واژه‌اى که بايد دربارهٔ آن توضيح بيشترى داده شود، واژه ”ايران“ است. ايران در زبان اوستائى به‌صورت ”اثيريه ـ AIRYA“و در سانسکريت ”آريه“ آمده است. در اوستا، هم نام قوم ايرانى است و هم به معنى شريف و نجيب و نژاد و اصيل است. اين واژه در زبان ايرلندى کهن هم به همين معنى است و قسمت اول کلمه ايرلند Land ـ ir به معنى نجيب و شريف و قسمت دوم آن به معنى سرزمين است و ايرلند به معنى سرزمين نجبا است و اين خود مى‌رساند که زمانى نژاد ايرلندى با نژاد ايرانى رابطه و پيوستگى داشته است. واژه اوستائى ”اثيريه“ در زبان پارتى aryan و در پهلوى ساسانى eran شده است که ترکيبى است از ”ار ـ er“ و پسوند ”آن ـ an“ که علامت نسبت است و ”ايران“ يعنى منسوب به قوم er منسوب به نجيب‌زادگان.

ايرانويج خاستگاه ايرانيان

خاستگاه ايرانيان بنابر اوستا که کهن‌ترين نوشتهٔ بازماندهٔ ايرانى است، آئيريانم وئجو ـ Airyanam vaejb آمده که در زبان پهلوى Eranvej ايرانويج شده است. اوستا در بخش ”ونديداد“ از جائى به نام ايرانويج نام مى‌برد که مرکز اصلى ايرانى‌ها است. خود واژهٔ ”ايرانويج“ واژهٔ مرکبى است که از دو جزء ترکيب يافته است. جزء نخست آن ايران، جزء دوم آن ويج است و ”ويج“ به معنى تخمه و نژاد است و در زبان فارسى بيج از اين ريشه است و بيضه در زبان عربى از همين واژه گرفته شده است. از اين رو ايرانويج به معنى نژاد و تخمهٔ ايرانى‌ها است. هنگامى‌که جائى به اين نام ناميده شود، به‌ناچار مى‌‌بايستى آنجا جايگاه نژاد ايرانى باشد و ايرانيان از آنجا برخاسته باشند و اين نام مى‌تواند راهنماى خوبى براى تعيين جاى ايرانيان نخستين باشد. اکنون بايد ديد ”ايرانويج“ از نظر جغرافيائى در کجا واقع شده است. در اوستا وقتى‌که دربارهٔ ايرانويج سخن مى‌رود، سخن از جائى است بسيار سرد و شايد هم به خاطر همين سرما است که ايرانى‌ها از آنجا کوچ کرده‌اند. در ”ونديداد“ که بخشى از اوستا است در جائى که سخن دربارهٔ سرزمين‌ها است، چنين آمده است: ”نخستين جا و سرزمين نيکوئى که من اهورامزدا آفريدم ايرانويج بود که از رود ”ونگوهى دائيتي“ آبيارى مى‌شود. اهريمن پرمرگ در آنجا مار آبى و زمستان ديو آفريده آفريد. در آنجا ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است و در اين ماه‌ها براى آب و زمين و گياه سرد است، آنجا مرکز زمستان است، آنجا قلب زمستان است“.


پس معلوم مى‌شود که خاستگاه ايرانى‌ها چاى سردى بوده است که از آنجا به‌خاطر سرما و به سبب نداشتن چراگاه‌ها کوچ کرده‌اند. دربارهٔ جاى جغرافيائى ايرانويج دو فرضيه مهم وجود دارد. برخى از دانشمندان ايران‌شناس مانند ”دارمستتر ـ DARMESTETER“ تصور مى‌کنند که ايرانويج مى‌بايستى در آذربايجان باشد، جاى آن را حدود ”قره باغ“ تعيين مى‌کنند که همان اران دوران کهن است. خود واژهٔ اران نامى است که از همان ريشه کهن ”اثيريه“ اوستائى مشتق شده و اران همان ايران است. اران جاى بسيار سردى است و زمستان‌هاى سرد و طولانى دارد. اما جاى ديگر که براى ايرانويج تعيين مى‌کنند در مشرق ايران‌زمين بزرگ است. بسيارى از دانشمندان جاى آن را در آسياى مرکزى مى‌دانند. اين دانشمندان بر نوشته‌هاى قسمتى از ”ونديداد“ که بسيار ارجمند و گرانبها است تکيه مى‌کنند و آن قسمت جغرافيائى ”ونديداد“ است که در آن فهرستى از شهرها و سرزمين‌ها برشمرده مى‌شود که در آغاز آن ايرانويج آمده است و پس از آن سند و مرو و بلخ و نيسا و هرات آورده شده است و مى‌بينيم که در اين شهرها و سرزمين‌ها که بر مى‌شمارد يک نظم جغرافيائى در بالاى آنها جستجو کنيم و در اين جستجو جاى ايرانويج قديم سرزمين خوارزم مى‌شود که در قديم بسيار آبادان بوده است. نوشتهٔ ديگرى هم اين فرضيه را تائيد مى‌کند و آن اين است که در ”ونديداد“ آمده است که ايرانويج در کنار رود ”ونگوهى دائيتي“ واقع شده است و در متون پهلوى آمده است که ”ونگوهى دائيتي“ همان ”وهرود“ است و در جاى ديگر آمده است که وهرود رود جيحون (اکسوس) است.


بنابراين مى‌توان تصور کرد همين ناحيه‌اى که جيحون آن را آبيارى مى‌کرده است و بسيار آبادان و حاصلخيز بوده است جايگاه اوليهٔ ايرانيان و خاستگاه آنها است. در اثر سرد شدن ناگهانى هوا يا به خاطر اقوام زرد پوستى که از سوى شمال به ايرانى‌ها فشار مى‌آوردند، قسمتى از ايرانى‌ها جاى اصلى خود را ترک مى‌کنند و به مهاجرت مى‌پردازند و به‌سوى فلات ايران مى‌آيند و اين مهاجرت چندين بار و به‌صورت چندين موج صورت مى‌گيرد.

نخستين قبيله‌هاى ايرانى

چنين به‌نظر مى‌رسد که پس از جدائى قوم هندى از قوم ايرانى کوچ قوم‌هاى هندى به‌سوى مرکز تاريخى آنها، در قبيلهٔ واحدى که ريشهٔ نژادى ايرانى داشت گستگى به‌وجود آمد و طايفه‌هاى مختلف ايرانى نژاد از يکديگر جدا گشتند و سه قبيلهٔ بزرگ ايرانى نژاد که مى‌توان آنها را طايفه‌هاى سرمي، تورجى و ايرجى خواند، به‌وجود آمدند و تبلور قومى يافتند. حقيقت تاريخى اين تقسيم قبايل ايرانى را در داستان نمادى فريدون و پسران خود ايرج و سلم و تور مى‌توان باز يافت.


نهفته چو بيرون کشيد از نهان به سه بخش کرد آفريدون جهان
يکى روم و خاور دگر ترک و چين سوم دشت گردان و ايران زمين
نخستين به‌سلم اندرون بنگريد همه روم و خاور مر او را گزيد..
دگر نور را داد توران زمين ورا کرد سالار ترکان و چين....
وزان پس چو نوبت به ايرج رسيد مر او را پدر شهر ايران گزيد
هم ايران و هم دشت نيزه وران همان تخت شاهى و تخت سران
               (شاهنامهٔ فردوسى)


نام پسران فريدون در اوستا AIRYA (ايرج) SAIRIMA (سرم) و TUIRYA (تور) آمده است. ايران که مرکز جهان است نصيب ايرج مى‌شود. سرم پادشاه سرزمين‌هاى غربى مى‌گردد و تور پادشاه سرزمين‌هاى شرقى مى‌شود.


داستان ايرج و سلم و تور در واقع سرگذشت قوم‌هاى ايرانى است که ‌به‌صورت تمثيلى آورده شده است. واژه اثيريه AIRYA به‌صورت ER تحول يافته و يا پسوند نسبت پهلوى IK يا IC به شکل نام اريک ERIK در ارمنى و ايرج ERIC در پهلوى و فارسى در آمده است به‌معنى منسوب به ايران، ”ايراني“


فرزند ديگر فريدون ”توئيري“ Tuirya اوستائى است که در پهلوى تور Tur شده و با پسوند نسبت ic و ik و ak پهلوى به‌صورت تورج Turic يا Turik و Turak درآمده و سپس به خط فارسى تورک يا ترک نوشته شده و با قوم ترک مشتبه شده است، در حالى‌که ترکانى که از نژاد تور هستند و نام آنها در شاهنامه آمده است همه از نظر نژادى و زباني، ايرانى هستند و تورکان Turakan هيچ مناسبتى با ترکان Turkan ندارند.


اين ترکان که در دوران‌هاى کهن در شمال ايران‌زمين ساکن بودند، قبيله‌اى صحراگَرد بودند که اندک‌اندک به‌سوى شرق ايران‌زمين کوچ کردند.


پسر ديگر فريدون Sairmia است که در زبان پهلوى سرم Sarm و در فارسى سلم گرديده است. اين نام با پسوند جمع زبان‌هاى ايران شرقى به‌صورت سرمت at ـ Sarm درآمده است به معنى سرم‌ها يا اقوام منسوب به قوم سرم است. سرمت‌ها بخشى از اقوام بزرگ سکائى بودند که در حدود ميانهٔ سدهٔ سوم پيش از ميلاد شهرهاى يونان ساحل درياى سياه را تصرف کردند و در قرون وسطى ساکن دشت‌هاى وسيع ميان شرق رود دانوب و نواحى شمال درياى خزر بودند و اين سرزمين‌ها سرمتى ـ Sarmatie ناميده مى‌شد بقاياى اين قوم آس‌ها يا است‌هائى ـ Ossetes هستند که در دو سوى کوه‌هاى قفقاز زندگى مى‌کنند و قسمتى از آنها به نام ironi (ايراني) در جمهورى آسى شوروى زندگى مى‌‌کنند و سرزمين خود را iriston (ايرستان = ايران، سرزمين اقوام ايراني) مى‌نامند و پيوند قبيله‌اى خود را با قبيلهٔ بزرگ ايرانى از ياد نبرده‌اند.


نام اقوام ديگر ايرانى هم در اوستا آمده است. يکى از اين قوم‌هاى بزرگ قوم Dahi اوستائى است که در نزد يونانيان به Dahae (داهه) معروف بودند و مردمى از نژاد سيت Scythe بودند و نام ناحيهٔ Dahistan (دهستان) گرگان يادگارى از آنها است. پارن‌ها Parnes که قسمتى از قبايل پارتى را تشکيل مى‌دادند طايفه‌اى از همين قبيله بزرگ بودند که در دشت‌هاى شمال کوه‌هاى خراسان چادرنشينى مى‌کردند.


اقوام منسوب به ايرج پس از جدائى از اقوام ديگر ايرانى از ايرانويج به‌سوى سرزمين‌هاى شرقى کوچ کردند و پيش از دوران هخامنشى بر سرزمين گسترده‌اى که در زمان کورش هخامنشى واحد مستقلى را تشکيل مى‌داده است و شامل بلخ، مرو، هرات، رخج، هيرمند و کابل بوده است. فرمانروائى مى‌کردند و کيانيان که ياد آنها در اوستا و در کتاب‌هاى پهلوى و شاهنامه آمده است، همين قوم ايرانى هستند.


وسعت اين فلات حدود ۰۰۰/۶۰۰/۲ کيلومتر مربع است که تقريباً نيمى از آن يعنى ۰۰۰/۶۴۸/۱ کيلومتر مربع آن شامل ايران کنونى است که مساحت آن برابر است با مجموع مساحت کشورهاى فرانسه، سويس، ايتاليا، اسپانيا و بريتانيا.


ايران کنونى محدودهٔ معينى از اين فلات بزرگ است و اين محدوده و شکل طبيعى آن با کوه‌هاى بلند پيرامون خود و دربندها و درياهاى خود در سرنوشت و مقدرات تاريخى ايران تأثير فراوان داشته است.