در سومين مجلد از اين داستان تخيلي كه براي گروه سني ج به نگارش درآمده، بچههاي مدرسهي اشباح از جمله آماليا، فين، ادوارد و اميلي در جست و جوي گنج هستند. در اين حال آرشيبالد فيدلين ـ از بستگان دور آماليا ـ نامهاي براي او ميفرستد. در اين نامه او از وجود يك شبحگير خطرناك كه براي دستگيري بچهها در راه است. خبري ميدهد و از آنها ميخواهد كه خود را به جاي امني برسانند. اما نامه توسط شبح جادوگر ربوده ميشود. آرشيبالد نيز به سرعت خود را به آنها رسانده و ميگويد از اين كه پدر آماليا براي آنها يك گنجينهي خانوادگي به ارمغان گذاشته، مطلع است و به دليل اين كه قصر خانوادگي در موقعيت بدي قرار دارد و نيازمند تعمير است، به اين گنج محتاج است و به همين خاطر به شبحگير جادوگر، ماموريت داده تا به سراغ آنها بيايد، اما در اندك زماني متوجه شده كه شبح مزبور يكي از مجرمان فراري است كه پليس به دنبالش ميگردد. در اين حال آماليات به ياد صندوقچهي لباس قديمياش ميافتد كه داراي كفي دولايه است و از جانب پدر، به او به ارث رسيده است و....