنین آورده است: هنگامی که پسران به هفت سالگی می‌رسند، به اسب سواری می‌پردازند و به شکار رفتن آغاز می‌کنند. چون دو هفت ساله شوند، آنان را به مربیان شاهی می‌سپارند. شماره اینان چهار است که از میان پارسایانی بر می‌گزینند که به سنین پختگی رسیده‌اند و برای این کار از هر کس بیشتر شایستگی دارند. نخستین آنان، فرزانه‌ترین آیین زرتشت را به آنها می‌آموزند که پرستش خدا، علم شاهی و فرمانروایی است. دومین آنان دادگرترین در اخلاق را می‌آموزد که در سراسر زندگی راست بگوید. سومین آنان فرزانه‌ترین در اخلاق را به وی می‌آموزد که اسیر هیچ‌گونه شهوتی نشود و مردی آزاده باشد. چهارمین آنان دلیرترین که از کودک، موجودی بی‌باک می‌سازد که از هیچ چیز نمی‌هراسد و به او ثابت می‌کند که بیم داشتن یعنی بنده بودن.>۱‌ گزنفون (۴۳۰ ۳۵۵ پ . م) مورخ و فیلسوف یونانی که مدتی از عمر خود را در ایران به سر برده، در کتاب <کوروش نامه> آورده است: <در دبستان، کودکان دادگری را می‌آموزند، همان‌گونه که کودکان در نزد ما ادبیات می‌آموزند. آموزگاران بیشتر روز را به داوری کردن درباره دانش‌آموزان می‌گذرانند و نیز به کودکان اعتدال و قناعت را آموزش می‌دهند. آنچه بیشتر مایه آن می‌شود که این فضیلت در جان ایشان جایگزین شود، این است که کودکان همه روزه می‌بینند کسانی که از ایشان سالمندترند، آن‌گونه بردباری دارند و نیز به ایشان می‌آموزند که در گرسنگی و تشنگی‌ بر خود مسلط باشند. خوراک را با خود دارند و آن نان است و نانخورش آن تره تیزک، و اگر تشنه باشند، با آب نهر تشنگی خود را فرو می‌نشانند.>‌ گزنفون در کتاب <سیروپدی> (کوروش نامه) درباره تربیت پارسی می‌نویسد: <تربیت در ایران بیشتر بدنی و اخلاقی است. به کودک پارسی کشیدن کمان و انداختن زوبین را می‌آموزند. او را برای تحمل خستگی و گرسنگی بار می‌آورند. برای سواری و شکار و حرفه‌سربازی آماده می‌کنند. تربیت اخلاقی برای پرورش خلق و خو و رعایت عدالت و حقیقت اهمیت زیاد دارد. آیا این ویژگیها را باید محصول الهام اخلاقی آیین زرتشت دانست که بر بنیاد نبرد میان دو اصل خیر و شر استوار است و بر تفکر پارسی اثری ژرف و بادوام داشته است؟ یا آن را با تکامل این قوم وابسته دانست که همیشه رعایت نفع عام و نیازهای نظامی و ارزشهای اخلاقی را میان مردم پرورش و توسعه می‌داد؟ایرانیان راستی و خردمندی، اطاعت از خیر عام، افتخار و صداقت را به جوانان خود می‌آموختند.> در کتاب دینکرد از کتب دینی زرتشتیان در باب تربیت چنین آمده است: <تربیت را باید در زندگی مهم شمرد و هر کس باید با پرورش اخلاقی و فراگرفتن خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند برساند.> در اوستا نیز می‌خوانیم: <ای اهوره مزدا، به من فرزندی ارزانی فرما که با تربیت و دانا باشد، در اجتماع داخل شود، فرزند رشیدی که نیازهای دیگران را برآورد؛ فرزندی که بتواند در پیشرفت شهر و کشور خود بکوشد.>‌ در فرگرد هشتم از بند ۶ وندیداد (بخشی از اوستا) آمده است: <ای زردشت، کسی را معلم روحانی بخوان که تمام شب مطالعه کند و از خردمندان درس بیاموزد تا از تشویق خاطر فارغ گردد.>‌ در باب برزویه طبیب در کتاب کلیله و دمنه چنین آمده است: <از فرزندان دیگر مستثنی بودم و به مزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم و چون سال عمر به هفت رسید، مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند و چندان که اندک مایه وقوف افتاد و فضیلت آن شناختم، به رغبتی صادق و در تعلیم آن می‌کوشیدم تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم...>‌ ‌هرودت درباره تربیت ایرانیان می‌نویسد: <ایرانیان به فرزندان خود سواری، تیراندازی و راستگویی می‌آموزند.> در کتاب <خسرو قبادی و ریدک> درباره برنامه تعلیماتی دوران ساسانی چنین آمده: <بهنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته و شتابنده بودم و یشتها، هادوختها، یسنا، و وندیداد را راهبرانه آموختم. دبیری‌ام آن‌گونه است که خوب نویس و رازنویسی باریک هستم و دانش‌کام و تاریخ دوست‌و فرزانه سخنم؛ و چابکی من در سواری و کمان‌وری آن‌گونه است که دیگری را خوشبخت باید دانست اگر از برابرم بتواند گذشت؛ و نیزه وری‌ام آن‌گونه که... و نیزه و شمشیر به هم‌رانی و همنبردی... و نیز در اسب و پس چوگان بی‌زمانی آسودگی... با چنگ دون و بربط و تنبور و کنار و هر سرود و چکامه... استاد مردم. و به آنچه درباره ستارگان و اختران است، چنان ژرف شدم که... و به شطرنج و نواردشیر (نرد) از همسالان فراترم...>۲‌ از این متن بر می‌آید که برنامه تربیت و تعلیمات دوره ساسانیان شامل خواندن و نوشتن، تاریخ، کمان‌وری، نیزه‌وری، سرود و چکامه، ستاره‌شناسی، شطرنج و نرد و قرائت متون مذهبی زرتشتی بود. پروفسور پوپ در کتاب <بررسی هنر ایرانی> می‌نویسد: <با نفوذی که ایران از طریق اسلام در ادیان اروپایی داشته است، افتخار ایرانی این است که همیشه بزرگترین میراث آن ملت، امید به آینده است.>‌ این امید به زندگی آینده و رستاخیز سبب شد که اروپا پس از گرویدن به مذهب مسیح در قرن چهارم میلادی در برابر هجوم قبایل وحشی ایستادگی کند و مانع ویرانی مغرب زمین و نابودی تمدن شود و زمینه نهضت رنسانس و تکوین تمدن و فرهنگ جهانی فراهم آید.‌ ملت ایران در طول تاریخ در برابر حمله و هجوم قبایل وحشی از تمدن و فرهنگ دفاع کرده است. کشمکشهای پی در پی مردم، ناگزیر با فداکاری و جانبازی همراه بوده است. پروفسور گیرشمن فرانسوی در تاریخ ایران قبل از اسلام می‌نویسد: <ایرانیان نخستین ملتی بودند که امپراتوری جهانی به وجود آوردند؛ روح عدالت و تساهل را که تا آن زمان بر بشر ناشناخته بود، بسط و اشاعه دادند. آنها بودند که مرز دنیای متمدن را در شرق تا رود سیحون رسانیدند... نقش با افتخار نگهبانی از نفایس تمدنهای کهن مشرق زمین را بر عهده گرفتند و در دوران تاریخ طولانی خود از آن دفاع کردند.>‌ از آغاز قرن هفتم میلادی در دوران حکومت ساسانی بر اثر فساد اخلاقی و تزلزل ارکان حکومت، موجباتی فراهم آمد که در فاصله سالهای ۶۲۸ تا ۶۳۳ م دوازده پادشاه بر تخت سلطنت جلوس کردند. در چنین اوضاع آشفته‌ای ۲۱ سال پس از تاریخ هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه، در سال ۶۴۲ م در جنگ نهاوند، لشکر ایران شکست خورد و ایران جزئی از قلمرو اسلام شد.‌با وجود مشترکات اخلاقی و دینی بسیار میان دین اسلام و آیین زرتشتی، ایرانیان با حفظ سنتها و فرهنگ باستانی خود، نظیر جشن نوروزی و مهرگان... اندک اندک به دین اسلام گرویدند. و همچون سایر مسلمانان مساجد را جایگاه پرستش پروردگار و آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان قرار دادند. مواد درسی در این عصر عبارت بود از قرائت قرآن مجید، حدیث، بحث در باب اصول و فروع دین و صرف و نحو زبان عربی. در مراحل بالاتر نیز منطق، کلام، فلسفه و حکمت و ریاضیات در حوزه‌های علمی و مدارس عالی دینی تدریس می‌شد.‌برنامه تحصیل و دوره آموزش در مکتب‌خانه‌ها، در روستاها و شهرها یکسان نبود و با وسعت و موقعیت جغرافیایی و درآمد روستاییان و شهرنشینان ارتباط داشت. آموزش کودکان معمولاً از شش سالگی آغاز و تا نوجوانی به طول می‌انجامید. هر خانواده به تناسب درآمدی که داشت، اندک پاداشی به مکتب‌دار می‌پرداخت و در پایان هر مرحله از تحصیلات که کودک سوره‌هایی از قرآن کریم را می‌توانست بخواند، هدایا و یا ماهیانه‌ای از جانب خانواده به مکتب‌دار پرداخت می‌شد. چون این گونه درآمدها برای امرارمعاش خانواده معلم ناکافی بود،‌ او ناگزیر در ضمن تعلیم کودکان، به تحریر نامه‌های خصوصی یا اسناد مالی و یا استنساخ کتب می‌پرداخت. تا حدود قرن چهارم هجری، برای آموزش عالی، جز دانشگاه جندی‌شاپور که از آثار دوره ساسانی بود، مدارس دینی بغداد و دمشق و قاهره هم وجود داشتند. دانشگاه جندی‌شاپور در تکمیل و نگهداری کتب پزشکی، داروسازی، فلسفی و ادبی نقش مهمی داشت.‌ از قرن چهارم هجری به تدریج مدارس عالی برای آموزش فقه و اصول و فروع دین اسلام، فلسفه و حکمت یونانی در شهرهای مختلف مانند نیشابور، سبزوار، ری، یزد، اصفهان، شیراز، تبریز و کرمان دایر گردید. این مدارس معمولاً با درآمد موقوفاتی که بانی مدرسه یا نیکوکاران دیگر برای تأمین هزینه معاش طلاب یا تعمیرات اختصاص می‌دادند، اداره می‌شد. تربیت و نظام امور اداری مدرسه‌ها و میزان حقوق کارکنان در وقفنامه‌ها تعیین می‌شد. برنامه‌های تحصیلی شامل مواد درسی از قبیل صرف و نحو عربی، معانی، بیان، منطق، کلام، درایه`‌الحدیث، اصول، تفسیر، ریاضیات و حکمت بود. از میان دانشمندان ایرانی که در مباحث تعلیم و تربیت سرآمد اقران بودند، می‌توان از ابوعلی سینا، ابوعلی مسکویه، رازی، عنصر‌المعانی، نظام‌الملک، امام محمد غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ اشراق، حافظ، مولوی و سعدی نام برد. هر یک از این دانشمندان در کتابهای خود از اخلاق و عرفان از برنامه و روشهای آموزش و پرورش بحث کرده‌اند. ابن سینا در سه مجلد از تألیفات خود،‌ یعنی در کتابهای تدابیرالمنازل، قانون و شفا در باب بهداشت کودکان و تربیت بدنی و انواع آموزش بحث کرده است.‌ عنصرالمعالی در قابوسنامه با تفصیل از تعلیم و تربیت و اخلاق و آداب و رسوم و برنامه تحصیلات سخن گفته است.‌ نظام‌الملک در بسیاری از شهرها از قبیل نیشابور، بلخ، هرات، خواف، مرو، آمل، اصفهان، بصره، موصل و بغداد مدارسی برپا ساخت که به نام خود او <نظامیه> نامیده می‌شد. وی برای اداره مدارس، موقوفه‌هایی بنیاد می‌گذاشت که هزینه مدارس و حقوق استادان و کارکنان از درآمد آن تأمین می‌شد. امام محمد غزالی، از استادان نامدار نظامیه بغداد بود که گفته می‌شود سعدی شاعر نامدار ایرانی در آن مدرسه تحصیل می‌کرد. تألیفات غزالی در اخلاق و فلسفه و منطق و فقه و اصول و کلام و حدیث به هفتاد جلد می‌رسد. عقاید غزالی درباره تعلیم و تربیت را می‌توان در کتاب کیمیای سعادت و نصیحه‌‌الملوک یافت. غزالی منظور از تعلیم و تربیت را سعادت دین و دنیا می‌داند و سازمانی که برای تربیت ذکر می‌کند، شامل خانه و مکتب می‌شود. او برنامه مکتب را خواندن، نوشتن، قرائت قرآن، بحث اخبار، حکایات پارسایان و مباحث اخلاقی و ادبی می‌داند.۳ تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلامی را از لحاظ توسعه و ترقی علم و ادب پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بی‌شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است.۴‌ از قرن ششم هجری با هجوم قبایل مغول و تاتار به سرزمینهای بخارا و سمرقند و خوارزم تا نیشابور، قم، کاشان و اصفهان، آبادیها و شهرها و روستاها ویران می‌شود؛ تاریخ ایران ورق می‌خورد، میلیونها مردم بی‌گناه از کودک شیرخوار تا سالمندان از کارافتاده به قتل می‌رسند و فاسدترین مردم در خدمت این اقوام وحشی، هرگونه مقاومتی را با شمشیر خشونت نابود می‌کنند تا هیچ‌گونه امیدی برای توسل به دفاع و مقاومت و عصیان برای مردم ایران باقی نماند. در این اوضاع نامساعد، زبان، ادب و فرهنگ، ایمان مذهبی و آداب دینی، تحمل و بردباری و تساهل و تسامح، تنها سلاحی بود که مردم ایران برای دفاع از خود داشتند که در آن روزگار آشفته چون زره پولادین موجبات حفظ جان مردم بی‌گناه را فراهم می‌آورد و همچون قلعه‌های استواری پناهگاه پیشوایان دینی، عارفان، شاعران و اهل تصوف بود و موجبات دوام و بقای این ملت کهنسال را فراهم می‌آورد. به قول مرحوم زرین‌کوب: در آشوب و انقلاب عصر مغول که دنیا آکنده از دردهای گران روحانی و جسمانی بود، این پیام انسانی که از ادب عرفانی ایرانی برمی‌خاست، آیا امید تازه‌ای برای قلوب مجروح انسانی همراه نداشت؟ این مایه ارتباط معنوی که بین افراد هست، برادری و دوستی صافی و بی‌شائبه را ایجاب می‌کند که عبارت است از دوستی اخوان صفا.۵ عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای در وصف عصر خود می‌نویسد:<به سبب تغییر روزگار... ،مدارس درسی مندرس و معالم علم مندرس گشته و طبقه طلبه آن در دست لگدکوب حوادث، پایمال زمانه‌ غدار و روزگار مکار شدند... و یا در حجاب تراب متواری ماندند. هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد چون که اندر دل خاک‌اند همه با هنران!>۶‌ در دوران پر رنج و گداز استیلای وحشیانه مغول و تاتار که سالها به طول می‌انجامد و طلاب علوم دینی و مدرسان سرگردان می‌مانند و مدرسه‌ها خراب و ویران می‌شود، شعرای نامداری چون سعدی، مولوی، حافظ، جامی و... هستند که با توسل به عرفان و اخلاق، موجبات آرامش خاطر مردم را فراهم می‌آورند و از فرهنگ ایران و سنتهای دینی و اخلاقی پاسداری می‌کنند در این سالها خانقاهها از کانونهای تعلیم و تربیت می‌شوند. سعدی در دو کتاب گلستان و بوستان، فلسفه تسامح اخلاقی و عرفانی، غمخواری از زیردستان، پاسداری از درویشان و همدردی با دیگران را در زرهی فولادین از شعر و کلام آهنگین آن‌چنان درهم بافته است که پس از گذشت حدود هشت قرن، اشعار او زینت‌بخش تالار مرکزی سازمان ملل می‌شود تا هدف و منظور و فلسفه حقوق بشر برای جهانیان آشکار شود و همبستگی انسانها در یک نهاد بین‌المللی همچون وابستگی حیاتی اندامهای یک موجود زنده، تلقی و احساس گردد.‌ بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی‌ نشاید که نامت نهند آدمی‌ سعدی کراراً در حکایتهای گلستان و اشعار بوستان بر کار و عمل تأکید می‌کند و می‌سراید: بار درخت علم ندانم به جز عمل‌ با علم اگر عمل نکنی‌، شاخ بی‌بری‌ هر علم را که کار نبندی، چه فایده؟ چشم از برای آن بود آخر که بنگری‌ □□□□□ علم چندان که بیشتر خوانی‌ چون عمل در تو نیست، نادانی‌ همو در تذکر و اخطار به شاهان می‌گوید: برو پاس درویش محتاج‌دار که شاه از رعیت بود تاجدار مکن خیره بر زیردستان ستم‌ که دستی است بالای دست تو هم‌ غم زیردستان بخور زینهار بترس از زبردستی روزگار فروتن بود هوشمند گزین‌ نهد شاخ پر میوه سر بر زمین‌ سعدی در عصر خود در خطاب به ابوبکر سعد بن زنگی که فرمانروایی خطه‌ فارس را داشته است می‌گوید:‌ به نوبت‌اند ملوک اندر این سپنج سرای‌ کنون که نوبت توست، ای ملک، به عدل‌گرای‌ چه مایه بر سر این ملک سروران بودند چو دور عمر سپر شد، درآمدند از پای‌ شیوایی سخن سعدی موجب آن شد که در مکاتب و مدارس عصر صفوی و قاجار، پس از قرآن مجید، گلستان نخستین کتابی باشد که برای آموزش زبان فارسی به کار گرفته می‌شد. من خود از نسلی برخاسته‌ام که نصاب ابونصر فراهی و گلستان سعدی همراه با پنج‌الحمد را در کودکی از مکتب به خانه همیشه همراه داشتیم و بند و اندرزهای اخلاقی و خداشناسی را از زبان سعدی می‌آموختیم که: <هر نفسی که فرو می‌رود، ممد حیات است و چون برمی‌آید، مفرح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.‌ از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید؟ لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم....>
گالری تصاویر

لینک کوتاه :
https://aftabir.com/article/show/30636
PRINT
شبکه های اجتماعی :
PDF
نظرات
جدیدترین اخبار ها
بروزترین اخبار ها
مطالب مرتبط

مشاهده بیشتر

با معرفی کسب و کار خود در آفتاب در فضای آنلاین آفتابی شوید
همین حالا تماس بگیرید