درست حین برگزاری کنسرت یک نفر میآید و خواننده را متوقف میکند و زمانی که اعلام میشود که این اجرا هم مجوز دارد و هم کار غیر قانونی انجام نداده است، مامور حراست او را بلند میکند.
فردی که با لحن ملتمسانه با مامور حراست صحبت میکند کسی نیست جز «مهدی ساکی» خواننده گروه کماکان که مات و مبهوت از این تصمیم است و در آخر دلخوش به تماشاگرانی که با دستهای خود میخواهند بر این لحظات مرهم بگذارند.
به هر حال این اولین باری نیست که با لغو یک اجرای زنده مواجه میشویم اما اتفاقی که باعث وایرال شدن این ویدئو شد به طور قطع از نگاه حسرتبار مهدی ساکی آغاز میشود. در آن لحظات نمیتوان کاری کرد و ای کاش اگر قرار است اجرایی به این روز بیافتد از ابتدا هم مجوز نگیرد. برای هنرمندی که با مرارت به این مرحله میرسد و تمام دلخوشیاش پیاده کردن آن زحمات چندساله مقابل چشمان مخاطبان است، تحمل این اتفاقات کمی دشوار میشود. هنر به هر شکلی محترم است و البته که لغو این اجرا میتوانست به شکل محترمانهتری باشد.
حسین عصاران، نویسنده و روزنامهنگار درباره این واقعه مینویسد: همچون یک مهندس، یا یک وکیل، مهدی ساکی هم کاری را انتخاب کرده، به تناسب، کوشش کرده و مهارتی پیدا کرده، چه بسا در خیالش به «آفرینش» هم فکر کرده و همین خیال را هم دستمایهی پیشرفت در کارش کرده است. خودش را پرورانده و خواسته که مدام پیش رود.
در این راه به این اجرا رسیده است. سختی کشیده، مجوز و همآهنگی با دیگر همکاران نوازنده و تمرین و تمرین و بلیت و لباس و…و همهی اینها در متن آرزوپردازیهای زیبا برای آیندهی کارش! و ناگهان اینچنین مستاصل مینگرد. این استیصال، این ناتوانی، این همهی گذشته را بر باد رفته دیدن و …
تلخ است! هیچ راهی ندارد، جز انتخاب نوازش ساز و اجرای موسیقی، به عنوان شغل! چند روز پیش با دوستی صحبت عذابی بود که میکشم. اینکه: «هیچکاری نمیتوانی بکنی» و درماندگی این نوازنده!
اگر کسی او را میشناسد، لطفاً این پیام مرا به او برساند که: «امیدوارم از پا نیفتاده باشی… منتظر اجرای تازهات هستیم»
نسیم مرعشی، فیلمنامهنویس و روزنامهنگار درباره مهدی ساکی و آن لحظات مبهمی که سپری کرد نوشت: نگاه مهدی ساکی خلاصهی روزگار ماست. هزار بار از دیروز تماشایش کردهام و خودم را، و خودمان را در این نگاه بهتزده دیدهام. این بهت، خلاصهی روزگار ماست. مثل کودک معصومی که نمیداند برای چه سیلی خورده میپرسد «شعر غلطیه؟» میپرسی «چیه قصه؟» تو بهت زدهای و من این بهت را زندگی کردهام.
نگاه مهدی ساکی خلاصهی روزگار ماست. نگاه مستاصلش که از پایین به بالاست. او روی زمین نشسته. غرق در آوازش و مردی بالای سرش ایستاده و دستهای مهدی ساکی. دستهای خالیاش که رو به مرد گرفته، تمام زندگی ماست. دستهای ما خالی است. و قلبهایمان پر از عشق کارمان است. و پشتمان روزبهروز خالیتر میشود و آینده برایمان تاریکتر. قصهی مهدی ساکی، خلاصهی روزگار ماست. /برترین ها
21 آبان 1403
21 آبان 1403
22 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
28 آبان 1403
28 آبان 1403
28 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
25 آبان 1403
25 آبان 1403
09 آبان 1403
26 آبان 1403
26 آبان 1403
26 آبان 1403
مشاهده بیشتر
01 آذر 1403
04 آذر 1403
04 آذر 1403
04 آذر 1403
07 آذر 1403
11 آذر 1403
20 آذر 1403
20 آذر 1403
21 آذر 1403
11 آذر 1403
19 آذر 1403
19 آذر 1403
22 آذر 1403
22 آذر 1403
19 آبان 1403
20 آبان 1403
20 آبان 1403
20 آبان 1403