نگارنده در این کتاب، سعی در توضیح آشفتگی مستمری دارد که جهان امروز دچار آن است و در عین حال از کندوکاو دربارهی تاثیر انقلاب میکروالکترونیک، نظم پساصنعتی و بسیاری دیگر از دگرگونیهای بنیادین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که از جنگ جهانی دوم به این سو جریان داشته است، غفلت نمیکند. مضمون اصلی کتاب این است که مهارتهای تحلیل مردم همهی سرزمینها رو به رشد است و همین باعث دگرگونی بستر ظهور فرآیندهای جهانی میشود. نویسنده در کتاب نشان میدهد که چگونه ساختارهای کلان سیاست جهان، دچار دگرگونیهایی شده است که با دگرگونیهای سطح خرد، بیارتباط نیست: ساختارهای پرسابقهی مرجعیت و اقتدار، رو به ضعف گذاشته است، جوامع دچار چندپارگی شدهاند، خردهگروهها قدرت بیشتری یافته و از آن سو، دولتها و حکومتها ناتوانتر شدهاند، سمت و سوی وفاداریهای ملی تغییر کرده و مسائل تازهای در دستور کار جهانی مطرح شده است. این پویشهای آشوبزا باعث دامن گرفتن همزمان گرایشهای تمرکززا و تمرکززدایی شده که در حال حاضر دوگونه از ساختارهای جهانی را در صحنهی سیاست جهان، پدید آورده است.