'همزمان با رنسانس تحولی در نظم جهان آغاز گردید که تا امروز ادامه داشته و به دوره وستفالیا مشهور است. امروزه شواهدی مبنی بر پایان این دوره به چشم میخورد که میتواند به شروع دوره پسا وستفالیا (پست وستفالیا) تعبیر شود. شاخص عمده دوره وستفالیا, پیدایش, رشد و تکوین دولتهای ملی است که انحصار بازیگری روابط بینالملل را به خود اختصاص دادند' این قدرتها توانستند قدرتهای غیر اروپایی نظیر امپراتوری چین, ایران و عثمانی را به حاشیه رانده یا مقهور قدرت خویش میسازند. بدین سان نظم وستفالیا نظمی اروپایی بود که به آرامی به سراسر جهان تسری یافت. در نتیجه, جهانی شدن این نظم یکی دیگر از ویژگیهای عصر وستفالی بود که بر خلاف گذشته به یک قاره یا منطقه محدود نمیشد. از قرن نوزدهم میلادی نظم جهانی چنان وسعت یافت که هیچ جامعه یا کشوری نمیتوانست در خارج از دایره الزامات آن, قرار گرفته و سرنوشت خود را به طور مستقل تعیین کند یا نسبت به آن بیتفاوت باشد. به همین دلیل مناقشات منطقهای میتوانست به جنگهای جهانی تبدیل شده و کشورهای بیشماری را ناخواسته به دامان خود بکشاند که جنگهای جهانی اول و دوم نمونه بارزی از این وضعیت بود. رقابت قدرتهای بزرگ اینک در عرصه جهانی جریان مییافت و از آن جا که اقتصاد سرمایهداری بر پایه صنعت, پول و بازار, بر خلاف اقتصاد کشاورزی که حالت محلی داشت, دارای بعد جهانی بود و ارتباطات را نیز به مدد میگرفت, رقابتها و جنگها هم آمیزهای از سیاست و اقتصاد را به نمایش میگذاشت که محدوده آن تمامی کره زمین به شمار میرفت. اینک بسیاری از پایههایی که نظام وستفالیا بر آن استوار بود, در حال فروریزی است حاکمیت ملی و انحصار بازیگری دولتها که از مهمترین پایههای این نظم به شمار میرود, به شدت از سوی نیروهای فراملی, وابستگی متقابل, جهانی شدن و ده ها نوع بازیگر جدید نظیر سازمانها و نهادهای بینالمللی و مدنی به چالش طلبیده شدهاند'. این کتاب را میتوان به سه دوره کلی تقسیم کرد: دوره اول از وستفالی 1648 تا کنگره وین 1815 که دوره تکوین دولتهای ملی و نظم وستفالیایی است, دوره دوم از کنگره وین تا جنگ جهانی اول 1918 ـ 1914 که دوره جهانی شدن نظم وستفالیایی است و دوره سوم از جنگ جهانی اول تا اواخر قرن بیستم که دوره بحران این نظم و برآمدن وضعیت جدید یا 'عصر جهانی شدن' است.