آفتاب

کتابخانه الکترونیکی آفتاب

کتاب های داستان

نمایش ۱ تا 25 از ۳۴۹ مقاله

بشر، میل و علاقهٔ زیادی به شنیدن و خواندن داستان دارد، و این اشتیاق در نهاد هر انسانی وجود دارد. البته این میل و علاقه از دوران کودکی و نوجوانی شروع می‌شود. قرآن کریم نیز گاهی مطالب اخلاقی و تربیتی را در قالب داستان بیان می‌کند تا برای مردم سرمشق زندگی باشد و به همین جهت، این جانب تصمیم گرفتم به خواست خداوند متعال داستان‌هائی را پیرامون چند موضوع انتخاب کنم تا شاید انشاءالله کمکی در راه نشر معارف...



وجود مقدس سیدالعالمین محمد مصطفی (ص) و اهل بیت گرامیش تنها در گرانقدر عالم و مصباح روشنگر و هدایت انسان‌هاست، و تنها صراط‌النجاهٔ و صراط مستقیم عالم هستی است و هر کس به آنها متمسک گردید و رستگار شد و هرکه روی گرداند در ظلمت و گمراهی بماند. خداوند وجود مقدس اهل بیت را هر چند از نوع بشر قرار داد لیکن هرگونه آلودگی را از آنان دور گردانید و در قرآن عظیم فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم ‌الرجس اهل ا...



ماجرای ازدواج پدر و مادرم این‌جوری بود که پدرم در حدود سی‌و‌پنج سالگی از عراق به مملکت خودش برمی‌گردد و تصمیم می‌گیرد که دوباره ازدواج کند و از تنهائی در بیاید. اینطور که می‌گویند پدرم آن‌ روزها آنقدر هم دستش خالی نبود و پول و پلهٔ خوبی با خوش از عراق آورده بود. من دربارهٔ ازدواج اول پدرم چیز زیادی نمی‌دانم. راستش پدرم زیاد دوست نداشت دربارهٔ این موضوع با من حرف بزند. ما فقط می‌ٔانستیم که زن اول...



آهوی سپید و زیبا، دو بره‌ آهو، دشت سبز و یک روز پر آفتاب در زیر آسمان آبی. آهو با بره‌هایش در دشت فراخ و سبز، خوش می‌خرامید و خوش می‌چرید. بره‌آهوها تازه داشتند چریدن یاد می‌گرفتند چون دیگر باید شیر دوشیدن از پستان مادر را کنار می‌گذاشتند. آرامشی بود، آرامشی فراهم بود، دشت و نسیم و آفتاب و آسمان بلند، در کنار جنگل افلاک ایمنی و آرامشی فراهم آورده بودند. جنگل افلاک جائی با چشمه‌های خوش و گوارا....



بدون تردید سازندگی درونی و اصلاح و تهذیب نفس در سعادت فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان، نقش بسزائی دارد. به‌طوری که اگر انسان تمامی علوم را تحصیل کند و کلیهٔ نیروهای طبیعت را تسخیر نماید، اما از تسخیر درون و تسلط بر نفس خود ناتوان باشد، از رسیدن به سعادت و نیل کمال باز خواهد ماند. مجهول‌ترین حقایق برای انسان خود انسان و استعدادهای نهفته و کمالاتی است که در قوه دارد. با همهٔ پیشرفت‌های عظیمی ک...



مانفرد صدای داد و بیداد را شنید و در خودش فرو رفت البته خودش هم قبلاً دعوا کرده بود حتی با دوستانش کتک کاری هم کرده بود اما پس از چند روز باز همه چیز به حال اول بازگشته بود و موضوع فراموش شده بود اما این داد و بیداد و چیز دیگری بود راستی چرا پدر و مادرش دعوا می کردند؟ با وجود این کلمات درشتی که حالا بین آنها رد و بدل می شد از سکوت قبلی بهتر بود برای او سکوت مانند مه غلیظی بود که آن را می‌شد لم...



هنگامیکه پترویچ سپکتروف فیتیلهٔ لامپ را پائین کشید و داستانش را آغاز کرد رنگ رخسارش به سفیدی گرائید و صدایش به لرزه افتاد: کریسمس سال ۱۸۸۳ بود. دنیا را تاریکی غلیظ و نفوذ ناپذیری در برگرفته بود. من از خانه یکی از دوستانم به منزل برمی‌گشتم. شب تا دیروقت بیدار مانده و جلسهٔ احضار ارواح تشکیل داده بودیم. بنا به عللی خیابان‌هائی که از طریق آنها به خانه باز می‌گشتم چراغ‌هایش خاموش بود و من مجبور بودم...



سکوت کوچه را طنین گام‌های دو اسب درهم می‌شکند. دو سایه، دو اسب، دو سوار از دو سوی کوچه با هم نزدیک می‌شوند. از آسمان حرارت می‌بارد و از زمین آتش می‌روید. سایه‌ها لحظه به لحظه دامان خود را جمع‌تر می‌کنند و در آغوش کاهگلی دیوارها فروتر می‌روند. در کمرکش کوچه، عده‌ای در پناه سایه‌بانی خود را یله کرده‌اند، دستارها از سر گرفته‌اند آرنج‌ها از پشت بر زمین تکیه داده‌اند تا رسیدن اولین نسیم خنک غروب وق...



اول من شهید می‌شوم وقتی که صحبت از شما می‌شود بابا مثل همیشه می‌گوید: در دوران کودکی مادرتان را از دست دادید. اکبر با شروع فصل شهادت وارد بسیج شد و بعد از دیدن آموزش به کردستان رفت. یک روز که از سر کار می‌آمدم منزل، دیدم بر سر موضوعی با یکدیگر بحث می‌کنند. شکرالله می‌گفت: اول من شهید می‌شوم! و اکبر می‌گفت: نه من شهید می‌شوم! وقتی‌که خرمشهر دوباره آغوش به آزادی گشود و کوچه‌هایش را دوباره بسیجی‌ها...



دره در میان بلندی‌های کوهستان واقع شده بود. با این حال قلعه‌های مرتفع از آن هم گذشته، به سوی صخرهٔ بالای درختان پیش می‌رفتند و پراکنده می‌شدند. دره در بالای کوه و در میان قله‌ها گم شده بود. صخره گرداگرد درهٔ کوچک و غیرعادی را در پهنه‌ای رفیع، فرا گرفته بود. تلألو رنگ سبز چمنی دره آرام آرام به رنگ سبز تیرهٔ جنگل که به دامنه‌های پائیز سرازیر می‌شد تغییر می‌کرد. چثهٔ مرد در آن دشت پهناور، بالای دره و...



سال‌ها پیش در شمال شرقی برزیل زن و شوهر فقیری زندگی می‌کردند که دار و ندارشان یک مرغ بود که روزی دو تخم می‌گذاشت و زن و شوهر با این دو تخم‌مرغ زندگی می‌کردند. از بد روزگار شب کریسمس مرغ مرد. ش.هر که چند سنت بیشتر نداشت و آن هم کفاف خرید شام آن شب را نمی‌کرد، سراغ کشیش قصبه رفت تا از او کمک بگیرد. اما پیرمرد به‌جای کمک فقط گفت: ”خدا به حکمت اگر ببندد دری، به رحمت گشاید در دیگری. حالا که پولت به ه...



سرخشت هوا انقدر تاریک بود که فکر می‌کردم سقف آسمان آمده پائین. فکر می‌‌کردم اگر دستم را دراز کنم دستم توی سیاهی آسمان گم می‌شود. همه چیز عوض شده بود. بوته‌های لب جو پر از فش‌فش مار بود و جو مثل اژدها غرش می‌زد و جلو می‌رفت. آنقدر ترسیده بودم که دندان‌هایم درک‌درک در هم می‌خورد. ولی نمی‌فهمیدم چرا ور نمی‌گردم. جنازهٔ خرگوشم توی بغلم بود گردنش شل شده بود و کله‌اش توی هر قدمی که برمی‌داشتم به این‌...



من از آن اقامت استفاده کردم تا با مکیدن سنگ کمی به خودم برسم. آنها ریگ‌های کوچکی بودند اما من میل دارم سنگ بناممشان. بله این بار ذخیرهٔ قابل توجهی گرد آوردم آنها را به تساوی در چهار جیبم قسمت کردم و یکی پس از دیگر مشغول مکیدنشان شدم. به این ترتیب مشکلی پیش آمد که ابتدا اینگونه حلش کردم: فرض کنم شانزده سنگ داشتم و در هر یک از چهار جیبم، دو جیب شلوار و دو جیب پالتوم چهار سنگ قرار داده بودم. وقتی سنگ...



یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود. در زمان‌های بسیار قدیم سه برادر بودند از پدرشان فقط یک گاو باقی مانده بود. اوایل فصل طمستان و بنا بود که آن گاو را به بازار ببرند و بفروشند. برادر بزرگی گاو را به بازار برد. رفت و رفت تا به دم باغ وزیر رسید. وزیر طماع که او را دید به او گفت:”ای پسر! کجا می‌روی؟“ او در جواب وزیر گقت: ”چون پدرم مرده و گاوی از او باقی مانده این گاو را به بازار می‌برم تا بفروشم“...



در آبگیر کوچکی ، سه ماهی زندگی می‌کردند. ماهی سبز، زرنگ و باهوش بود، ماهی نارنجی هوش کمتری داشت و ماهی قرمز کودن و کم عقل بود. یک روز دو ماهیگیر از کنار آبگیر عبور کردند و قرار گذاشتند که تور خود را بیاورند تا ماهی‌‌ها را بگیرند. سه ماهی حرف‌های ماهیگیران را شنیدند...



۱. تهران مخوف مشفق کاظمی جوانی از یک خانواده فقیر (فرخ) عاشق دختر عمه‌اش (مهین) که از یک خانواده اشرافی است می‌شود. پدر مهین که در سودای مال و مقام است در صدد این است که دخترش را به خواستگار ثروتمند و هرزه‌ای (سیاوش میرزا) بدهد. در پی حوادثی فرخ متوجه هرزگی‌های سیاوش میرزا می‌شود... ۲.جنایات بشر ربیع انصاری راوی حکایت زنی در حال موت را در بیغوله‌های کرمانشاه می‌یابد و زن یادداشت‌های خود را ب...



اردوگاه گرین لیک، روزگاری صاحب بزرگترین دریاچهٔ تگزاس بوده است. اما این صحبت از ۱۱۰ سال پیش است. قبل از اینکه این نفرین شوم به جان مردم این سرزمین بیفتد و سرزمین را تبدیل به بیابان برهوت کند. هم‌اکنون اردوگاه تبدیل به کانون بازپروری نوجوانان بزهکار شده است. استندلی یلنس مانند تمام اشخاص اصلی اکثر داستان‌ها یک پسر سرخورده از دنیای حقیقی و گوشه گیر است. در تمام مدت عمر کوتاهش هرگز اشتباهی مرتکب نشده...



داستان جذاب و ماندگار امیر ارسلان نامدار ساختهٔ علی نقیب‌الممالک نقل پرداز و سخنور مشهور دورهٔ ناصرالدین‌شاه‌ قاجار است که به تدریج به دست دختر ناصرالدین شاه فخرالدوله مکتوب گشته است. در واقع کار نقیب‌الممالک این بود که هر شب با چند نوازنده به بارگاه شبانهٔ شاه وارد شود و با استفاده از قدرت خیال خود برای او داستان‌های دنباله‌داری تعریف کند تا شاه به خواب رود. در این بین دختر ناصرالدین شاه که پی ب...



به قول ریش سفیدای ولایتمان پدر این سرمایه‌داری بسوزد که که حتی کتاب‌ها و دیگر کالاهای فرهنگی را نیز سودجویانه کرده است، چون در این ممالک که چاپ کتاب نیز برای خود صنعتی مستقل شده است، اغلب کتاب‌های عکس‌دار آنقدر گران هستند که خوانندهٔ بی پول فقط می‌تواند آنها را در کتابخانه‌ها ورق بزند. اینگر برگ باخمن در سال ۱۹۷۳ در سن ۴۷ سالگی در شهر رم در آتش سوزی خانه‌اش در گذشت.گرچه مرگش در آن زمان مشکوک بود...



خلاصهٔ مجموعهٔ داستانی بنیاد، نوشتهٔ آیزاک آسیموف آیزاک آسیموف نویسندهٔ معروف داستان‌های علمی تخیلی آثار کوتاه و بلند بسیاری را خلق کرده که بی شک یکی از مهمترین این آثار یک مجموعهٔ داستانی ۷ جلدی می‌باشد که به اختصار بنیاد نامیده می‌شود. داستان‌های مجموعه به صورت پشت سر هم و پیوسته نوشته نشده‌اند و هدف نویسنده به هنگام نوشتن اولین داستان، خلق یک مجموعه نبوده است و در واقع داستان‌های این مجموعه در...



اگرچه بورخس نویسندهٔ آرژانتینی، صدها شعر سرود و داستان نوشت و مقاله منتشر کرد، اما هیچ رمانی ننوشت. بورخس را میتوان یکی از نویسندگان جهان سوم به شمار آورد. او برای ادبیات کشورش همچون یک بزرگ علوی برای ماست. بورخس چون هومر نیمی از عمر بزرگ و طویل خود را نابینا بود، او در جوانی زیر تاثیر ادبیات انگلیسی قرار گرفت، چون مادربزرگش تبعهٔ انگلیس بود، از نظر سیاسی بورخس ضد فاشیسم و مخالف حکومت پرون در کشور...



تا حالا سابقه نداشت در دانشگاه رو قفل و زنجیر کنن، اونم تو یه روز عادی. اما خب دانشگاه خونهٔ خالهٔ رییس جدیده و اون می‌تونه هر کاری دلش بخواد بکنه. من وقتی دیدم تمام درهایی که به شانزده آذر باز می‌شن بسته‌اند خواستم برگردم و خیلی اتفاقی بهم گفت که بچه‌ها دارن کم کم جلوی در اصلی دانشگاه جمع می‌شن. خیلی مسخره بود. تعدادمون به ۲۰۰ نفر هم نمی‌رسید و از این ۲۰۰ نفر هم یه تعدادی خیلی پرت بودن از ماجرا و...



در روزگاران قدیم و خیلی قدیم، شهر بزرگی بود با مردمانی قانع، آرام و زحمت‌کش. هرکس سرش به کار و زندگی خودش بود. اگر هم در میان خانواده، دوستان و همسایگان آنها کسی نیاز به کمک داشت به او کمک می‌کردند. دور از این شهر نزدیک چشمهٔ آبی در یک کلبهٔ کوچک روستائی زن و شوهری با هم زندگی آرامی داشتند، مرد روزها در مزرعهٔ کوچکی که داشت کشت می‌کرد و زن برای کمک به خرج خانه به شهر می‌رفت و توی خانه‌هائی که بچه...



در گذشتهٔ دور کشور آباد و بزرگ ایران مردمان با دانش و پرتلاش داشت، ایرانیان با گذشت و شادابی در کنار هم زندگی می‌کردند. زنان، مردان، دختران و پسران همچون یک خانوادهٔ بزرگ و صمیمی با یکدیگر مهربان بودند اما یک روز خبر بدی به گوش رسید. در شمال شرقی و در همسایگی ایران مردمان کوچ‌نشین و بیابانگردی زندگی می‌کردند که به آنها تورانیان می‌گفتند. پادشاه تورانیان افراسیاب نام داشت، افراسیاب لشکر بزرگی آماد...



آورده‌اند که در زمان سلیمان پیامبر (ع) دهقانی زندگی می‌کرده که مال و اموال بسیار و گله و رمه بی‌شمار داشت و سلیمان زبان جانوران را به او یاد داده بود به این شرط که اگر به کسی بگوید بی‌درنگ بمیرد. روزی دهقان به طویله رفت. گاو را دید که کنار آخور خر ایستاده و به خوابگاه خشکش حسادت می‌کند و می‌گوید: خوشا به حال تو که راحتی و همیشه در حال استراحتی و صاحب ما تنها یک ساعتی تو را سوار می‌شود و گشتی در شه...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۳۴۹ مقاله