آرزوى عاشق:
من عاشيقام يوز يردن | من عاشقم، از صد جا | |
اللى يردن، يوز يردن | از پنجاه جا، از صد جا | |
قوللارين سال بوينوما | دستهايت را بينداز به گردنم | |
آياخلارين يوز بردن | پاهايت را از زمين بردار | |
داغلار اوسته قوزى وار | در سر کوه برهها | |
آهو کيمين گوزى وار | چشمان مثل آهو دارند | |
ايکى کونول بيراولسا | دودل يکديگر را بخواهد | |
کيمين اونا سوزىوار | ديگر که به آن حرفى دارد؟ |
بخش بزرگى از بایاتىها نيز در شرح درد غريبى و دورى از وطن، خصوصاً مرگ در ديار غربت است و در بيان مهر و عزت وطن.
عزيزيم وطن ياخشى عزيزم وطن خوب است | عزيزم وطن خوب است | |
کويئگين کتهن ياخشى | پيرهن از کتان خوب است | |
گزمگه غربت ائل لر | براى گشتن ديار غربت | |
اولمگه وطن ياخشى | براى مردن وطن خوب است |
نوعى ديگر از بایاتىها اشعار موسوم به (سايا) است که سالى يک مرتبه در حدود ۵۰ روز مانده به بهار اشخاصى از روستائيان يا چوپانان در کسوت شبانى که ساياچي ناميده مىشوند به در خانهها آمده و ضمن مژده رسيدن بهار و عيد نوروز اشعارى را که همه در وصف گوسفندان و بزها و نگهبانان آنها يعنى شبانان است مىخوانند که يادآور دوران حشمدارى و شبانى و گوسفنددارى نياکان گذشته است. صاحبخانهها هر يک به وسع خود هديهاى به ساياچى مىدهند و ساياچى در عين حالکه مقصود او شاد کردن شنوندهها است در وصف زنان خانهدار تميز و در تقبيح زنان تنبل و در تشويق عروس و خانم خانه براى دادن هديه چربتر، اشعار طنزآميزى را مىخواند اينک چند نمونه:
قويون لوائولر گوردوم قورولى يا يابنزر | جائىکه گوسفند هست مانند کمان کوک شده است | |
قويو نسوز ائولر گوردوم قوروموش چايابنزر | جائىکه گوسفند نيست به رود خشک مىماند |
ساياچى معتقد است که (سايا) از زمان بابا آدم مانده است (اين خود قدمت اين رسم را نشان مىدهد).
بوسا يا کليم ودن قاليب؟ | اين سايا از که مانده است؟ | |
آدام آتادان قاليب | از بابام آدم مانده است |
معمولاً ساياچى شکلکى از بز يا کله بز نر بهدست دارد و آنرا همراه با خواندن اشعار سايا مىجنباند ساياچى اگر زودتر يا ديرتر از موعد بيايد بهجاى دريافت هديه مورد اعتراض زنان نيز قرار مىگيرد، در حقيقت اين رسم بزرگداشت شبانها است:
سور وده و ار آزقويون | در رمه گوسفند کم است | |
کيف داماغى ساز قوون | گوسفند دماغش چاغ است | |
چوپان قورد دان چکينسه | چوپان اگر از گرگ بترسد | |
چؤله چيخا نماز قويون | به صحرا نمىتواند برود |
فولکلور آذربايجان علاوه بر اينها رشتهها و شاخههاى گسترده زياد ديگرى نيز دارد که کتابها درباره آنها نوشته شده و هنوز هم موضوعى کاملاً بکر محسوب مىشود که مىتوان با مسافرت به روستاها اين گنجينه مکتوم را بازيافت و از فراموش شدن آن بهدست حوادث روزگار جلوگيرى کرد.
بعضى از اين فولکلورها مربوط بهکار بوده به نغمههاى کار معروف است برخى جنبه آموزشى خانوادگى کودکان را دارد که محتاج بحث و شرح جداگانهاى مىباشد.
لذا با ذکر يک بایاتى ديگر به مطلب خاتمه مىدهيم:
عزيزنم باغ دا دارا | عزيزم در باغ شانه کن | |
چک زولفون باغ دادارا | زلفهايت را در باغ شانه کن | |
بولبو لوگول دن اوتور | بلبل را به خاطر گل | |
چکديلر باغ دادارا | در باغ به دار کشيدند |
کلمات استفاده شده در بایاتی
بایاتىها معمولاً با کلماتى نظير عزيزيم، من عاشق و غيره شروع مىشود و در آن از صنعت تجنيس فراوان استفاده مىشود در حقيقت صنعت تجنيس يکى از خصوصيات و ملزومات بایاتى است.
معمولاً دو مصراع اول بایاتى تنها براى تنظيم قافيه و ساختن جناس است و مقصود و معنى اصلى آن در مصراعهاى سوم و چهارم بيان مىشود و مانند رباعى مصراعهاى اول و دوم و چهارم آن با هم مقفى و مصراع سوم آن از نظر قافيه آزاد است.
عزيزينم ساليانا | عزيز من به ساليان | |
دار ازلفون ساليانا | زلفت را شانه بزن و به کنارى بينداز | |
نئجه سن بيرآه چکيم | چطورى آهى بکشم | |
کور قورويا ساليانا | که کر خشک شود و صخرهها بسوزند |
در اين بایاتى کلمه ساليان در سه مصراع و در هر يک به يک معنى تکرار شده است.
در مصراع اول ساليان نام شهرى است در مصراع دوم منظور به کنار يا روى شانه ريخنتن زلف است در مصراع چهارم به معنى سوختن صخره و تخته سنگها است و کر رود معروفى است که با ارس يکى شده و به درياچه خزر مىريزد، و سراينه بایاتى از سوز درون مىگويد که چطورى تا آهى بکشم که رود کر خشک شود و صخرهها بسوزند بایاتىها از نظر تنوع بسيار غعنى و از نظر ظرافت مانند ظرف بلورينى ترد و شکننده و نمونهاى از زيبائى کلام و لطافت طبع انسانى است هرگز کهنه نمىشوند. از وراء قرون و اعصار سينه به سينه نقل شده و حامل خبرهاى تاريخى و معيشتى از نياکان ما است. همان رقت و ظرافت است که ترجمه آنها به زبانهاى ديگر بدون اينکه مقدارى از لطف و زيبائى آن را از دست بدهد غيرممکن مىسازد.
ظرافت بایاتى را تنها کسانى که به زبان آذربايجانى آشنائى دارند مىتوانند بهخوبى احساس کنند از زبان عاشيقى در انتظار:
عزيزيم مرنده گل | عزيزم به مرند بيا | |
گول لرين درنده گل | در موسم چيدن گلها بيا | |
ببر گلدين خسته گوردون | يکبار آمدى و بيمارم ديدى | |
بيرده جان وئرنده گل | يکبار نيز هنگام جان دادنم بيا |