در این رمان، 'ژاک سوربیه' نویسندهی گمنام و سردبیر نشریهای برای جوانان است او با همسر دوست سابقش 'ژرژ گالار' که به تازگی فوت کرده، ازدواج میکند و به اصرار و تشویق این زن 'سوزان' نام دارد کتاب منتشر نشدهای از گالار را به اسم خود به چاپ میرساند. کتاب با استقبال فراوان رو به رو میشود و جایزهی ادبی نیز به آن تعلق میگیرد. بنابراین ناشر از 'سوربیه' میخواهد تا پس از این موفقیت اولیه کتاب دیگری بنویسد اما 'سوربیه' که در نویسندگی مهارت دوست سابقش را ندارد در انجام این کار ناموفق میماند و در عین حال به سختی دچار عذاب وجدان میشود تا حدی که احساس میکند روح 'گالار' اندک اندک بر جسم و جان او چیره میگردد. در پایان 'ژاگ سوربیه' از افتخار و موفقیت چشم میپوشد تا بدین وسیله از روانپریشی نجات یابد.