'استانیسلاوسکی در این کتاب, از زبان شخصی فرضی به نام 'آرکادی نیکلایویچ تارتف 'ـ که استاد تئاتر است و در حقیقت کسی جز خود او نیست ـ نظریاتش را درباره کار بر نقش و نمایشنامه برای هنرجویان شرح میدهد .بهزعم استلانیسلاوسکی, وظیفه کارگردان این است که مواد و عوامل موجود در نقش و تشکیل دهنده آن را با دقت و دلسوزی در وجود و روان هنرپیشه بیابد و باور کند, به این که سعی کند این مواد را از خارج به درون هنرپیشه و به زور وارد کند .وی معتقد است کارگردان باید در تحلیل نقش به بازیگر تا آن جایی کمک کند که بازیگر بتواند نقش را باور کند و در نهایت هنگام بازی با آن یکی شود .وی برای آفرینش نقش به دو جنبه درونی و برونی نقش معتقد است و میگوید :از راه اعمال جسمی که همان زندگی برون نقش است باید به درون نقش رسید و بر روان نقش مسلط گشت .علت این که باید کار بر نقش را از برون شروع کرد, این است که اعمال برونی قابل رویت و برای هنرپیشه قابل لمس هستند, و تاکید میکند که :هنرپیشه حتما باید بر روان نقش خود مسلط گردد .او پایه و اساس هنر روی صحنه را چیره شدن بر زندگی درون نقش میداند و در این خصوص اذعان میدارد :مهمترین اعمال و رفتار برای ما اعمال و رفتاری هستند که سر منشا آنها زندگی درون نقش است .عناوین فصلهای کتاب از این قرار است' :اولین مرحله آشنایی با نقش', 'راه به سوی زندگی جسمی نقش', 'تجزیه و تحلیل نمایشنامه و نقش', 'عمق وضعیات, موقعیتها و شرایط نمایشنامه 'و 'شناخت و ارزشیابی وقایع نمایشنامه .'