قیصر
از فاطی توسط یکی از برادران آب منگل بهنام منصور هتک حرمت میشود. او پس از نوشتن نامهای به مادر و داییاش خودکشی میکند و در بیمارستان جان میسپارد. فرمان، برادر بزرگ فاطی پس از مطلع شدن از موضوع به دکان برادران آب منگل میرود. او توسط دو برادر منصور، رحیم و کریم غافلگیر شده و کشته میشود. قیصر برادر کوچک فرمان از سفر جنوب باز میگردد و به قصد انتقام به سرا...
شازده احتجاب
شازده احتجاب، آخرین بازمانده خاندان قاجار به سل موروثی مبتلا است. مراد، پیشكار سابق شازده و همسرش حسنی هر از گاه نزد شازده میروند و مراد خبر مرگ افراد خانواده و خویشان شازده را به او میدهد. شبی شازده مراد را در كوچه میبیند و وقتی درمییابد كه او فقط برای گرفتن پول نیامده است، گمان میكند كه خبر مرگ خود شازده را آورده است. شازده در آخرین شب زندگی خود خاطرا...
گاو
در غیاب مش حسن گاو او بهعلت نامعلومی میمیرد و اهالی روستا كه تصور میكنند بلوریها در مرگ گاو دست داشتهاند با موافقت همسر مش حسن لاشه گاو را كنار استخر روستا چال میكنند. كدخدا و مش اسلام به اهالی توصیه میكنند مرگ گاو را از مش حسن پنهان و وانمود كنند كه گاو گریخته است. پس از بازگشت مش حسن به روستا باور نمیكند كه گاوش گریخته باشد. بر اثر فقدان گاو، حال ر...
مهدی مشکی و شلوارک داغ
حسن كچل
چل گیس، دختر حاكم، در طلسم دیو گرفتار میشود و حسن كچل توسط مادرش برای كسب تجربه از خانه رانده میشود. حسن در باغ مرموز با چل گیس آشنا میشود و به او دل میبندد. همزاد حسن به او میگوید كه با فدا كردن جانش قادر خواهد بود طلسم دیو را بشكند. حسن ابتدا آرزو میكند شاعر بشود. اما وقتی به شاعری برمیخورد كه برای كالاهای تجاری شعر میگوید از شعر گفتن منصرف میشود....
آقای هالو
آقای هالو از شهرستان عازم تهران میشود تا همسر مناسبی اختیار كند. در گاراژ تهران پس از این كه چمدانش ربوده میشود، با زنی به نام مهری آشنا میشود و با او قرار ملاقات میگذارد. محمدی پور دوست آقای هالو كه بنگاه معاملات ملكی دارد او را وارد معاملهای پردردسر و بی سرانجام میكند. آقای هالو وقتی مهری را میبیند او را از فتح الله كه صاحب كافه ای در شمیرانات است،...
طوقی
آسید مرتضی كبوترباز كه با مادر نابینایش زندگی میكند. یك كبوتر طوقی دارد كه چشم همه كبوتربازهای محل دنبال اوست. دایی مرتضی آسیدمصطفی برای خواستگاری نامزدش طوبی مرتضی را به شیراز میفرستد. اما مرتضی خودش عاشق طوبی میشود و پس از مراسم عقد طوبی را به كاشان میبرد بی آنكه مادر و داییاش را از این موضوع باخبر سازد. مادر مرتضی متوجه رابطه آن دو میشود و موقعی كه...
رضا موتوری
رضا موتوری و عباس قراضه از تیمارستان میگریزند و به كمك چند سارق گاوصندوق كارخانهای را میربایند. رضا همراه عباس با پولها از سارقان جدا میشود. او عباس را به تیمارستان میرساند و خودش روز بعد به او ملحق میشود. جوانی به نام فرخ كه به رضا شباهت دارد به تیمارستان میرود تا درباره بیماران روانی تحقیق كند و به همین منظور خود را به هیئت بیماران روانی در میآورد...
پنجره
سهراب از آبادان به تهران میرود و در كارخانهای عمویش مصطفی سالاری مشغول به كار میشود. ترانه كه آبستن است با نقشه سرپرستش تصمیم دارد سهراب را بهعنوان پدربچه اش معرفی كند تا او ناچار شود مخارج سقط جنین او را بپردازد. سهراب دل در گرو دختر عمویش لیلا میبندد. اما مزاحمتهای ترانه مانع از زندگی مشترك سهراب و لیلا میشود. ترانه و سهراب در قایق ترانه در آب خفه م...
فرار از تله
مرتضی پس از پنج سال از زندان آزاد میشود. او به دنبال نامزدش مهری به دزفول میرود و درمییابد كه مهری از سر اجبار با اوسافرج ازدواج كرده است. مرتضی از فرج میخواهد كه مهری را طلاق بدهد، و فرج در ازای طلاق مهری بدهی های مهری را طلب میكند. مرتضی در پی كار با مردی به نام كریم آشنا میشود. آن دو با طرح نقشهای كیف حاوی پول مردی قاچاقچی را در قطار میربایند و به...
داش آكل
حاج صمد قبل از مرگ، داش آكل را به عنوان وصی خود برمیگزیند. آكل به مرجان، دختر حاج صمد دل میبندد و چون نمیتواند ماجرای عشق خود را بازگو كند به شراب خواری رو میآورد. پس از چندی برای مرجان خواستگار میآید و آكل برخلاف میل درونیاش مراسم عروسی را مهیا میكند و اموال حاج صمد را به داماد میسپارد. شب عروسی موقع بازگشت آكل از میفروشی كاكا رستم، رقیب شرور داش آ...
باباشمل
لوطی حیدر و باباشمل طی برخوردی تصادفی با هم دوست میشوند. باباشمل به دیدن دختری به نام شوكت الملوك به او دل میبندد. لوطی حیدر نیز كه از سالها پیش شیفته شوكتالملوك بوده است برای آن كه مانعی در راه ازدواج آن دو نباشد تصمیم به ترك محله میگیرد. باباشمل نیز تصمیم میگیرد به دنبال لوطی محله را ترك كند. شوكت نیز به دیدار لوطی میرود و از او میخواهدكه از این سف...
مهر گیاه
زمین موروثی علی عزت فخار را خالهاش غصب كرده است. علی كه از طریق گل فروشی گذران كرده است، شبی در جاده خارج شهر زنی را میبیند كه ظاهراً از دست عدهای میگریزد. زن كه خود را مهری معرفی میكند سوار اتومبیل علی میشود و این آشنایی موجب علاقه میان آن دو میشود. روزی مهری به بهانه عیادت مادربزرگش به خانه ای می رود، اما باز نمیگردد. وقتی علی در آن خانه را باز می...
خداحافظ رفیق
ناصر پس از مرخص شدن از زندان به سراغ دوست قدیمیاش خسرو میرود. آن دو به همراه جلال تصمیم میگیرند تا به یك جواهرفروشی دستبرد بزنند. آنها شبانه نقشه خود را عملی میكنند و با سوراخ كردن كف یكی از اتاقهای مسافرخانهای كه بالای جواهرفروشی است مقداری جواهر میدزدند. ابتدا جلال به ناصر نارو میزند و بعد خسرو با مضروب كردن جلال كیف حاوی جواهرات را به خانه نامزدش...
آدمك
بابك، فرزند پزشكی كه در شهر كاشان صاحب یك بیمارستان خصوصی است اعتنایی به موقعیت خانوادهاش ندارد. به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا دختری كه مادرش برای او در نظر گرفته است، نمیشود. او به درخواست پدرش به كاشان میرود تا بیمارستان پدر را اداره كند. در آن جا با جوانی درویش مسلك و خانوادهای آشنا میشود كه پسربزرگ آنها مبتلا به سرطان خون است. بابك، كه خود نی...
رگبار
آقای حکمتی معلم تازهای است که به مدرسهای در جنوب شهر منتقل میشود. او هنگام ورود به محله با گروهی از بچهها که برخی از آنها شاگردانش هستند برخورد میکند. آفای حکمتی عاشق خواهر یکی از شاگردانش میشود.
تپلی
تپلی جوانی است چاق و خل وضع كه همراه دوستش اسی در خدمت خانهای اربابی هستند. رفتار تپلی كه به نوازش كردن اشیای نرم علاقه دارد موجب میشود كه از خانه اربابی رانده شوند. آن دو در كارگاه چوب بری در منطقه جنگلی شمال استخدام میشوند و همراه پیرمردی برای آینده خود نقشه میكشد. اما همسر صاحب كارگاه تپلی را اغوا میكند و تپلی ناخواسته در حالی كه از خود بی خود شده اس...
بلوچ
دو گروه قاچاقچی پس از خریدن سكههای عتیقه در زاهدان به جان هم میافتند و یك گروه اعضای گروه دیگر را از پا در می آورند و دو تن از آنها پس از تجاوز به لیلا، همسر مردی به نام بلوچ به سمت پایتخت حركت می كنند. بلوچ با قاچاقچیها درگیر میشود و به اتهام قتل قاچاقچیهایی كه به دست گروه دیگر كشته شدهاند به زندان میافتد. بلوچ پس از دوازده سال از زندان آزاد میشود و...
پستچی
تقی پستچی با همسرش منیر در یك آبادی در شمال كشور زندگی میكنند. تقی دچار ناتوانی جنسی است و تحت نظر متخصص دام پزشكی قرار دارد كه برای بهبود حال او داروهای گیاهی تجویز میكند. تقی برای پرداخت دیون خود مجبور است بعد از ظهرها در خانه نیت الله خان كار كند. مهندس علی اكبر خان، براردزاده نیت الله خان با نامزدش از فرنگ باز میگردد و در املاك عمویش ساكن میشود. مهند...
صادق كرده
صادق معروف به صادق كرده در میسر جاده اندیمشك و اهواز با همسرش قهوه خانه ای را اداره می كند. شبی در غیاب صادق یكی از دوستان او كه راننده كامیون است به قهوه خانه میآید و پس از هتك حرمت از همسر صادق ناخواسته او را به قتل میرساند. رئیس پاسگاه و سرگروهبان ولی خان، پدر زن صادق در صدد دستگیری قاتل بر میآیند. اما صادق برای گرفتن انتقام از قاتل همسرش كشتار رانندگا...
بیتا
بیتا به پدر بیمارش علاقه دارد و مادرش به او و شوهر خود بی اعتنا است. سیما، خواهر بیتا، برای او خواستگاری پیدا میكند كه بیتا با خل بازیهایش او را می راند. بیتا به كوروش، روزنامه نگاری جوان علاقه دارد كه او نیز رفتار غیرعادی بیتا را تاب نمیآورد. بیتا ناخواسته میهمانی كوروش را به هم می ریزد و كوروش برای خلاص شدن از دست بیتا به تلفنهای او جواب نمیدهد. بیتا...
آرامش در حضور دیگران
سرهنگ بازنشستهای كه پس از فوت همسرش با معلمه جوانی به نام منیژه ازدواج كرده است و در یكی شهرستانها زندگی میكند، مرغداریش را میفروشد و به پایتخت بازمیگردد تا در كنار دخترانش ملیحه و مهلقا زندگی كند. دخترها زندگی بی بندوباری دارند. آمنه، كلفت خانه میكوشد این را از چشم پدرشان پوشیده نگه دارد. پدر از وضع زندگی دخترها آزده خاطر میشود و بیش از پیش به الكل...
غریبه و مه
در یک آبادی پرت افتاده کنار دریا در شمال اهالی محل قایقی را میبینند که بهسوی ساحل پیش می. قایق را از آب میگیرند و در آن مردی زخم خورده مییابند که نامش آیت است و نمیداند چه بر سرش آمده است. فقط به یاد میآورد که افراد ناشناسی بر سرش ریخته بودهاند و او توانسته بگریزد. آیت در آبادی میماند و سعی میکند خود را بشناسد و بداند از کجا آمده است. اما همواره نگ...
تنگنا
در یك سالن بیلیارد چند قمارباز حرفهای به بازی قمار مشغولند. علی خوش دست و سه برادر به نامهای اكبر، حسن و نبی و چند نفر دیگر سرگرم بازی هستند و بر بازی نظارت دارند. سه برادر در آخرین دور بازی به علی خوش دست میبازند. اما از پرداخت پول باخته خودداری میورزند. بین علی و دوستش رضا از یك سو و سه برادر نزاع در میگیرند. علی ناخواسته مرتكب قتل میشود و دوستش پا ب...
خاك
پس از مرگ ارباب روستا زن فرنگی او به كمك مباشر شرورش غلام از پسران بابسبحان، صالح و مسیب كه روی زمین مزروعی او كار میكنند، میخواهد كه زمینش را به او بازپس بدهند. صالح و مسیب امتناع میكنند، اما میپذیرند كه اجاره زمین را در موعد مقرر بپردازند. كینه مباشر از مسیب به دلیل علاقه ناكام او به شوكت همسر مسیب است. نزاع او و نوچههایش بر سر زمین منجر به مرگ مسیب و...