در این فیلمنامه پیرمرد خیاطی که از مبارزان آزادی و عدالت اجتماعی در ایران است در کوران فعالیتهای دوران جوانیاش با دوست دیگرش در زندان ناظر اعدام یکی دیگر از دوستانش میشود. او وصیت دوستش را برای برپا کردن یک سرطاقی برای زن و فرزندش اجرا میکند و امروز او در خانهای که خود برای زن و فرزند آن دوست ساخته مستاجر است و زن فرهیخته دوستش علاقهای عاشقانه به خیاط دارد و برای دخترش نیز همچون پدر میماند. اما خیاط, آرمانگرایی شریف است که عشق به بانو و آرمانش چنان ژرفایی دارد که گاه با تمسخر دیگران مواجه میشود؛ به ویژه عشق او به 'کاسترو' رئیس جمهور کوبا, حال کاسترو برای یک سفر به ایران آمده و خیاط تمام نیرویش را به کار میگیرد تا برای کاسترو ـ به منظور بیان شیفتگی ـ کت و شلواری بدوزد و به دست خویش به تن او کند. در طول این سه روز بانو و دخترش برای این کار به او کمک میکنند.....