این رمان بیانگر تخیلات و تصورات کودکی است در دورانی که جامعه کشاورزی نیجریه با تغییرات جهانی و مدرنیسم روبهرو میشود .قهرمان داستان پسربچهای به نام ((آزارو)) است که در داستان, دو بخش از زندگی او در ((عالم ارواح)) و ((دنیای کنونی)) جریان مییابد و طی آن بسیاری از سنتها, آیینها, مسائل فرهنگی, عرفانی, سیاسی, اجتماعی و اقتصادی افریقا به ویژه سرزمین نیجریه بازگو میشود .((آزارو)) در دنیای خیالی یا عالم ارواح, پاکیها و خوبیها را مشاهده میکند .سلطان آن عالم گربهای است مهربان و محبوب, اما دغدغههای دنیای مادی به ویژه عشق به مادر ((آزارو)) را به دنیای کنونی میکشاند و این امر البته او را با معضلات هستی مادی روبهرو میسازد .در بخشی از داستان, پدرش پیدایش هستی را برای او بازگو میکند و این که دنیا در آغاز پیدایش, به سان سلطانی بوده که آدمیان را به کام مرگ میفرستاده است .سلطانی که سیر ناپذیر بوده و لحظهای از قربانی کردن انسانها غافل نمیمانده است .او انسانها را آن چنان در خود فرو میبلعد که سرانجام خود به ((جادهای گرسنه)) تبدیل میشود .بدین ترتیب, بیان نمادین این اثر آن است که دنیای کنونی در واقع جاده گرسنهای است که انسانها در آن به کام نیستی کشیده میشوند .