جلد بيست و ششم از اين مجموعه، دربرگيرندهي خاطرات يك زن بهايي بازگشته به اسلام است. او در اين كتاب، علت مسلمان شدن خود را شرح ميدهد، از ماجراهاي همزيستي با بهاييان و سلطهجويي فرقهاي آنان سخن ميگويد و رفتار و مناسك آنها را به نقد ميكشد. به تصريح كتاب: نويسنده در اين كتاب، به زبان روايت، از كار گسترده، هدفمند، و تخريبي بهاييان روي ذهن و ضمير پاك كودكان پرده برميدارد و خواننده را به اردوهاي مختلط بهاييان به منظور هنجارشكني در جامعهي مسلمانان توجه ميدهد. همچنين، به شكلي دقيق و موثر، دربارهي تساوي زن و مرد از ديدگاه فرقهي بهائيت روايت ميكند، و اين كه هردوي آنها چگونه اسير برنامههاي تشكيلاتي بهاييت هستند... موضوع جاسوسپروري و مراقبت تشكيلاتي از يكديگر و اين كه تا چه اندازه بهاييان از يك ديگر ترس دارند و نسبت به هم بياعتمادند، مورد موشكافي و دقت نظر نويسنده قرار ميگيرد. شيوع دروغ و آلودگي در ميان سران بهاييت، كوچ و زندگي اجباري، حتي در تعيين مكان زندگي، چگونگي انتخاب همسر و يا جدايي از آنها، از جمله مواردي است كه نويسنده به آنها اشاره دارد، و رفتار تشكيلاتي را در شكلگيري آنها موثر ميداند. همينطور نويسنده به خوبي از پس روايت خشنودي بهاييان از ويراني ايران توسط عراق و بيگانگي اعضاي اين فرقه با مهرورزي و دوستي با ديگران، برآمده است.