'میرزا احمد 'یکی از ثروتمندان شهر کرمان, که صاحب زن و یک دختر است آرزو دارد که پسری نیز داشته باشد تا وارث پدرش شود ;اما چون زنش بیمار است و دیگر نمی‌تواند بچه‌دار شود, از 'قدسیه 'ـ دختر 18ساله یکی از اقوامش ـ برای خود خواستگاری می‌کند .از طرف دیگر 'نعمت 'نوکر میرزا احمد نیز دلباخته قدسیه است ;اما پدر و مادر قدسیه به دلیل ثروت فراوان میرزا احمد با ازدواج میرزا احمد و قدسیه موافقت می‌کنند و قدسیه علی‌رغم میل باطنی‌اش به عقد میرزا احمد در می‌آید و از او صاحب پسری می‌شود و نعمت نیز تا پایان زندگی میرزا احمد, در حالی که دل در گرو عشق قدسیه دارد در کنار آنها زندگی می‌کند ; تا این که سرانجام با مرگ میرزا احمد فرصتی می‌یابد در کنار قدسیه باشد ;اما قدسیه نیز بر اثر تصادف جان می‌بازد و این عشق در دل نعمت, همچنان باقی می‌ماند .