نگارنده در کتاب حاضر کوشیده اندیشهها و تفکران لئواشتراوس ـ یکی از فیلسوفان سیاسی قرن بیستم در آلمان ـ را تبیین نماید. به تصریح نگارنده: 'ذغدغههای اصلی اشتراوس، ارائهی تفسیری بدیع از جایگاه و موقعیت فلسفهی سیاسی اسلامی است . به نظر وی پدیدهی 'پنهاننگاری' باعث شده تا کنون فهم درستی از فلسفهی سیاسی اسلامی صورت نگیرد. این پدیده، به ما میآموزد که برای فهم متون سیاسی کلاسیک نمیتوان از رهیافتهای موجود و مسلط پیشرفتگرایی و تاریخیگرایی بهره جست، بلکه باید با روش و شیوهی فهم تاریخی واقعی پیش رفت. بدین معنا که متون سیاسی کلاسیک را باید آنگونه فهمید که نویسندگان آنها میفهمند. اشتراوس با مطالعهی زیاد، نمونهی بارز عقلگرایی کامل را در فلسفهی اسلامی و یهودی میانه و در آثاری همچون فارابی، ابنسینا، ابن رشد و ابن میمون یافت. منظور وی از فلسفهی یهودی همانا فلسفهی ابن میمون است که عمدتا در سرزمینهای اسلامی رشد کرده و اندیشههای او برخاسته از اندیشههای معلمان اسلامی وی یعنی فارابی، ابن سینا و ابن رشد است. دغدغههای اصلی و مهم اشتراوس در طرح مباحث فلسفهی سیاسی اسلامی دوچیز است: اول نادرستی فهم امروزین از موقعیت و جایگاه فلسفهی سیاسی اسلامی. دوم معرفی و تفسیر واقعی از آن فلسفه. وی برای فهم فلسفهی سیاسی اسلامی با روش و شیوهی مطالعهی تاریخی واقعی پیش رفت. با چنین رویکردی پیخواهیم برد که فهم امروزین از فلسفهی سیاسی مسیحی شباهت ندارد. وحی و آموزههای وحیانی در شریعت اسلام، بر خلاف مسیحیت، ایمان صرف نیست بلکه آورندهی نظم سیاسی و اجتماعی ـ مطلوب است. بر این اساس جایگاه و موقعیت فلسفهی سیاسی اسلامی را باید با توجه به وحی و شریعت واقعی فهمید'.