بعد از دیدن مکرر چندم، پیش خودم گفتم: واقعا ابراهیم حاتمیکیا چگونه باید این قصه را تمام میکرده است؟ آیا وقتاش نبوده که لااقل در میان این همه شلوغی، حاج حیدر خسته و ناامیدِ آژانس شیشهای را عاقبت به خیر کند؟
واقعا در دقایق نهائی این قصه، قبل از واقعهی نجات نابغه، دیگر برای پایان این محافظی که نمیخواهد بادیگارد شود، چه احتمالات دیگری وجود دارد؟ اگر خودمان با خودمان کمی خلوت کرده و جرات کنیم و به عوض ابراهیم، پایانبندی برای این قصه بنویسیم، چه خواهیم نوشت؟
واقعیت آن است که دو راه بیشتر وجود ندارد.
یا باید واقعیت این روزهای حاج حیدرها در تمامی زوایای کشور را تصویر کرد. مقدسترینهائی در هربخش از نظام عمر خود را به محافظت از تقدس و ایدهآلها نمودهاند و حالا، در خستگی مفرط از آنچه نشده است، دیگر کامل مُشرفاند که مقدس و غیرمقدس در نظام چیست و سالهاست تعلیق شدهاند میان بازنشستگی و کار، تا با آمدن این و آن بالاخره تصمیمی را برایشان بگیرند که تجربه نشان داده که همیشه غلط بوده است. آنانی که به خاطر قلیلی پر سروصدای خطاکار، جورکش گناهان ناکرده خود شدهاند، گوشهگیر و افسرده، بیسروصدا در حال تمام شدن هستند.
یا راهی جز پایانبندی ابراهیم که یک پایانبندی کاملا خوب و شاد، از اون Happy End های مرسوم سینما است، وجود ندارد. حاج حیدر، شَرَف و گذشته و ایمان خود را به اثبات میرساند، به آرزوی خود هم میرسد، خانوادهاش از یک خانواده تعلیقی به یک خانوادهی تشویقی، ارتقاء مییابند، عوامان تحلیلگر نیز فریاد بر میآورند که زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند و اندیشمند سینمائی فیلم، ابراهیم نیز، فقط در چند جمله در گوشه و کنار، مجبور به پیگیری موضوع آنکه چرا محافظ به بادیگارد تبدیل شده نمیرود، دوربین موشکاف خود را از روی کشتی که در حال سوراخ شدن است برمیدارد، کات میدهد، عوامل به خانه میروند، تهیهکننده نفس راحت میکشد و تماشاگر هم راضی، گوشههای چشم خود را پاک میکند و تمام. واقعا آیا از این Happy End تر میشد برای این قصه و حتی قصهی گذشته، آژانس شیشهای، نوشت؟
باور کنیم که بهترین پایانبندی همانی بوده است که هست ولا غیر.
اما شاید سوال اصلی این است که :
اگر روزی ابراهیم حاتمیکیا بخواهد بادیگارد ۲ را ، مثلا در زمان قصهای در ده سال بعد بسازد، آنوقت چه ؟
مهندس نابغه قصهاش از کجای جغرافیای جهانی شروع و روایت میشود؟ آیا او که دوبار پدر را برای ایدهآلهای مقدس از دست داده، یکی در قاب و خاطرات مادر فقط تصویر شده و دیگری در بغلاش مرده، به واقعگرائی نامزدش گوش داده و یا هنوز در حال آماده شدن برای مثلا اسطوره مردن است؟ در تنهائی و با خودمان و خدایمان به خودمان فقط پاسخ بدهیم. ویا …
الیاس کجاست؟ به واقعگرائی نامزدش گوش داده و به سر درس و کلاس رفته و حالا در مسیری غیر از محافظی ـ بادیگاردی است و یا مانده که محافظ بماند و سیسال بعد، وقتی بادیگارد ۳ ساخته شد، چیزی شبیه حاح حیدر، تبدیل به حاج الیاسی شده باشد که مقدسترین است و بهترین پایانی که پس از یک عمر مبارزه راستین داشته است، همان حاجحیدروار رفتن است؟ در تنهائی و با خودمان و خدایمان به خودمان فقط پاسخ بدهیم.
راستی اشرفی از کجا قصهاش ادامه خواهد یافت؟ نکند در شروع داستان ۲، عکس قاب شدهاش که در جادهی منتهی به فرودگاه بغداد، تکهتکه شده است، قاب نخست فیلم ، تابلوی خیابانی باشد که به نامش شده است؟ یعنی دقیقا نمائی دیگر، از زاویهی متفاوت، اما همان قصهی که بر حاج حیدرها گذشته؟ و شاید هم بهتر نیست که اشرفی اصلا در قسمت دوم نباشد؟ مانند بسیاری دیگر از اشرفیها که اگر فرصت کردند و سری هم به ایشان زدند، گوشهی سکوت در سکوت، دلشکسته، غرق در سوال و آه، منتظرند.
سلحشور که دیگر بعید میدانم با آن همه حرف و حدیث که دارد، در قسمت سوم، حضورش به صلاح باشد. اشتباه نخواندهاید! سلحشور آژانس شیشهای که حالا خودش تغییر نام سازمانی به قیصری داده، روی ویلچر در بادیگارد، هنوزم در پی منطقی حل کردن موضوعات و نگاه کلان داشتن به خطراتی است که او هم با جان و دل و مصمم در حال محافظت از آنچیزهائی است که آنها که واقعا باید مراقبش باشند نیستند اما … تا به امروز، همیشه آدم بد قصه بوده ، که سکوت در سکوت، دلشکسته، غرق در سوال و آه، او هم منتظر است.
راستی در قسمت دوم …
چه خبر از کشتی در حال سوراخ شدن ؟
از خلج چه خبر؟ رییس اصلی شده است؟
از ماشین بنز اسقاطی شهیدرجائی ـ حاج حیدر چه خبر؟ در موزه اسقاط شده است یا اسقاطیها، واقعا به اسقاط فروختنش؟
خدارا شکر میکنم که ابراهیم حاتمیکیا، قصد ساختن قسمت دوم بادیگارد را تا به حال نداشته است.
آرزو میکنم که هرگز دل را به دریا نزند.
آرزو میکنم خداوند مهربان، پایانبندی حاج حیدری لااقل برایمان نصیب فرماید.
خطرناکه حسن، خیلی خطرناکه حسن!
منبع: ویکی تماس
21 آبان 1403
21 آبان 1403
22 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
28 آبان 1403
28 آبان 1403
28 آبان 1403
23 آبان 1403
23 آبان 1403
25 آبان 1403
25 آبان 1403
09 آبان 1403
26 آبان 1403
26 آبان 1403
26 آبان 1403
مشاهده بیشتر
01 آذر 1403
12 آبان 1403
12 آبان 1403
14 آبان 1403
15 آبان 1403
15 آبان 1403
17 آبان 1403
17 آبان 1403
19 آبان 1403
16 آبان 1403
16 آبان 1403
16 آبان 1403
19 آبان 1403
19 آبان 1403
19 آبان 1403
20 آبان 1403
20 آبان 1403
20 آبان 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403
01 آذر 1403