در اين مجموعه 8 داستان كوتاه فراهم آمده كه عناوين آنها بدينقرار است: شبهاي چهارشنبه، صفيه، گريهي ليدا، نانوايي، تير چراغ برق، كالمه، بيدليل، جمع كل، بيقرار و قله. براي نمونه در شبهاي چهارشنبه، راوي كه از شيفتگي زني به همسر خود، مهرداد، با خبر شده، خطاب به زن نامهاي مينويسد و در آن عيوب اخلاقي مهرداد را بازگو ميكند. در بخشي از اين نامه آمده است: راستي هيچ ميدانيد اين آقا مهرداد، شبهاي چهارشنبه هم غش ميكند؟ البته اين مثل را براي خنده نوشتم. مرحوم دهخدا اين طور معنياش ميكند، علاوه بر آنچه شما از بدي كالا و بيدوامي آن ميگوييد، عيبهاي ديگر هم در آن هست. منظورم اين است كه علاوه بر آنچه تا به حال گفتم، بيدقت است. هميشه دنبال عينك يا فندك يا سيگار و زيرسيگاري و چه ميدانم چوب سيگارياش ميگردد و تا من از جايم بلند نشوم، پيدايشان نميكند. لباسها و لنگههاي جورابش را از زير مبلها و كنار و گوشههاي خانه پيدا ميكنم. هميشه كنترل تلويزيون را با خودش ميبرد آشپزخانه جا ميگذارد و گوشي تلفن را در اتاق خواب گم ميكند. گاهي ساعتش را توي دستشويي پيدا ميكنم و كليد انباري را درست دوماه پس از آن كه مطمئن شدم گم شده، موقع رخت شستن در جيب كاپشن اش، مييابم. فكر ميكنم ديگر با اين اوصاف، يك روز هم بتوانيد تحملش كنيد! شايد هم من كمي بيانصافي كرده باشم.