شاخه دوم فولکلور اختصاصى آذربايجان اشعار عاميانه است به شکل دوبيتى (رباعي) که آنها را بایاتى مىخوانند اين بایاتىها که سراينده اصلى آنها هرگز معلوم نخواهد شد از درون اجتماع و از ميان مردم جوشيده و متبلور گشته و سينه به سينه نقل مىگردد. بایاتىها اشعار ۷ هجائى هستند (نه بيشتر نه کمتر) بایاتىها همه شئونات زندگى و زمينههاى اجتماعى را شامل مىشوند. موضوعى نيست که نتوان چند بایاتى درباره آن پيدا کرد. شما در آذربايجان خصوصاً روستاها ممکن نيست روزانه چندين بایاتى را از زبان اين و آن نشنويد که بهجاى ضربالمثل يا براى بيان سخن درون و تأثير هرچه بيشتر آن در شنونده و در هر موردى به مناسبت حال به زبان مردم جارى مىشود.
گاهى در ميان ترانههاى عاشيقى نيز بایاتىها با آهنگ مخصوص خود موسوم به قرهباغي يا شکسته خوانده مىشود استفاده وسيع بایاتىها در مراسم و مجالس عزادارى است اينگونه بایاتىها که حاوى کلمات و عبارات سوزناکى حاکى از تأثر و تحسر و تذکار محسنات توفى است اوخشاما و آغي خوانده مىشوند که توسط زنان نزديک متوفى در مجلس ختم يا بر سر قبر با آهنگ حزين مخصوص خود آن خوانده مىشود که دل شنونده اگر سنگ هم باشد آنرا به آتش مىکشد و چشمى نتوان يافت که از شنيدن اين مويه دردناک به اشک و خون نشيند. در اطراف مياندوآب رسم است که زنان صاحب عزا زنان آشنائى را که بر مجلس وارد مىشوند مخاطب قرار داده با خواندن بایاتى درددل مىکنند و زن مهمان نيز موظف است با بایاتى، مناسب ديگرى جواب او را داده و وى را تسلى بدهد. براى کسانىکه با اينگونه مراسم آشنائى ندارند از شنيدن تصنيف و بایاتى در مجلس عزا ممکن است دچار تعجب گردند، زيرا در مجلس عزادارى چه جاى خواندن است ولى بايد گفت که در آذربايجان براى هر کار و اقدامى اشعارى از اين دست وجود دارد که معمولاً مىخوانند هرچند زندگى ماشينى سالهاى اخير دامنه آنرا بسى محدودتر ساخته است. (اشعار رثائى نظير اين گويا در خوزستان و بعضى جاهاى ديگر نيز هست)
اينک چند نمونه از اوخشاماها: از زبان دليرى که مرده است:
آت منى گوتدى قاشدى | اسب، مرا برداشت و برد | |
سوموکلريم چاخنا شدى | استخوانهايم تکان خورد | |
خبر وئرين ائليمه | خبر دهيد به ايل من | |
منزليم اوزاقلا شدى | منزلم به دور افتاد (کنايه از مرگ است) |
از قول زنان صاحب عزا:
يوخ عزيزيم واى درديم | عزيز من واى دردم | |
واى درمانيم، واى درديم | واى درمانم واى دردم | |
هامى اکدى گول دردى | همه کاشتند و گل چيدند |
ريش سفيدى و چند پيراهن بيشتر پاره کردن او مىدهد و از او درخواست مىکند که آن را بيندازد.
او هم به پاس بازيکنان ديگر، انداختن نخستين قاب را به آنان پيشنهاد مىکند. البته کسى پيشنهاد او ار نمىپذيرد و قاب را نمىگيرد ـ باز براى بزرگداشت او ـ و او خود قاب را بر زمين قهوهخانه مىاندازد. ترنابازان در قهوهخانه حلقهوار مىنشسنند و بدينگونه زمينى در ميان آنها باز مىافتد. ريشسفيدان و بزرگان در اين حلقه جاى آنها در بالاى قهوهخانه است ـ پس از او ديگران نيز يکى پس از ديگرى قاب را از کارگزار مىگيرند و بر زمين مىاندازند. قاب بازيکنى که به نقش شاه بر زمين بنشيند، او پادشاهى بازى را از ديگران مىربايد و فرمان بازى يا به گفته خود ترنابازان حکمبازي با او است، آن کسى که قاب او به نقش وزير بنشيند، وزيرى بازى با او است.
اگر در نخستين دور بازى که همه بازيکنان يک بار قاب را بياندازند، چند تن، دو يا سه يا بيشتر، نقش شاه بياورند. اين چند تن پادشاهى را در ميان خود به بزرگترين و محترمترين خود مىبخشند. شاه برگزيده، وزير خود را از ميان وزيران ـ اگر قاب چند تن به نقش وزير بر زمين نشسته باشد برمىگزيند. همچنين اگر قاب کسانى بيش از برگزيده شدن شاه، وزير يا دزد بر زمين بنشيند، بهشمار نمىآيد و پذيرفته نمىشود يا به اصطلاح خود آنها قبول نمىشود و قابانداز وزير يا دزد شناخته نخواهد شد.
هنگامىکه شاه و وزير بازى برگزيده شدند. قاب هر يک از بازيکنان که دزد بنشيند وزير از جاى خود برمىخيزد و رو به شاه مىکند و مىگويد شاها يا قبلهعالم يا قربان دزدى گرفتهام براى مجازات او چه فرمان مىدهي؟
شاه از وزير مىپرسد، کى و کجا به دزدى رفته؟ و ... وزير پاسخ او مىدهد و آنگاه شاه فرمانى براى گوشمال کردن او به وزير مىدهد.
در اصطلاح آذربايجانى ايل به معنى اعم به ملت و به همه مردم وطن اطلاق مىشود، بایاتىها آئينه تمامنماى حوادث خوش و ناخوشى است که در طى قرون بر ايل آذربايجان اتفاق افتاده است آنجا که ايل در اثر فشار دشمنان بر دل کوهستانها پناه مىبرد و آنگاه که به همت دلاوران ايل خطر دشمن رفع شده و ايل با احشام و خيمه و خرگاه خويش به دشتهاى سرسبز سرازير شده در چمنزارهاى زمردين چادرها را برپا کردهاند و روزگار خوش ايل آغاز گرديده است. همه اين حوادث در قالب بایاتىها جاى گرفته و تلخىها و شيرينىهاى تاريخى روزگار گذشته در اين بایاتىها ضبط شده است و با مطالعه همين بایاتىها مىتوان به سرگذشت مردم آذربايجان در گذشته آگاهى بافت.
بایاتىها حاوى معانى فلسفى و اجتماعى عميقى هستند و از نظر فصاحت و روانى از زيبائى خاصى برخوردارند که سرشار از احساس انساندوستانه و عواطف انسانى مىباشند.
بایاتىها منبع لايزالى براى آفرينش هنرهاى ديگر مىباشند شعرا و نويسندگان مردمى در هر زمان استفادههاى شايانى از اين سرچشمه بىپايان بهعمل آوردهاند.
بسيارى از ترانههاى مردمى بر اساس اين بایاتىها بهوجود آمدهاند شعرا و عاشيقهائى بودهاند که آثار خود آنها را در قالب بایاتى سرودهاند يکى از اين عاشيقها که آثار زيبائى از خود برجاى گذاشته است سارى عاشيق مىباشد که بایاتىهاى سوزناکى در رثاء معشوقه خود به نام ياخشي به يادگار گذاشته است.
بایاتىها ما به عناصر فولکلورى ديگرى نيز بودهاند که از طرف مردم بهکار برده شده است در عين حال هر يک نام خاص خودشان را دارند ولى اشعار آنها همه در قالب بایاتى مىباشد يکى از اين موارد لالائىهاى مادران است. هنگامىکه مادر فرزند دلبند خود را در سينه فشرده و به قلب خود نزديک مىسازد همراه با طپشهاى قلب خود براى بيان محبت و احساس مادر خود در حالىکه ديده حسرت بهصورت کودک خود دوخته به اشعار فولکلوريک لالائي، مترنم مىشود تا جگر گوشه خود در خواب شيرين فرو رود.
لاى لاى بنشيگيم لاى لاى | لاى لاى گهواره من لاى لاى | |
ائويم ائشيگيم لاى لاى | همه خانه و زندگى من لاى لاى | |
سن گئت شيرين يو خويا | تو به خواب ناز و شيرين برو | |
چکيم کشيگين لاى لاى | من بکشم کشييک تو را لاى لاي |
آفرينش بایاتىها در هر زمينهاى صورت مىگيرد. در معماسازى در نغمههاى مخصوص کار...
بایاتىها حاصل طبع وفاد سرايندگان گمنامى است که به غناى ذخاير ادبى مردمى افزودهاند. فولکلور بهطور اعم و بایاتىها بهطور اخص حاصل دلهاى سوخته و بازگو کننده دردهاى طبقات محروم و مظلوم اجتماع است. اشخاص مرفه نقش و جاى چندانى در آن ندارند. بيشتر رنجهاى ستمديدگان است که در قالب کلمات آتشين فولکلوريک و در استخوان قصهها و حکايتها قرار مىگيرد.
بعضى آز بایاتىها جنبه تعزلى داشته و صرفاً براى بيان عشق و سخن دل عشاق و رنج هجرانها و آرزوى وصال و غيره بهکار برده شده است که از زيبائى خاصى برخوردارند.
اصولاً موضوع بایاتىها عموماً در موارد غيرمادى (معنوي) بوده و بيشتر بيانگر اضطرابات درونى و هيجانات روحى و احساسات عاطفى انسانها است.