امروزه متخصصان ارتباط، بر اين عقيده هستند که حرکات و اشارات بايستى مربوط به کل بدن بوده و بهعبارت ديگر متأثر از فکر محسوب شده و از آن سرچشمه بگيرد. روانشناسان نيز عقيده دارند که کل وجود در تفکر انسان شرکت مىکند. بدين ترتيب ذهن را نمىتوان قسمت جدا و ايزولهاى از بدن بهحساب آورد. آنان عقيده دارند که ما براى تفکر از مغز و سيستم عصبى بهتنهايى استفاده نمىکنيم بلکه مغز، اعصاب، غدد و عضلات بهعنوان يک کل بهکار مشغول مىباشند که قطعاً از ويژگىهاى سيستمهاى ارگانيسمى است.
براى تفکر ما به فعاليت کل بدنى نياز داريم. اين فعاليت براى انتقال فکر از شخصى به شخص ديگر نيز مورد نياز است. بهعنوان مثال، کودکى را که دچار شادى و شعف فراوان شده است مجسم کنيد. او بالا و پايين مىپرد، بهطور آزادانه مىخندند و از دستها، پاها و تنهٔ خود براى نشان دادن يک ايدهٔ ساده استفاده مىکند. در اين صورت ممکن است والدين و يا معلمان چنين کودکى نهايت کوشش خود را در آرام کردن او که در آن لحظات کارشناس و متخصص فن ارتباط است بکارگيرند ولى خود آنها بهعنوان اشخاص بالغ کوشش کنند که از کل بدن خود در فرآيند ارتباط کمک بگيرند.
متخصصان حرکتشناسى عقيده دارند که وقتى از حرکات و اشارات سخن مىگوييم، نمىتوانيم آنها را بهعنوان يک کل و جدا از متغيرهاى ديگر درنظر بگيريم. بهعنوان مثال، ممکن است درنظر گرفتن يک لبخند بهتنهايى براى ما سؤالانگيز باشد و يا يک حرکت دست از حالت توصيفى تا تعاملى متغير باشد. همينطور حرکت سر ممکن است چيزى را که قبلاً مورد توافق قرار گرفته است منتقل نمايد و يا در تأکيد حرفى که در همان لحظه زده شده است بکار رود.
بهعبارت ديگر، يک حرکت بهخصوص هميشه همراه با انواع حرکات ديگر براى کامل کردن پيام بکار مىرود. يک تبسم ممکن است با يک حرکت در معناى منفى و با حرکت ديگر در معناى مثبت بکار رود.