نگارنده در این کتاب، به منظور تبیین ارتباط اقتصاد متعارف با اقتصاد ارتدکس و اقتصاد اخلاقمدار، تصریح میکند: '1- اقتصاد متعارف هنوز ظرفیتها و قابلیتهای بسیار زیادی برای حل و فصل دشواریهای اقتصادی جوامع مختلف را دارا میباشد و بحث بحران در علم اقتصاد و نارسایی در اقتصاد سیاسی، متوجه قرائت ارتدکس نئوکلاسیک میباشد. انطباق قرائت ارتدکس نئوکلاسیک بر کل اقتصاد متعارف، خطایی مشکلآفرین است. 2- مکاتب مختلف غیر ارتدکس، هرکدام میتوانند با توجه به شرایط خاصی، بخشی از امور اقتصادی جوامع را تجزیه و تحلیل نمایند. مناسب است فضای علمی و زمینهی آزمون تجربی برای قرائتهای غیر ارتدکسی فراهم شود تا مورد قضاوت صاحبنظران (از لحاظ علمی، و داوری سیاستگزاران و مردم (از لحاظ اجرایی) قرار گیرند. 3- بروز تحریکات افراط و تفریط، چه از سوی ارتدکس نئوکلاسیک و یا همزادهای نئولیبرال آن و چه طیف مقابل آن رادیکالهای سوسیالیست و مارکسیست را شامل میشوند، محکوم به شکست میباشد. مناسب است الگوها و پارادایمهای متعادلی از میان طیف اقتصاد متعارف، برگزیده شوند. 4- هم بیشتر تئوریهای علمی و هم بخشی از تجارب واقعی جوامع، نشان میدهند که اقتصاد به خاطر ماهیت انسانی و اجتماعیاش بایستی ابزاری برای سعادت و پیشرفت انسان و اجتماع، محسوب گردد و نباید انسانها و جوامع، ابزار آنو نهایتا قربانی آن گردند. 5- شکلگیری پارادایمهای اصلاحی و یا جایگزین، جهت اقتصاد ارتدکس، امری اجتنابناپذیر است. اقتصاد دینی و اخلاقی، پتانسیل قابل توجهی برای این اصلاح دارند و قرائت اخلاقمدار اسلامی یکی از این نمونهها است'.