در این داستان که در قالب شعر تدوین شده, ماجرای مردی به نام 'بابا شمل' بازگو میشود که برای دیدن دوستش عازم سفر میشود .او در بین راه مردی را میبیند که ناراحت است .وقتی علت ناراحتی او را جویا میشود در مییابد که شتر مرد فرار کرده است .پس بابا شمل سنگی به سوی شتر پرتاب میکند ;در نتیجه شتر کور میشود .صاحب شتر با عصبانیت از بابا شمل میخواهد که با او نزد کدخدا برود تا از این طریق بتواند خسارت دریافت کند .آنها در بین راه با مرد دیگری مواجه میشوند که پای خرش در گل فرو رفته, و مرد از بیرون آوردن خر عاجزات ;از همین رو, بابا شمل دست به کار میشود, اما از بخت بد دم خر کنده میشود .بنابر این صاحب الاغ هم برای دادخواهی عازم خانه کدخدا میشود .کدخدا پس از شنیدن حرفهای آنها دستور میدهد تا با اره شتر را به دو نیمه تقسیم کنند و بابا شمل فقط نصف پول شتر را بپردازد .صاحب الاغ وقتی قضاوت کدخدا را میشنود با خود میگوید 'میخوام خرم را زنده خر بیدم به از خر مرده 'و بدین ترتیب بابا شمل از پرداخت خسارت معاف میگردد .این داستان با تصاویر رنگی همراه است .