کاسىها
کاسىها مردمانى بودند که قبل از مهاجرت آريائىها در قسمتهاى غربى ايران مىزيستند و اثرات عميقى در تاريخ بابل و ايلام از خود بهجاى گذاشتند. با همه اين تفاصيل مىتوان نتيجه گرفت نجد ايران که از بيابانهاى لميزرع و کوهستانهاى صعبالعبور تشکيل شده ظاهراً نبايستى موردعلاقه و در نتيجه تهاجم اقوام خارجى قرار گيرد ليکن يورشها و مهاجرتهاى اقوام گوناگون خلاف اين امر را به ثبوت مىرساند زيرا اين سرزمين واسطهاى بوده بين تمدن و فرهنگ خاور دور و خاور نزديک.
شواهد و مدارکى مربوط به مهاجرت دستهجمعى اقوام و سفرهاى جنگى مهاجمينى که ايران را در دورههاى تاريخى مورد حمله و هجوم قرار دادهاند در دست است و ما از اين نقل و انتقالات و حملهها اطلاع کامل داريم اما با وجودىکه اين پديده يقيناً در اعصار ماقبل تاريخ ايران نيز به وقوع پيوسته به واسطه نبودن اسناد و آثار ابرى از ابهام و تاريکى اين رويدادها را پوشانيده است در حال حاضر محققين و متبعين مىتوانند از روى قرائن و اماراتى که از کاوشهاى علمى استانشناسى استنباط مىگردد تا اندازهاى وضع اجتماعات ايران را در دورانهاى پيش از تاريخ مشخص سازند و ما نيز ناچاريم منابع مکشوفه را با کنجکاوى و موشکافى بررسى کنيم تا از اين راه بتوانيم به تجزيه و تحليل نتايج بزرگ تاريخى بپردازيم براى اين منظور از گذشتههاى بسيار دور آغاز مىکنيم.
قديمىترين مرجعى که در آن از قوم کاسى ياد شده متون ايلامى متعلق به عهد پوزوراينشوشيناک (۲۴۰۰ قبل از ميلاد) مىباشد از اين نوشتهها چنين استنباط مىگردد که در هزاره سوم قبل از ميلاد کاسيان چندان اهميتى نداشتهاند. متون و منابع بابلى مربوط به هزاره سوم قبل از ميلاد نيز جسته و گريخته از مللى گفتگو مىکنند که در مشرق بينالنهرين در کوهستانهاى زاگرس زندگى مىکردند و اقوام سامىنژاد جلگه بينالنهرين دائماً با آنان در جنگ و جدال بودهاند. اين اقوام از جنوب به شمال عبارت بودند از کاسيان، لولبيان و کويتان. ظاهراً علت و انگيزه اصلى لشکرکشىهاى شاهان سومر و اکد و بابل به همسايگان کوهستانى خود گرفتن اسرا و وادار کردن آنها به بردگى بود. مدارکى در دست است که نشان مىدهد در هزاره دوم نيز بردگان انواع ساکن کوهپايههاى زاگرس بينالنهرين از نظر تاب و توان و انجام کارهاى طاقتفرسا شهرت بسيار داشتهاند از جمله مدارک بهدست آمده صورت لوازم خواربار اردوگاه زنان اسير است که در زمان يکى از سلسلههاى سوم اور به بردگى درآمدهاند.
اين فهرست محتملاً در سال ۲۰۵۱ قبل از ميلاد تحرير شده از طرف ديگر حکومتهاى بينالنهرين مىکوشيدند از بهوجود آمدن دولتهاى مقتدر در همسايگى خود جلوگيرى کنند تا بتوانند نظرات و هدفهاى سياسى خود را بر اقوام و ملل جهان تحميل کنند و ثروتهاى ملل همسايه را به بينالنهرين منتقل سازند. ليکن از آغاز هزاره دوم قبل از ميلاد اقوام درههاى زاگرس بهعلت مبادلات سياسى و اقتصادى و فرهنگى با تمدنهاى مجاور مشرق و مغرب به سرعت سير تکامل و ترقى را پيمودند و به مرحله جديد تمدن و فرهنگ وارد شدند ارتباط اين اقوام با جلگه بينالنهرين تنها از راه جنگ و ستيز نبود بلکه عامل مهم و تعيين کننده موقعيت ممتاز طبيعى و جغرافيائى ردههاى حاصلخيز زاگرس بهشمار مىرفت. کليه امتعه تجارتى و کاروانهاى حامل بار و کالا اجباراً از اين منطقه عبور مىکرد گو اينکه اينان دشمن موروثى دولتهاى بينالنهرين محسوب مىشدند با وجود اين ناچار بودند که با آنان داد و ستد کنند و در همين گير و دار بود که تحت تأثير همسايگان متمدنتر از خود قرار گرفتند.
در اين دوره حکومتهاى مختلف دشت بينالنهرين با نظام عظيم بردهدارى ترقى بسيار کرده بود و در حيات سياسى و اقتصادى آنان تغييرات شگرفى بهوجود آمد. پادشاهان اين سلالهها و بزرگان و بردهداران بينالنهرين به ساختن عمارات و ابنيه و زندگى مجلل دل بستند روى هم رفته در آن روزگار داراى اقتصادى شکوفان شدند و روزبهروز نياز آنان به بازارهاى جديدى افزونتر مىگرديد تا بتوانند متاع خود را مبادله کنند و در عوض امتعه لازم را بهدست آورند کالاهائى که مورد احتياج ساکنان بينالنهرين قرار مىگرفت از سرب ـ لاجورد ـ مس ـ قلع و طلا و احجار مختلف براى ساختن قصور و معابد مجلل بود اما کوهستانيان ساکن ايران با آشنائى به تمدن بينالنهرين و تغيير وسايل و ابزار توليد به سرعت در مسير جديد تمدن گام نهادند به همين جهت هيچگاه تسليم سکنه دشت نشدند. مهمترين مردم ساکن منطقه زاگرس کاسيان بودند که محل استقرار آنان لرستان کنونى بود. آشوريان اين قوم به نام کاسى ـ Kassi مىشناختند. معلوم نيست کاسيان از چه وقت در اين نواحى ساکن شدند. آنچه مسلم است قوم مزبور از آغاز هزاره سوم قبل از ميلاد در اينجا مستقر بودهاند و در حدود ۱۷۰۰ قبل از ميلاد بهدره رودخانه دياله نفوذ کرده و از همين زمان در عرصه تاريخ مشرق قديم وارد شدند زيرا مدرک تاريخى نشان مىدهد که از اين دوره به همسايگان خود مخصوصاً بابل دستبردهائى مىزدند. اهلى کردن اسب را به کاسيان نسبت مىدهند گو اينکه از زمانهاى بسيار قديم اقوام آسياى ميانه از وجود اسب مطلع بودند.
با اکتشافاتى که طى سالهاى متمادى در منطقه غربى ايران از قبيل اطراف کرمانشاه، سنندج، شاهآباد زردلان پشت کوه، لرستان، نورآباد لرستان، سرخ دم لرستان، هيليان، جو زرد شاهآباد، تپه تيموران، دلفان اليشتر لرستان، سقز لرستان، کفترلان لرستان، تپه سبز لرستان، تيموران لرستان، هرسين کردستان به وسيله هيئتهاى داخلى و خارجى و اشخاص متفرقه انجام گرفته اشياء و آلات و ادوات متعددى از قوم کاسى بهدست آمده که معرف فرهنگ و هنر قوم مذکور مىباشد و هنر آنان بعدها در ساير تمدنهاى پراکنده فلات ايران نفوذ کرد و مىتوان گفت شيوه هنرمندان دوره تاريخى ايران در برخى از موارد از هنر کاسى الهام گرفته شده، ذوق هنر کاسىها مخصوصاً در آثار مفرغى لرستان متجلى است، اين هنر مختص قبائل کوهستانى کاسى مىباشد و با واسط هزاره دوم و اوايل هزاره اول قبل از ميلاد تعلق دارد و بيشتر آثار هنرى ساخته شده از مفرغ تزئينات اسب از قبيل لگام و زين و برگ است. ظاهراً در نظر اين قوم اسب جنبهٔ تقدس داشته است و علاوه بر آن سلاحهاى مختلفى چون گرز ـ تير ـ قمه نيز بهدست آمده، برخى از اشياء مکشوفه مفرغى جنبه مذهبى دارد چون آتشدان مفرغى و بتها که با نقش حيوانات افسانهاى داستان گيل گامش را به خاطر مىآورد و برخى از اين نقوش را مىتوان با افسانههاى اساطيرى ايران که مخصوصاً در اوستا منعکس شده مربوط دانست.
اين آثار داراى ويژگىهائى که بهجزء در کار هنرمندان کاسى نظير آن مشاهده نمىشود تزئينات پيچيده و تلفيق شدهاى که در بتهاى مفرغى چون ابوالهول نقوش انسان و حيوانات درنده ـ بز کوهى ـ شير ـ گاو ـ اسب و حيوانات افسانهاى شير بالدار و گريفونهاى مختلف ديده مىشود، نمونههاى زيبا و جالبى از کار هنرمندان چيرهدست کاسى است از ميان اشياء متنوعى که تاکنون از لرستان بهدست آمده گمان مىرود اشيائى که مربوط به عرابه مىباشد به هزاره دوم قبل از ميلاد تعلق دارد زيرا در هزاره اول عرابه کمتر در جنگها استعمال مىشد. ظروف سفالين قوم کاسى نيز جالب توجه است و با تصاوير گوناگون هندسى تزئين شده، يکى از نقوش متداول اين ظروف نقش صليب مانندى است که علامت خورشيد بوده و گاهى در مفرغهاى لرستان نيز ديده مىشود.
کاسىها اگر چند به راستى گفتهاند که کمتر فاتحانى به اندازهٔ کاسىها نشانى از قدرت خود بر مردم، بابل باقى گذاشتهاند، با اين همه آگاهى ما درباره تاريخ نخستين اين قوم بسيار اندک است از فهرست واژههاى کاسى که بهدست دبيران بابلى گردآورى شده، پارهاى تصور دربارهٔ پيوندهاى زبانى آنها مىتوان حاصل کرد. بيشتر واژههاى بهجا مانده و نيز بيشتر نامهاى اشخاص ثابت مىکنند که عامه مردم کاسى به زبانى قفقازى که شايد همسايهٔ نزديک زبان عيلامى بود سخن مىگفتند... پارهاى از ايزدان کاسى از گونهٔ ايزدان قفقازى است. مانند ساه همسان شمس.
اسب در نزد کاسىها نمادى الهى بود؛ و استفاده آنها از اين جانور که تنها پس از ورود ايشان در بابل رواج يافت.
کاسىها مردمى بودند که از جاهاى گوناگون برهم فراز آمده بودند و زمانى که ما در آن زندگى مىکنيم چندان از آنها دور شده است که جدا ساختن کامل عناصر تشکيل دهنده آنها ميسر نيست با اين همه آشکار مىنمايد که يک کاست حاکم هند و اروپائي. و بنابراين در نهايت نورديک روزگارى ميان آنها زندگى مىکرد و بر گروهى بيگانه و بيشتر از مردم قفقاز استيلا داشت. بديهى است که اين فاتحان زبان خود را به اتباع خود تحميل کنند. در مورد مردمى که با نام کاسى پا به صحنه تاريخ نهادند احتمالاً همين وضع پيش آمده است؛ اشرافيت نورديک احتمالاً با گذشت روزگار زبان خود را جز اندکى که در اسامى خاص حفظ گرديده به فراموشى سپرد. بدين ترتيب اقوام بومى شکست خود را تلافى کردند.
زاد بوم کاسىها مانند خاستگاه آنان نامعلوم است. بقاياء بعدى اشاره دارند که کاسىها از زاگرس مرکزي، در شمال عيلام به بابل فرود آمدند. نوادهٔ شاه سوم آنها مدعى سيادت بر گوتىها و برپادان PADAN و آلمان AL.MAN که بايد همان ناحيهٔ حلوان باشد، بود. در سرزمين کوهستانى شرق و شمال شرقى نام کاسىها در عهد باستان در ميان قبايل کيس و کوسى به زندگى خود ادامه دادند اما لازم است اشاره کرد که اين سند تا حد زيادى عکس اين مسئله را ثابت مىکند. زيرا در سده بيست و چهارم پيش از ميلاد يعنى در روزگارى که بسيار بعيد است که کاسىهاى واقعى در رسيده باشند. در شمال عيلام سرزمينى به نام کاشن KASHEN وجود داشت. اين امر اشاره دارد که آنها نام خود را از سرزمينى گرفتند که مدتها پيش به اشغال درآورده بودند، و اين سرزمين احتمالاً مدتهاى دراز پس از آنکه اقوام تازه و تازهترى را جذب کرد نام اصلى خود را همچنان نگه داشت . شايد سرزمين ياد شده شاهد ادغام و اختلاط عناصر گوناگون ـ هند و اروپائي، قفقازى و ديگران ـ بوده که از ترکيب آنها کاسىهاى تاريخى پديد آمدند؛ شايد اين ترکيب در سرزمينى ديگر و دورتر انجام گرفته.