چنانچه ترکیه بار دیگر به عنوان یک قدرت منطقه ای و جهانی احیا شود این کار را با شروع از ریشه های امپراطوری اش انجام می دهد. یعنی اسلام و ایدۀ متحد کردن ملل مسلمان. حرکتی که لاجرم وجدان ها را بیدار می کند. البته قرار است که وجدان سایر ملل را نیز بیدار کند و یادآوری کند که سقوط قسطنطنیه برای تاریخ بشر چه مفهومی داشته و برعکس تصمیم نهایی رئیس جمهور ترکیه مبنی بر حذف تاریخ اخیر آنکارا و تبدیل کلیسای صوفیه به مسجد و ترکیه به یک امپراطوری اسلامی چه مفهومی می تواند به همراه داشته باشد.
لیکن به نظر می رسد که عمق این حرکت اردوغان مانند سایر حرکات وی درک شود. غرب نمی تواند این کار را انجام دهد نه به این علت که توانش را ندارد بلکه به این علت که اکنون کاملاً نسبت به ارزش نمادها ناآگاه بوده و برعکس نابودی هر آنچه را نمایانگر ریشه های آن است، امری مهم می داند. خشم بت شکنانه ای که در هفته های اخیر پس از مرگ جورج فلوید آمریکا و اروپا را فرا گرفت نقطۀ بدون بازگشتی برای درک این موضوع است که تا چه حد اهمیت تاریخ و ریشه های جهان غرب در حال سقوط است.
غرب در اشکال ترقیخواهانۀ خود اقدام به حذف تاریخ بدون بازسازی چیزی می نماید و با این کار زندگی جهان مان را بهتر نمی نماید. لیکن راه را به روی کسانی که با آن مخالف اند هموار می کند تا به راحتی نفوذ کنند زیرا از هیچ چارچوب فرهنگی و تاریخی برخوردار نیست تا آن را مهار کند. اردوغان و تمامی قدرت های بزرگ شرق به خوبی از این موضوع آگاهند.
در صورتی که اردوغان ایا صوفیه را به مخاطره بیندازد چه کسی صدایش را بلند خواهد کرد؟ چه کسی قادر خواهد بود به او بگوید که آن کلیسای قدیمی که با سقوط قسطنطنیه تصرف شد امروز نیز برای میلیون ها یونانی و ارتدوکس یک نماد به شمار می آید؟ در صورتی که غرب خود را فراموش کند، کدام قدرت فرهنگی و سیاسی می تواند به ترکیه چیزی بگوید ؟
آمریکا و اروپا گذشتۀ خود را قطع می کنند و ترکیه آن را بازسازی می کند. ایاصوفیه پاسخی به کسانی است که معتقدند که گذشته فقط مشکلی است که باید در کتاب های تاریخ بماند. ولی چنین نیست. زیرا گذشته، همان حال است و برای بسیاری از ملل آینده نیز هست.