در چهارمین شماره از این مجموعه که با هدف آشنایی اولیه با فیلسوفان و آثارشان، نگاشته شده، نگارنده تصریح میکند: 'فیلسوفان به سه دلیل باید رمانهای داستایفسکی را بخوانند. نخست این که او دل مشغول مسائل فلسفی بود یعنی پاسخ دادن به سوالهای فلسفی و حل مسائل فلسفی و برای همین هم میتوان او را در دورهی فیلسوفان جای داد. داستایفسکی میخواست برای دو سوال بنیادین فلسفی پاسخی فراهم آورد: 1) مخمصهی انسانی چیست؟ 2) ما با این مخمسه چگونه باید زندگی کنیم؟ سوال اول، داستایفسکی را درگیر ژرفاندیشی متافیزیکی میکند ـ در باب اختیار، ماهیت ذات فردی و وجود خدا ـ و سوال دوم، او را به حوزهی و زبر اخلاق میکشاند. مسالهی اصلی اخلاقی که بیش از همه او را دلمشغول میکرد این بود: مهمترین صفت انسان، آزاد بودن است، اما این آزادی با امکانهای ویرانگری توام است، پس باید نیروی محدود کنندهای یافت که بتواند با این آزادی سازگار باشند. داستایفسکی در تلاش خود برای حل این مساله، در فصول 'طغیان' و 'مفتش اعظم' در برادران کارامازوف، عالیترین بحث را دربارهی 'مسالهی شر'، عرضه کرده است (یعنی مسالهی آشتی دادن وجود خدای قادر متعال، دانای کل خیرخواه با وجود شر در جهان). دوم، داستایفسکی در فلسفه اهمیت دارد زیرا بر دیگر فیلسوفان، تاثیرگذاشته است و با برخی قرابت دارد. او را معمولا در ردهی اگزیستانسیالیستها یا دست کم در ردهی طلیعهداران اگزیستانسیالیسم قرار میدهند. تاکید داستایفسکی بر آزادی، اضطراب ناشی از آن و تلاشش برای ربط دادن فلسفه به زندگی واقعی، قطعا او را در ردیف اگزیستانسیالیستهای متاخر قرار میدهد و سرانجام، رمانهای داستایفسکی پر از نقدهای جدی بر دیدگاههای معزز در فلسفه و دین است. داستایفسکی، وحدت ذات فردی، دفاع عقلانی از اعتقاد به خدا، دفاع از اخلاق بر اساس عقل و منطق، و حتی اعتبار خود عقلانیت را مورد تردید قرار میدهد، اما داستایفسکی فلسفهای مثبت و ایجابی هم به ما عرضه میکند، نظری دربارهی این که چگونه میتوانیم از شرایطمان بیشترین بهره را ببریم و زندگی فردی و جمعی خوشی را با انتخاب آزادانهی خود، به سر بریم.