لباس مردان

”دروويل“ لباس مردان ايرانى در عهد فتحعلى شاه را چنين توصيف کرده است. ”مردان ايرانى معمولاً قباهاى بلندى که تا زير کمر بسيار تنگ و چسبان است بر تن مى‌کنند. از کمر به پائين قباها کمى عريض‌تر است و تا پاشنهٔ پا کشيده مى‌شود. اين قباها درست مانند پيراهن زنان فرانسوى در قرن شانزدهم ميلادى است. زير قبا نيم تنهٔ بلندى از چيت آستردار مى‌پوشند. دو لبهٔ نيم تنه مزبور در جلو، روى هم مى‌افتد سينهٔ آن باز است، در صورتى‌که پيش سينهٔ قباها تمام بسته مى‌باشد. پيراهن مردان ايرانى از پارچهٔ حرير به رنگ‌هاى گوناگون و بسيار کوتاه و بدون يقه است. سمت راست پيش سينهٔ پيراهن‌ها شکاف دارد و با رنگ روشنى نقده‌دوزى شده است. شلوار مردان ايرانى از تافتهٔ گلى يا ارغوانى و بسيار گشاد است. ليفهٔ شلوار را که از آن قيطان قابل ارتجاع ابريشمى مى‌گذارنند زير پيراهن قرار داده گره به قيطان مزبور مى‌زنند. (بند شلوار)


پاچهٔ شلوار تا مچ پا مى‌رسد، دهانهٔ شلوار گشادتر از قسمت بالاى آن است. ايرانى‌ها جوراب ساقه بلند به پا نمى‌کنند ولى از جنس قالب‌هائى که مى‌بافتد جوراب‌هاى ساقه کوتاهى تهيه مى‌کنند. در شهر کفش راحتى سبزرنگى به پا مى‌کنند، اما طبقات پائين که مجبور هستند غالباً پياده راه روند نيم چکمه‌هاى دراز و پنجه باريکى شبيه پاپوش‌هاى چينى‌ها به پا مى‌کنند. مردان ايرانى به هنگام سوارى چکمه‌هاى محکم چرم بلغار پنجه باريک که ساقه‌ آنها تا بالاى زانو مى‌رسد به پا مى‌کنند. پاشنه اين چکمه‌ها بسيار بلند و نارحت‌تر از کفش‌هاى سربازان سوار اروپائى است. مردان ايرانى تا سن و سال معينى قسمتى از موى سر را نگه مى‌دارند. آنها به پهناى پيشانى موى سر را تا قفا مى‌تراشند و به اين ترتيب فقط کمى مو بر بالاى شقيقه‌هاى آنها مى‌ماند. جوان‌ها حلقهٔ موى انبوهى از پيش و پس گوش تا روى شانه فرو مى‌ريزند. اين حلقهٔ مو تا چهل الى پنجاه سالگى بر سر جوان‌ها است ولى از آن پس به ريش که تنها زينت صورت است توجه مى‌شود ايرانى‌ها بر کمر خود ”شال“ کم و بيش گرانبهائى بسته و به‌عنوان تزئينات، دشنه‌اى بدان قرار مى‌دهند.


از وضع شال کمر افراد مختلف به آسانى مى‌توان پى به مقام اجتماعى آنان برد. مردم عادى شال پشمى يا پنبه‌اي؛ و نجبا و اعيان و ثروتمندان شال کشمير بر کمر بسته و دشنه‌اى بر پر آن مى‌گذارند. دشنهٔ اعيان مرصّع و غلاف آنکه از چوب سبک وزن خوش بوى ساخته شده است با پشم ميش سياه رنگى پوشيده مى‌شود. طبقات متوسط خنجر خميده و سربازان و مردم عادى خنجرى به سبک گرجيان بر کمر مى‌بندند. مردان ايرانى در فصل سرما خود را ميان بالاپوش گشادى به نام پوستين که از پوست گوسفندان تهيه مى‌شود مى‌پيچند. شنل لباس تشريفاتى است. در مراسم مختلف به‌خصوص به هنگام حضور در دربار بى‌گفتگو بايد شنل بر دوش داشت. شنل شاهزادگان و رجال متشخص و طراز اول از ماهوت ارغوانى است اما همه کس نمى‌تواند بالاپوش بدين رنگ بر تن کند. بالاپوش طبقات ديگر غالباً آبى و سبز و قهوه‌اى رنگ است.


مردان و زنان ثروتمند در فصل سرما لباس‌هاى پوستى اعلائى که از هشترخان وارد مى‌شود بر تن مى‌کنند، اما افراد طبقات پائين در زمستان فقط نيم تنه کوتاهى از پوست گوسفند که جلو آن باز و آستين آن نصفه است مى‌پوشند.


”موريس دو کوتربوئه“ در کتاب خود به لباس ايرانيان چنين اشاره مى‌کند که: کلاه عموم مردم از پوست گوسفند و لباس آنها قباى تنگ سينه بازى است که تا قوزک پا را مى‌پوشاند. فقرا از پارچه‌هاى ضخيم و اغنياء از ماهوت و اشراف و اعيان از پارچه‌هاى زربفت آن‌را تهيه مى‌کنند. روى اين قبا معمولاً کمربندى بسته مى‌شود ولى اغنياء شال کشميرى بسته خنجرى با دستهٔ کم و بيش قيمتى بر آن مى‌زنند، نظاميان به‌علاوه شمشير پهنى هم دارند در خانه عموماً پاپوشى دارند که ممکن است به الوان مختلف مُلَون باشد و براى خروج از خانه، نعلين سبزرنگى به پا مى‌کنند. لباس عالى عبارت از کليجه‌اى است که تا سر زانو مى‌آيد و زيربغل آن سوراخ دارد، اين لباس را گاه روى دوش مى‌اندازند و زمانى دست در آستين آن مى‌کنند. اختلاف لباس حاکم و خان و بزرگ فقط در خوبى و بدى پارچه است و در خصوص کلاه اغنياء به‌علاوه شالى نيز دور کلاه پوست خود مى‌پيچند، تمول و دارائى اشخاص فقط از کليجه معلوم مى‌شود که گاه از ماهوت‌هاى اعلاء و زردى است و گاه شال کشميري.

لباس زنان ايرانى

”لباس زنان ايرانى ناجور و بى‌ريخت است. آنها دستار عجيبى بر سر مى‌بندند و خود چنين مى‌پندارند که از اين راه بر لطف و زيبائى آنها افزوده مى‌شود. اما به‌نظر من چيز عجيب‌تر و خنده‌دارتر از شکل لباس بانوان ايرانى نيست. دستار آنها پارچه‌اى از شال کشميرى است که با مهارت تمام پيچيده و با مرواريد و جواهرات گوناگون آراسته مى‌شود. موهاى سر را به‌صورت بيست يا سى ‌گيس به‌هم بافته، نيمى از آنها را بالاى سر به دستار گره زده و بقيه را پشت سر مى‌افکنند. از طرفين دو دسته موى حلقه‌وار بلند مى‌آويزند.


اين حلقه موها تا روى سينه آنها مى‌افتد. پيراهن بانوان ايرانى نيز مانند پيراهن شوهران آنها بسيار کوتاه و بدون يقه و جلو سينه باز است، پيراهن با دکمه‌هاى زرين و مرواريد نشان به گردن بسته مى‌شود. پارچه پيراهن‌ها را از ابريشم ظريف گلدوزى شده انتخاب مى‌کنند و دور يقهٔ آن دو سه رديف مرواريد کوچک مى‌دوزند زنان نيز مانند مردان پيراهن را به روى شلوار مى‌کشند. از روى پيراهن نيم تنه‌اى به نام (ارخالق) که معمولاً از اطلس آستردار است بر تن مى‌کنند. لباس روئى به نام (چاپگين) شايد مضحک‌ترين لباس باشد که براى زنان در نظر گرفته شده است.


چاپگين جامهٔ بى‌يقهٔ جلوبازى است که زير کمرگاه آن، سه دکمه کنار هم دوخته‌اند (چاپگين) از چپ به راست روى هم افتاده و در سمت راست دکمه مى‌خورد. بلندى دامن لباس‌ها با مرور زمان تغيير مى‌يابد. از نقاشى‌هائى که از لباس‌هاى زنانه ايران در زمان‌هاى قديم در دست است چنين برمى‌آيد که لباس بانوان ايرانى در سابق بسيار بلند بوده و تا پنجهٔ پا مى‌رسيده است ولى مقتضاء زمان ايجاب کرده است که دامن لباس‌ها رفته رفته کوتاه‌تر شده و به‌صورت نيم‌‌تنه‌هائى که حتى به زانو نمى‌رسد درآيد. اما در عين حال لباس‌هاى مزبور را از پارچه‌هاى زربفت گرانبها با حاشيه و گلدوزى‌هاى زيبا که گاهى دانه‌هاى مرواريد و الماس بر آن مى‌درخشد مى‌دوزند. جنس پارچه شلوار زنان نيز مانند مردان بسيار متفاوت است. شلوار معمولاً از پارچه‌هاى زرى با ابريشم دوخته شده غالباً با مرواريدهائى تزئين مى‌شود، هر چه پاچهٔ شلوارها باد کند. حکايت از تشخص صاحب آن مى‌نمايد، زنان ايرانى کفش‌هاى راحتى از مخمل‌هاى گلدوزى شده و مزين طلا و ابريشم به پا مى‌کنند. آنها به هنگام خروج از خانه، خود را در چادر مى‌پوشانند. چادر از قماش نخى سفيد دوخته شده و دامن آن گرد است. با قيطانى چادر را بر سر يا گردن محکم کرده و صورت را با پارچه‌اى به نام روبند مى‌پوشانند. روبند پارچه‌اى نخى چهار گوشى است که با دو قلاب کوچک در بالاى پيشانى به دستار مى‌چسبد. در ميان روبند شکاف افقى درازى باز کرده و آن را تورى‌دوزى مى‌کنند.


زنان مردم عادى که زندگى عارى از تکلّف دارند، چادرهائى تنگ کرباسى که راه‌راه آبى و سفيد دارد بر سر انداخته با يک‌دست آنها را جمع مى‌کنند و با دست ديگر صورت خود را مى‌پوشانند در اين حال فقط جلو چشمان آنها کمى باز مى‌ماند، ولى به هنگام برخورد با يک مرد بيگانه فوراً طورى روى خود را مى‌گيرند که حتى ديدن ريزى و درشتى چشم با رنگ آن غيرممکن مى‌شود.