یازدهمین نوشتار از مجموعه((فلسفه غرب)) که با هدف آشنا ساختن دانشجویان دوره کارشناسی فلسفه با مفاهیم و نظریههای اصلی فلسفی, همچنین ارزیابی و نقد نظریههای مذکور فراهم آمده به زندگانی و اندیشههای((باروخ بن میخائل یا بندیکتوس د اسپینوزا)) اختصاص یافته است .اسپینوزا در سال 1632در آمستردام به دنیا آمد .او از کودکی مانند سایر پسران یهودی, به مدرسه((خاخامی)) فرستاده شد .او در آن جا آثار عبری((عهد عتیق)) و ((تلمود)) و تفسیرهای قرون وسطایی آن را مطالعه کرد .بعدها وی به تحصیل فلسفه یهودی خصوصا آثار((ابن میمون)) مشغول شد .تفکرات جدید اسپینوزا سبب گردید وی در سال 1656از فرقه یهودیان طرد شود .اسپینوزا بر این باور بود که هیچ چیز فینفسه خوب یا بد, کامل یا ناقص نیست .او همواره از آموزههای تثلیث مسیحیان که جواهر الهی را تکه تکه میکرد بیزار بود .وی معتقد بود که هر فرد از افراد دیگر تاثیر میپذیرد و بر آنان تاثیر میگذارد .یکی از اهداف اصلی اسپینوزا این بود که تناقضات درونی انسانها را درباره خدا بزداید و خداوندی واحد را تبلی غ نماید .