شب ششم تولد نوزاد از مهم‌ترين و پرهيجان‌تر شب‌ها است. در اين شب عده‌اى از خويشاوندان زائو از زن و مرد دورتادور اطاق مى‌نشينند و تا صبح بچه را دست به‌دست مى‌کنند و شعر و ورد و دعا مى‌خوانند و هرچند لحظه يک‌بار دايره مى‌زنند و به‌شدت سر و صدا راه مى‌اندازند تا اجنه بترسند و به اطاق زائو نزديک نشوند، زيرا عقيده دارند که شب شش، شب بسيار پرخطرى است در اين شب اجنه به هر حيله‌اى که ممکن است به اطاق زائو داخل مى‌شوند و نوزاد را با هم‌زاد او عوض مى‌کنند.٭ براى دفع اين خطر و دور کردن جنيان از اطاق زائو به حيله‌ها و وسيله‌هاى متعدد ديگر متوسل مى‌شوند به اين معنى که اول بدن و صوتر نوزاد را با باروت سياه مى‌کنند و طفل را به هيئتى مکروه و زشت در مى‌آورند تا اجنه از ديدن او بترسند و ”رم‌کننده“ يا لااقل از او بيزار شوند و به‌ عوض کردن او رغبت ننمايند. پس از آن مقدارى باروت و طرقه در آتش مى‌ريزند و همه‌جا را از دود آکنده و سياه مى‌کنند تا اجنه از صداى انفجار طرقه و دود و غبار باروت وحشت کنند و از آن حدود بگريزند. علاوه بر ان مقدارى آهن‌پاره و سيخ و پولاد نيز در آستانه درها مى‌ريزند.٭


٭ عوام معتقد هستند که هم‌زمان بازادن هر مولود انساني، طفل ديگرى در ميان اجنه متولد مى‌شود که شبيه به نوزاد انسانى است. اين طفل را که موجودى سياه و لاغر و کريه‌المنظر است ”همزاد“ مى‌خوانند و عقيده دارند که هرگاه کسى شباهنگام بدون گفتن ”بسم‌الله‌ الرحمن الرحيم“ آب جوش روى زمين بريزد ممکن است رزند يکى از اجنه را بسوزاند. در اين‌صورت پدر و مادر آن بچه جن؛ در صدد انتقام برمى‌آيند و در شب ششم تولد فرزند آن شخص به اطاق زائو وارد شده نوزاد را با همزاد او عوض مى‌کنند (رک: بچهٔ عوضى در فصل ”طب عوام“ همين کتاب).


پس از فراغت از کارهاى فوق اندکى سپند در آتش مى‌ريزند و با سوخته‌هاى سپند به پيشانى نوزاد خال مى‌گذارند. سپس قدرى نيل با ”تنزور“ و ”جزوار (رک: حاشيه صفحهٔ ۱۰۹)“ مخلوط کرده مى‌کوبند و در آب مى‌ريزند و با مايعى که از اختلاط آنها به‌دست مى‌آيد کف دست‌ها و پاهاى نوزاد را به رنگ نيلى تند در مى‌آورند. آنگاه قطعه نخى که از پشم شتر يا موى بز تافته باشند به بازوى طفل مى‌بندند و يک نخ سه رنگ (سياه و سفيد و آبي) هم به طول تقريبى نيم‌متر فراهم آورده از وسط نصف مى‌کنند، نصف آن‌را به مچ دست راست زائو و نصف ديگر را به مچ پاى راست وى مى‌بندند.(بستن نخ به بازوی نوزاد و دست وپای زائو برای آن است که تب و نوبه بر آن دو عارض نشود)


سپس هفت سوزن روى لچک نوزاد و هفت سوزن هم روى لچک زائو مى‌زنند تا آل از سوزن‌ها بترسد و به زائو و بچه‌ او نزديک نشود. در اين موقع يکى از زنان حاضر در مجلس مقدارى برنج در کف دست مى‌ريزد و دعاى هفت‌قل (هفت سوره از قرآن که با ”قل“ شروع شود) مى‌خواند و روى برنج‌ها مى‌دمد و هم‌چنان که برنج‌ها را در مشت گرفته است دورتادور اطاق مى‌گردد و دانه‌هاى برنج را اندک‌اندک روى زمين مى‌ريزد و به اين طريق براى آل و اجنه حصار مى‌کشد تا به زائو و بچه‌ او نزديک نشوند. علاوه بر آن يک قرص نان برمى‌دارند و روى آن روغن و شکر مى‌مالند و با يک کوزهٔ پرآب بالاى بام خانه مى‌برند و روى در ورودى اتاق زائو مى‌گذارند تا اگر آل بخواهد از بام به خانه درآى چشم او به ان روغنى و کوزهٔ آب بيفتد و از خود رفع گرسنگى و تشنگى بنمايد و ديگر به جگر زائو ميل نکند.


در اين موقع آخوند محله يا يکى از مردان مسن و مؤمن خانواده بچه را در بغل مى‌گيرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه مى‌گويد و به ميل و انتخاب خود نام يکى از ائمهٔ اطهار را روى بچه مى‌گذارد.٭ پس از پايان يافتن مراسم اذان گوئى و تعيين نام نوزاد تمام افراد خانواده و خويشاوندان و دوستانى که گرداگرد اطاق نشسته‌اند صلوات مى‌فرستند و هلهله و شادى مى‌کنند.


٭ معمولاً روز تولد طفل با روز ولادت هر يک از ائمهٔ اطهار (ع) مصادف گردد و يا به آن نزديک‌تر باشد نام همان امام را بر طفل مى‌گذارند و معتقد هستند که در روز محشر امام هر اسم طفل به فرياد او خواهد رسيد و از او شفاعت خواهد کرد.


پس از انجام مراسم فوق نوزاد را از زير پاى هفت دختر نابالغ رد مى‌کنند و چند عدد چشم گوسفند قربانى و ناخن گرگ و استخوان شير و شاخ مار و پنجهٔ کفتار به نخ کشيده از گردن بچه مى‌آويزند تا از شر اجنه کاملاً محفوظ بماند. آن‌وقت غربالى به اتاق مى‌آورند و طفل را هم‌چنان که در قنداق پيچيده شده است با مقدارى زغال و يک قرص نان و يک عدد سکهٔ رايج کشور در غربال مى‌گذارند و تا سپيده دم دست به‌دست مى‌چرخانند و اين اشعار را مى‌خوانند:


بچه بچه، ماهه بچه (بچه بچه ماه است بچه) ـ خدا نگهدار بچه ـ هرکه خوره نون بچه (هرکس بخورد نون بچه) ـ دعا کنه جون بچّه ـ بگير بچه ر، بگير بچه ر. ( بگير بچه را، بگير بچه را).


پس از خواندن اين شعر، نوزاد را به‌دست ديگرى مى‌دهد و آن شخص دو بيت شعر زير را مى‌خواند:


بچّه‌ى درم يگانه ـ کوک (کبک) ميمون خانه ـ ککر ککر مخوانه (مى‌خواند) چشمش به تو ممانه (مى‌ماند، شبيه است)


سپس بچه را به نفر سوم مى‌سپارد. او هم اين دو بيت را مى‌خواند:


بچه‌ى دوم يگانه ـ کوک ميون خانه ـ ککر ککر مخوانه (مى‌خواند) ـ لُپش به تو ممانه


و بچه را به‌دست ديگرى مى‌سپارد. نفر چهارم نيز ابيات زير را مى‌خواند و نوزاد را به‌دست نفر پنجم مى‌دهد:


بچه‌ى دوم يگانه ـ کوک ميون خانه ـ ککر ککر مخوانه ـ گوشش به تو ممانه


نفر بعدى نيز دو بيت به‌شرح زير مى‌خواند و طفل را به‌دست ديگرى مى‌سپارد:


بچه‌ى دوم يگانه ـ کوک ميون خانه ـ ککر ککر مخوانه ـ مويش به تو ممانه


در بيرجند هرگاه نوزاد دختر باشد اين شعر را مى‌خوانند:


دختر درم (دارم) يگنه (يگانه) ـ در کنج بلاخنه (بالاخانه) ـ قرآن خور مخنه (قرآن خود را مى‌خواند) غلط‌ها ره مدنه (غلط‌ها را مى‌داند) ـ دختر درم چه بستو (بستان، بوستان) تمن (تومان) بيار و بستو (بستان، بگير) ـ دختر درم دخترو ـ قلعهٔ مذندرو (مازندران) ـ ترسم که اوزه شو (ترسم که آوازه شود، مشهور شود) اوزه که دروزه (دروازه) شو ـ به گوش شهزده (شاهزاده) شو ـ شهزده لشکرکشه ـ لشکر او کشته شو ـ دختر به زر مى‌ارزه ـ به صد پسر مى‌ارزه


همينکه سپيدهٔ صبح دميد بچه را از غربال در مى‌آورند و روى زمين مى‌گذارند زيرا عقيده دارند که به‌محض سر زدن صبح صادق فعاليت جنيان و آ پايان مى‌پذيرد و آنها ديگر قادر نخواهند بود که به زائو و نوزاد آسيب برسانند.٭


٭ چنانکه قبلاً نيز بيان شد، در نظر زنان شب شش براى زائو خطرناک‌ترين شب‌ها است بعضى از زنان عقيده دارند که در اين شب هر قدر احتياط و دورانديشى هم بشود باز آل و جن به سراغ زائو و بچه او خواهند آمد و اين انديشه در نزد آنان به‌قدرى قوى است که وقتى خود حامله مى‌شوند و مى‌زايند در شب ششم توهّم و وحشت عجيبى سراپاى وجود آنها را فرا مى‌گيرد و بسى اتفاق مى‌افتد که اين توهّم و وحشت آنها را دچار بيمارى‌هاى عصبى شديد مى‌کند.