تقی پستچی با همسرش منیر در یك آبادی در شمال كشور زندگی میكنند. تقی دچار ناتوانی جنسی است و تحت نظر متخصص دام پزشكی قرار دارد كه برای بهبود حال او داروهای گیاهی تجویز میكند. تقی برای پرداخت دیون خود مجبور است بعد از ظهرها در خانه نیت الله خان كار كند. مهندس علی اكبر خان، براردزاده نیت الله خان با نامزدش از فرنگ باز میگردد و در املاك عمویش ساكن میشود. مهندس قصد دارد املاك عمویش را به محلی برای پرورش خوك تبدیل كند. او با منیر آشنا میشود و میكوشد خود را به او نزدیك كند. نیت الله خان كه از مهندس و مقاصد او برای پرورش خوك ناخرسند است تقی را نسبت به مهندس بدگمان میكند. وقتی در یك میهمانی تقی مهندس را با همسر خود تنها میبیند با حال آشفته به جنگل میرود و میكوشد منیر را به خانه بازگرداند. تقی با حالتی جنون آمیز به منیر حمله میبرد و با ضربات چاقو او را از پا در میآورد و بر سر جنازه او به انتظار پلیس مینشیند.