مجموعهی حاضر، مشتمل است بر 2 داستان کوتاه با نامهای 'تبر طلایی و فرشتهی مهربان' و 'لاکپشت و مرغابی'. برای مثال، در حکایت نخست، ماجرای مردم هیزمشکنی بازگو میگردد که برای جمع کردن هیزم به جنگل رفته بود. او که خسته شده بود، به نزدیک چشمهای رفت تا آب بنوشد اما ناگهان تبرش داخل آب افتاد. او همینطور که ناراحت کنار چشمه نشسته بود ناگهان فرشتهای را دید که از آب بیرون آمد و خود را نگهبان چشمه معرفی کرد. مردم هیزمشکن تمام ماجرا را برای وی بازگو کرد. فرشته نیز به داخل آب رفته نخست تبری طلایی و سپس تبری نقرهای بیرون آورد. اما مردم هیزمشکن به فرشته توضیح داد که تبرش آهنی و کمارزش بوده است و این تبرهای با ارزش برای او نیست. فرشته که از راستگویی مردم هیزمشکن خوشش آمده بود، هر سه تبر را به مرد داد. مرد هیزمشکن نیز به راه افتاد تا این که به سه مرد هیزمشکن دیگر رسید. او تمام ماجرا را برای آنها تعویض کرد. میان آن سه، هیزمشکن طمعکاری بود که با شنیدن این حرفها فکری شیطانی به سرش زد و به سمت چشمه به راه افتاد... مخاطبان کتاب، گروه سنی 'ب' هستند.