کتاب متشکل از شش داستان است که عبارتاند از' 'انار بانو و پرهایش', 'سفر بزرگ امینه', 'درخت گلابی', 'بزرگ بانوی روح من 'و 'جایی دیگر .'در داستان اخیر, راوی دوست خود ـ امیرعلی ـ را چنین تعریف میکند' :من و امیرعلی با هم بزرگ شدیم و مدام با هم بودیم .آنهایی که ما را از دور میشناختند, فکر میکردند برادر یا قوم و خویش نزدیک هستیم ... زندگی از او آدمی آرام و معقول ساخته بود, مردی متمدن, شوهری مطیع, معاون شرکتی معتبر, اهل سازشهای لازم و داد و ستدهای متداول .با این همه...در پس ظاهر مقبول و معقول او امیرعلی دیگری پنهان است, محبوس در ژرفای خاموش درون, منتظر گریز...دیگران معتقدند که سرسپردگی امیرعلی از شدت علاقه و عشق به زنش است .اما, من که او را مثل کف دستم میشناسم, میدانم که امیرعلی, هنگام عبور ستارهای دنبالهدار متولد شده و موجودی دست نیافتنی و فراریست .متعلق به کسی نیست .هیچ کس .دنیایی پنهانی دارد که مخصوص خودش است و آن را به احدی نشان نمیدهد .'...