در این داستان, 'سرگردان 'نام قایقی است که از آمریکای شمالی به قصد انگلستان حرکت میکند .سرنشینان قایق عبارتاند از' :استو', 'مو', 'داک ' این سه نفر برادرند و 'براون 'و 'کدی', پسر بچههای 'استو 'و 'مو 'هستند . مسافر دیگر دختری است به نام 'سوفی 'که خواهرزاده سه مرد و دختر عمه دو پسر است .او دختری سیزده ساله است که پدر و مادر خود را از دست داده اما این موضوع را پسر داییهایش به طور واضح نمیدانند ;از این رو, پیوسته در جست و جوی این موضوع هستند .هر یک از این شش مسافر در قایق وظایفی دارند و در طول سفر اتفاقات بسیاری را پشت سر میگذارند .شخصیت اصلی داستان سوفی است .او تمام ماجرای سفر را در دفتر خاطراتش یادداشت میکند و در طول سفر, داستانهای پدربزرگش 'بامپی 'را برای دیگران نقل میکند .این داستانها مربوط به زمان کودکی بامپی است .در پایان داستان وقتی مسافران به خانه پدربزرگ میرسند او را به شدت بیمار میبینند .او در میان افراد, فقط سوفی میشناسد .وقتی سوفی داستانها را باز میگوید او همه را تایید میکند :به جز یک واقعه و آن مربوط به چگونگی مردن والدین سوفی است .در این جا راز مرگ پدر و مادر سوفی آشکار میشود .