در رمان 'آهستگی', 'کوندرا' کوشیده تا مرز بین واقعیت و خیال را درهم شکند و با تانی افسانه 'ویوان دنون' را در زمان حال و در یک عمارت قدیمی به تصویر کشد. روند آهستگی, توام با تانی خاصی است: تانی با شخصیت آفرینیهای بیش از اندازه, در این رمان کوچک, همزمان 7 الی 8 شخصیت و خارج از ارتباط هم, درون داستان تنیده میشوند. هر یک از شخصیتها دارای باور خاص هستند که با موضوع اصلی داستان همخوانی ندارند. آهستگی با تعریف حکایت 'مادام T' امتداد مییابد. 'ورا' ـ همسر کوندرا ـ خود را درگیر رویاهای شوهرش میبیند و حضور اشباح قصه باعث سردرگمیاش میشود. راوی غیر از حکایت مادام T و تداخل رویا و واقعیت برای ورا که تبدیل به لابیرنتی عجیب و غیر قابل توصیف شده, از دو شخصیت دیگر با عناوین 'برک' و روشنفکری به نام 'دوبیرکه' استفاده میکند که در برابر هم ایستادهاند. تا نیمههای کتاب, گونهای از واقعیت و خیال, جلوهای از اخبار و افراد و دیدگاههای گوناگون قهرمانان مطرح است؛ پس از آن, شخصیتهای جدیدی به داستان افزوده میشود و خواننده نمیداند که هدف نویسنده, از این همه شخصیتآفرینی چیست. از نیمه به بعد, همه چیز به همان عمارت اربابی برمیگردد. افراد چونان زنجیر به هم متصل میشوند و در انتهای کتاب با پایان یافتن سمیناری همه به موطن و خانههای خویش برمیگردند....