این کتاب 'بازتاب آشوب درونی دانشمند و پزشکی است که در طی سالهای بیشمار, 'انسان کوچک 'را مشاهده کرده است .نخست از سر شگفتی و سپس با ترس . وی دیده است که انسان کوچک چه بر سر خود میآورد .تا چه اندازه در رنج است, چگونه سر به شورش بر میدارد و چگونه به دشمنان و قاتلان دوستانش افتخار میکند ;نیز چگونه در هر جا که به نام مردم, قدرت را به دست گرفته, از آن سوئ استفاده کرده و آن را به ابزاری بی رحمانهتر از استبدادی که پیشتر از آن رنج میبرد, بدل ساخته است .استبدادی که در دست طبقات بالای دیگر آزار (sadist)بود .'...بدینسان نویسنده آدمها را به خاطر رفتار غیر انسانی, 'انسان کوچک 'خطاب میکند و برای نمونه میگوید' :انسان کوچک !از خودت بیزاری .میگویی :من که هستم که بخواهم صاحب عقیده باشم, زندگیام را رهبری کنم و دنیا را از آن خود بدانم حق با تو است .تو چه کسی هستی که مدعی زندگیات شدهای به تو خواهم گفت که تو چه کسی هستی .تفاوت تو با یک انسان بزرگ, تنها در یک نکته است :زمانی انسان بزرگ انسانی بسیار کوچک بود ;اما شایستگی ارزشمندی را در خود پرورش داد, و کوچکی و تنگ نظری اندیشهها و اعمالش را شناخت .او در زیر فشار برخی از وظایف, که برای او بسیار ارزش داشتند, آموخت که چگونه حس کمتری و ترحم, شادمانیهایش را به مخاطره میافکنند ...انسان کوچک نمیداند که کوچک و فقیر است, و از دانستن این نکته هم میهراسد .او حس ترحم (به خود) و تنگ نظریهایش را در پس توهم نیرو و عظمت ـ نیرو و عظمت کس دیگر ـ پنهان میکند ...هر چه را که کمتر بفهمد بیشتر و محکمتر به آن معتقد است و هر نظری را که بیشتر درک کند, کمتر آن را باور دارد .'...