رسم است که در ايام نوروز غير از شيرينىها و تنقلات فوق در هر شهر و دهى يک يا چند رقم نان روغنى هم مىپزند که هر يک از آنها اختصاص به همان محل يا منطقه دارد. از آن جمله مىتوان نانهاى زير را نام برد:
۱. فطير مسکه (meska ـ fetir) که بيشتر اختصاص به روستاهاى اطراف قوچان و کلات نادر دارد.٭
٭ براى تهيهٔ فطير مسکه آرد گندم را بىمايه خمير مىکنند و با تيرآش (= نورد چوبي) يا وَرْزَنَهْ روى تخته يا پشت سينى مسى مىگسترانند سپس مقدارى مسکه (= کرم) با دست روى خمير مىمالند بعد لبهٔ خمير را از چهار طرف جمع کرده روى خودش برمىگردانند و مجدداً خمير را با نورد چوبى پهن مىکنند و اين عمل را چندين بار تکرار مىکنند تا خمير طبقه طبقه شود آنوقت آنرا در روغن انداخته سرخ مىکنند و بعد به مصرف مىرسانند.
۲. قلفتى (qelefti) که بيشتر در تربت حيدريه و دهات اطراف آن تهيه مىشود.٭
٭ براى تهيهٔ قلفتى از آرد گندم و روغن و زعفران يا زردچوبه، خمير ساخته چونه مىکنند و سپس چونه را درسته در ديگ يا کماجدانى مىاندازند ولى قبلاً يکى دو ملاقه روغن در کماجدان مىريزند که خمير به ته کماجدان نچسبد آنگاه سر کماجدان را محکم مىبندند و آنرا در تنور يا زير آتش ملايمى مىگذارند تا بجوشد و پف کند همينکه قدرى برشته شد برمىدارند.
۳. رو ور کرده (verkerda ـ ru) که مخصوص شهرها و دهات و جنوب خراسان خصوصاً بيرجند است.٭
٭ رو وِر کَرده: براى تهيهٔ روور کرده ارد را خمير کرده با نورد جوبى روى تخته پهن مىکنند بهطورى که ضخامت خمير از دو سه ميلىمتر بيشتر نباشد آنوقت با سر قلنچه (qelefča = کماجدان بسيار کوچک) آنرا مىبرند و بهصورت قطعات مدور کوچکى شبيه توتک درمىآورند و در تنور مىگذارند. وقتى پخت نانها را دوبهدو از پشت بههم مىچسبانند و در لاى آنها شيرهٔ انگور با مغز گردوى کوبيده مىگذارند، در خانوادههاى اعيان و اشراف بهجاى شيرهٔ انگور شيرهٔ نبات و بهجاى مغز گردو، مغز بادام کوبيده بهکار مىبرند.
۴. خشکى (xoŝki) و آن نوعى نان بزرگ روغنى است که در بيرجند و دهات اطراف آن مىپزند.٭
٭ خشکي قسمى نان روغنى بزرگ است که از آرد و روغن و زعفران فراهم مىشود و روى آن هم سياه دانه مىپاشند. در بيرجند رسم است که هرگاه کسى در ايام عيد به مهمانى يا ديد و بازديد بهجائى برود صاحبخانه فوراً مقدارى خشکيبا يک پياله شيرهٔ انگور و يک بشقاب قليه کدو (= کدو حلوائى + عدس + کشک) در سينى گرد مسى نسبتاً بزرگى جلو او مىگذارند تا بخورد و با وى همنمک شود.
۵. قطاب عدسى ( qot?be adasi ) و آن قسمى قطاب روغنى است که ميان آن ترب و عدس کوبيده مىگذارند.
۶. اوزو (ovzu) و آن قسمى نان بزرگ به وزن چهار تا پنج کيلوگرم است که در جنوب خراسان بهويژه در فردوس و دهات اطراف آن تهيه مىشود.٭
٭ براى تهيهٔ اوزو مقدارى خمير در لگنى آماده مىسازند بعد يکى از اراد خانواده رو به آب در جلو لگن به زمين مىنشيند و با سه انگشت سبابه و ميانه و بنصر، ذره ذره خمير را از توى لگن برداشته در ظرف ديگرى مىريزد. وقتى به اندازهٔ يک چونه خمير روى هم جمع شد يا يک تک تکو (taktaku) که نوعى گوشکوب چوبى است روى خميرها مىکوبد و در هر ضربت نام يکى از افراد خانواده را بر زبان جارى مىسازد و مىگويد: اوزو، اوزه (ovzu، ovza) صد و بيس سال! به اين نيت که آن شخص ۱۲۰ سال عمر کند. پس از آنکه نام تمام افراد خانواده را بر زبان جارى ساخت چونه را در غربال بزرگى قرار مىدهد، يک تکه قند و سه شاخه خرما يا برگ سبز هم در اطراف آن مىگذارد و بهوسيلهٔ يکى از افراد خانواده نزد نانوا مىفرستد. گذاشتن خمير در غربال براى زياد شدن چشمهٔ روزى خانواده و برگ خرما هم علامت خرمى و شادى است. تکه قند را هم مىگذارند تا شاطر يا نانوا آنرا بهعنوان دهن شيرينک براى خودش بردارد وقتى نان آماده شد آنرا به خانه مىآورند و در گوشهاى مىگذارند و تا سال نو نشود به آن دست نمىزنند و مىگويند هرکس اوزو را بشکند در سال نو دچار شکست و خسارت خواهد شد.
۷. قليف کيک (qelif keyk) نوعى نان روغنى مدور است که مردم جنوب خراسان از شکر و آرد و تخممرغ و شير و روغن تهيه مىکنند.
از روز سوم يا چهارم فروردين به بعد که ديد و بازديدها تا حدى تمام شد و مردم فراغت بيشترى يافتند همه براى گلگشت و تفريح سر به صحرا مىگذارند و خود را با انواع بازىها سرگرم مىسازند. لطافت هواى بهار و طراوت دشت و چمن نيز به نشاط آنها کمک مىکند و بازىهاى آنها را گرمتر و پرشورتر مىسازد.
بازىهاى معروف و رايج خراسان که در ايام عيد مردم عموماً با آنها خود را سرگرم مىسازند عبارتند از: آرا آرا، از سر نو قزل خانم، استا سه پايه، استاى زنجيرباف، از گلاچى گل، بُجُل بازى (قاب بازي)، تخممرغ بازي، توپ زنجير پلُه، توشله بازى (تيله بازي)، جوزبازى (گردو بازي)، جمبور جمبور اويزه، خرسوز (sovz =سبز)، پالونسوز، دُرْنَهْ (درنا)بازي، رد به رد، دست بده خرما بُدُمْ، شير بگير، شيطون برشته (شيطون فرشته)، عرقچين گردونک، کاکا خر کُمْ بيْتي، کبدبدي، کَتْکَتَهْ، گو گذَلْ پندل، ثَپّربازي، ليسپاليس، ثوچُمبه (= مرهبازي) لىلى گولىلىگو، يارون يارون ما، يک قُل دوقُل، بسيارى از خراسانىها اطفال خود را در ايام عيد ختنه مىکنند و جشن نوروزى را با جشن ختنهسوران توأم مىسازند. ديگر آنکه شب جمعهٔ اول سال به نزديکترين بقعه يا امامزادهٔ محل خود مىروند و ضمن گردش و هواخورى بقاع مزبور را زيارت و کسب فيض مىکنند. در نيشابور به امامزاده محمد محروق و امامزاده شازان مىروند، در قوچان به شاهزاده ابراهيم، در شيروان به امامزاده زيارت، در بجنورد به امامزاده معصوم، در سبزوار به مقبرهٔ زبد و شاهزاده يحيى و شعيب و پير کميل، در تربت حيدريه به مزار بورياباد و مزار شيخ ابوالقاسم، در کاشمر به امامزاده حمزه (باغ مزار) و امامزاده سيد مرتضي، در طبس به بقعهٔ سلطان محمد حسين [(برادر بزرگ حضرت رضا (ع)]، در بيرجند به مزار يُشْتْ و مزار رَزَگْ و مزار پائين شهر و مزار ريگبند، در بجستان به مزار آصف برخيا يا خواجه خضر، در قاين به مزار استرايا و مزار اَفْريز و مزار تَخت طَلبي، در سرخس به اوغلان بابا (لقمانبابا).
روز سيزدهم فروردين در نظر مردم خراسان روز نحسى است ٭ و همه عقيده دارند که در اين روز بايد از خانه خارج شد و در دشت و چمن ميان سبزهها در کنار لالههاى صحرائى به تفريح پرداخت به همين جهت از يکى دو روز قبل از سيزده تهيهٔ مقدمات اين روز نحس را مىبينند و بامداد روز سيزدهم سر به صحرا مىگذارند و به عيش و طرب مىپردازند، به دنبال يکديگر مىدوند، تاب مىخورند. مىرقصند، آواز مىخوانند، بذلهگوئى مىکنند، قهقهه مىزنند، شادمانى مىکند و خلاصه از کوچکترين لحظات و دقايق عمر خود بهرهٔ نشاط مىگيرند. در اين روز آوازهخوانها و نوازندگان محلى با تار و دنبک و کمانچه و سرنا نغمههاى شادىبخش محلى مىخوانند، در اويش پرده مىآويزند و معرکه مىگيرند، لوطىها خرس و ميمون و عنتر به رقص در مىآورند، جوانان کشتى مىگيرند و اسبدوانى مىکنند.
٭ در نخستين سال رصد زردشت بعدازظهر روز يکشنبه که روز سيزدهم ماه فرودين ثابت بهاء بوده با روز سيزدهم ماه قمرى منطبق مىشده و بدينرو در نزد منجمان روز نحسى بهشمار مىآمده است زيرا ستارهشناسان قديم روز استقبال را که آفتاب و ماه روبهروى هم واقع شوند نحس مىدانستند و مىگفتند که بايد از کار دست کشيده و از اين جهت آنرا سيزده بهدر (يعنى سيزدهمين روزى که بايد از خانه در شوند و به بيرون شهر بگذارنند) مىخواندند (عليقلى اعتماد مقدم، مجلهٔ هنر و مردم، شماره ۱۷، اسفند ۱۳۴۲، ص ۴).
دختران دمبخت براى گشودن بخت خود و پيدا کردن شوهر رو به قبله مىنشينند و سبزه گره مىزنند و مىگويند: سيزده بهدر چارده به تو، سال دگه خنهٔ شو (Xaneyestu= خانهٔ شوهر)، هاکوت کوتو! هاکوت کوتو! و سپس مقدارى شيرينى در پاى سبزهاى که گره زدهاند مىريزند و از آنجا دور مىشوند. زنهاى عقيم يا بىاولاد براى حامله شدن بر لب آب روان مىنشينند و کلوخ در آب مىاندازند و دعا مىکنند: اى آب روان تو را به حق...
در روز سيزده مردم عموماً ناهار را در صحرا صرف مىکنند و آنچه آجيل و شيرينى از ايام عيد باقى مانده است در آن روز به مصرف مىرسانند.
در بعضى از شهرهاى خراسان رسم است که علاوه بر روز سيزده، بعدازظهر روزهاى شنبه و چهارشنبهٔ اول سال را هم از شهر خارج مىشوند. از آن جمله در بيرجند مردم در اين سه روز از شهر خارج شده به محلى مىروند معروف به کشمان (kaŝman) که در آن گندم و جو و يونجه و شبدر و امثال آنها کاشته شده است. بيرجندىها عقيده دارند که در اين سه روز بايد از دروازهٔ جنوبى شهر به کشمان رفت و در صحرا پاى خود را به سبزه زد و سپس از دروازهٔ شرقى شهر به خانه برگشت.
گردشگاههاى مهم خراسان در روز سيزده بهدر بسيار زياد و باصفا است و مهمترين آنها عبارتند از:
- مشهد: کوه سنگي، وکيلآباد، شهر طوس، گلستان، حصار، نوچاه، خواجه ربيع، خواجه مراد، طرق، باج ساروج، پل شاهي.
- نيشابور: خيام، عطار، امامزاده محروق، اراضى فرحبخش، بوژان، درود، فرخک.
- سبزوار: ابارش، خسرو گرد، آب قصبه، گود آسبا، استير (Stir)، سنگ سفيد، سليمانيه.
- تربت حيدريه: پيشکوه، منصوريه، غاربردان، مزار بوريا باد، مزار فطير، کوچه قاضيان.
- کاشمر: باغ مزار، بقعهٔ سى مرتضي، کلانه دهنه، کلانه عباسعلي.
- طبس: باغ گلشن، سرآسيا، امامزاده.
- بجستان: نوروزگاه، مزار، سرآب، حوضِ حسين.
- فردوس: مزار، آبگرم.
- گناباد: بيمرغ٭
٭ در گناباد رسم است که در روز سيزده دختران دمبخت به سبزهزارهاى خارج شهر مىزوند و در آنجا ملکهاى براى خود انتخاب مىکنند و به رقص و پاىکوبى مشغول مىشوند همينکه عابر يا مسافرى از راه برسد حلقهوار دور او را محاصره مىکنند و ضمن شوخى و قهقههٔ بسيار به امر ملکه او را وادار به رقص و پاىکوبى مىکنند.
- قوچان: شاهزاده ابراهيم (شهر کهنه).
- شيروان: زيارت.
- بجنورد: علىآباد، بابا امان، بش قارداش، لنگر، ارگ.
- بيرجند: مزار درّهٔ شيخان، رحيمآباد، اکبريه، پورباقران، بنددره، فِرِست، شوکتآباد، تشکو، بند عمر شاه.
- درگز: گلريز، گل خندان، کهنه قلعه.
- قاين: ببوذر (= اباذر)، شيک (= شاهيک)، مموئي.
- سرخس: اوغلان بابا (= لقمان بابا)، جنگل.