در این مجموعه، پس از شرح زندگی مولف توسط همسرش ـ فاطمه سودآور ـ تعدادی داستان کوتاه فراهم آمده که 'سابقیه' یکی از آنهاست. در این داستان، راوی دربارهی باغ مشهور سابقیه ـ از باغهای مرحوم سابق الملک که از خویشان اوست ـ و این که سالی یکبار به منظور دستبوسی سابقالملک به همراه خانواده به این باغ میرفته، نیز سخنان سابقالملک دربارهی باغ ایرانی، سخن میگوید. به تصریح راوی: 'به هر طرف که نگاه میکردم و لای هرکتابی را که باز میکردم، به یاد سابقیه میافتادم. البته طبیعی بود. میدیدم که نقش تمام کاشیکاریها و تمام قالیبافیها و تمام نقاشیهای اصفهان، حرف تمام شعرا و نویسندگان فارسی و کار تمام هنرمندان ایرانی و خلاصه آنجه که تمدن ما را تشکیل میدهد، در اطراف باغ و بوستان و گلستان دور میزند. حتی لابهلای حروف عربی قرآن را گلهای فارسی تذهیب میکنند. گمان میکنم اگر مرحوم سابقالملک زنده مانده بود و از همان حرفها به گوشم میخواند، کم کم معتقد میشدم که حقیقتا باغ، هستهی مرکزی هر تمدنی را تشکیل میدهد و بالنتیجه ما ایرانیها، استادان باغساز، کاشیکار، قالیباف و شعرپرداز از همهی دنیا متمدنتریم'.