در خراسان نوزاد را گاهى تا سه روز و گاهى فقط تا ”سه اذان“ شير نمى‌دهند زيرا معتقد هستند که قبل از هر چيز بايد اندرون طفل را از خون و کثافات و قيل (qil = مدفوع نوزاد در روزهاى اول تولد) خالى کرد براى اين منظور مقدارى کره و بارهنگ (گاهى به‌جاى بارهنگ از خاک‌شير استفاده مى‌کنند) و نبات را با هم مخلوط مى‌کنند و در هاونى مى‌کوبند و اندک ‌اندک با انگشت سبابه از آن برداشته به دهان نوزاد مى‌گذارند تا بخورد و مزاج او ”کار بدهد“ و آنچه خون و کثافت در شکم يا رودهٔ او جمع شده است بيرون بيايد.


گاهى پس از مخلوط کردن بارهنگ و نبات و کره و کوبيدن آنها در هاون به‌قدر يک فندق از آن‌را در تنزيب کوچکى مى‌ريزند و سر تنزيب را از چهار طرف جمع کرده با نخ‌گره مى‌زنند و آن‌را به‌صورت يک گلولهٔ غذائى کوچک درمى‌آورند و در دهان نوزاد مى‌گذارند تا بمکد و عصارهٔ بارهنگ مزاج او را از هرگونه خون و کثافت پاک گرداند. خراسانى‌ها اين گلولهٔ غذائى را لتّه‌چوش(لتّه‌چوش ـ ĉu? ـ latta (از لته به معنى پارچه و کهنه + جوش از فعل چوشيدن به معنى مکيدن). مى‌خوانند و براى آنکه مادهٔ غذائى و عصارهٔ بارهنگ آن کافى باشد و در مزاج نوزاد بهتر تأثير کند در هر نوبت لته‌چوش قبلى را دور مى‌اندازد و لته‌چوش تازه‌اى درست مى‌کنند.


پس از آنکه نوزاد سه‌ روز يا سه اذان به اين طريق غذا خورد مادر مى‌تواند به او شير بدهد. اما اين شير دادن در نوبت اول موقع و رسم خاصى دارد به اين طريق که مادر بايد اولين پستان را ”نيمه‌شب“ هنگامى‌که همه ”سير و پرخورده و به‌ آرامى خفته‌اند“ به دهان طفل بگذارد تا بچهٔ او صبور بار بيايد و هميشه ”سير و آرام“ باشد. ضمناً براى آنکه ”چشمه‌هاي“ پستان و باز و شير او ”سبک شود“ قبل از شير دادن به نوزاد مدت چند دقيقه پستان او را ”شير‌دوش“ مى‌کند و همينکه از اين‌کار فراغت يافت آهسته و بى‌صدا به طرف بچه مى‌رود و پستان خود را به دهان او مى‌گذارد.


هرگاه کودکى روز جمعه به دنيا بيايد او را در ترازو مى‌گذارند و هم‌وزن او خرما يا شيرينى خيرات مى‌کنند.


اگر دهان و لبان نوزاد سرخ شود مى‌گويند ”گرميش کرده است“ براى دفع گرمى از او قدرى لعاب فلوس با عصارهٔ عناب و ترنجبين مخلوط مى‌کنند و در دهان او مى‌ريزند.


اگر دهان نوزاد ”وزه“ يا برفک شد اندکى فلوس در آب خيس مى‌کنند سپس يک دستمال کجين (دستمال کجين ـ kacin به زبان خراسانى دستمالى است که از تارهاى پيلهٔ ابريشم و و با دست بافته باشند) سياه به دور انگشت سبابهٔ خود مى‌پيچند و نوک انگشت را به لعاب فلوس آغشته مى‌سازند و دورتادور دهان نوزاد و مخاط زبان و گلوى او مى‌مالند تا بهبود يابد.


اگر نوزادى زياده از حد گريه کند ودر ائناء گربه سر خود را مرتباً به عقب و جلو ببرد مى‌گويند بچه ”چهار فرق“ است. به عقيدهٔ عوام اطفال چهار فرق در زير پوست جمجمه‌ آنها چهار خط يا چهار شيار خفيف و کم‌عمق وجود دارد که از ملاج آنها شروع و به چهار طرف سر يعنى پيشانى و قفا و گوش راست و گوش چپ ختم شده است.٭ در خانواده‌هاى خراسانى زنان پير و متخصصى هستند که با کشيدن دست روى پوست سر نوزادان بلافاصله مى‌توانند شيارهاى مزبور را تشخيص بدهند و بگويند که بچه چهار فرق است يا خير. به‌عقيدهٔ عوام اگر بچه چهار فرق باشد بايد فوراً او را معالجه کرد والا چند روز يا چند هفته بعد از تولد خواهد مرد.٭ براى معالجهٔ بچه‌هاى ”چهار فرق“ يک عقيق يمنى سوراخ‌دار به‌سر يک سوزن يا يک ميلهٔ باريک فلزى مى‌زنند و روى آتش نگاه مى‌دارند وقتى عقيق خوب داغ شد به چهار طرف سر نوزاد مى‌چسبانند و به اصطلاح خود آنها ”چهار فرق بچه را مى‌ترسانند“. اگر عقيق در دسترس آنها نباشد يک تکه کرباس آبى‌رنگ فتيله مى‌کنند و يک سر آن‌را در آتش مى‌گذارند همينکه نوک فتيلهٔ کرباس آتش گرفت با آن چهار طرف سر بچه را داغ مى‌کنند.


٭ به‌نظر مى‌رسد که مقصود از اين چهار شيار همان درزهائى است که در ابتداى تولد نوزاد بين استخوان‌هاى قحف و استخوان پيشانى و استخوان پشت سر او وجود دارد و بعد به مرور زمان محکم و سفت مى‌شود.


٭ بعضى از نوزادان به‌علت ابتلاء به بيمارى راشيتيسم با بيمارى ئيدروسفالى و يا وجود تومورهاى مادرزادى در مفز آنها در همان چند هفتهٔ اول تولد فوت مى‌کنند و چون معمولاً اين بيمارى‌ها مانع جوش خوردن استخوان‌هاى جمجمه در نزد نوزادان نيز مى‌شود عوام تصور مى‌کنند که ”چهارفرق“ بودن طفل سبب هلاک وى شده است نه عارضهٔ ديگر.


ديگر از عقايد عامهٔ مردم خراسان اين است که اگر پدر و مادر نوزاد به جنيان صدمه زده باشند طفل در چله روزهٔ اول تولد مبتلا به ”آن دردها“ خواهد شد. در حقيقت اين مرض را جنيان به جان او مى‌ريزند و علائم آن اين است که ابتدا پوست بدن نوزاد کبود مى‌شود و پس از آن طفل دچار انقباض عضلات و تشنج شديد مى‌گردد و طولى نمى‌کشد که مى‌ميرد.٭


٭ اين علائم مشابه علائم مرض ”کزاز“ در اطفال است و گويا علت واقعى بروز آن عفونتى است که در نتيجهٔ عدم رعايت اصول بهداشتى به‌هنگام بريدن بند ناف بچه حاصل مى‌شود.


اگر نوزادى به‌هنگام تولد بميرد و مادر او فرزند ديگرى داشته باشد مى‌گويند بچهٔ اول او ”پشت قبول نمى‌کند“ و براى آنکه پشت قبول کند بچه را بر بالاى بام مسجد مى‌برند و در آنجا پشت گردن او را سه بار مى‌فشارند و مى‌گويند: ”پشت قبول کن!“ گذشته از اين وقتى مادر حامله شد طفل جديد را در همان جديد را در همان ساعت تولد به عقد پيرزن يا پرمرد بسيار فرتوتى در مى‌‌آورند٭ و عقيده دارند که به‌محض آنکه آن پيزن يا آن پيرمرد فوت کردند ديگر خطر مرگ نوزاد را تهديد نخواهد کرد و اين فززند جديد ساليان دراز زنده خواهد ماند.


٭ بديهى است که اگر نوزاد دختر بادش او را به عقد پيرمردى درمى‌آورند و اگر پسر باشد پيرزنى را به زنى براى او انتخاب مى‌کنند.


هرگاه زنى دوقلو بزايد مى‌گويند: ”دوى بى سه خطر دارد“ بنابراين فوراً گوسفندى مى‌آورند و ميان دوقلوها نگاه مى‌دارند و مى‌گويند: ” حالا دوتا شد سه‌تا!“ و معتقد هستند که اگر اين‌کار را نکنند يکى از دوقلوها خواهد مرد.


اگر يکى از دوقلوها مرده به دنيا بيايد و يا بلافاصله پس از تولد بميرد، فوراً گوسفندى به نيت سلامت دوقولوى ديگر قربانى مى‌کنند و گوشت آن را به پنجاه و هفت قطعه تقسيم کرده٭ به فقرا مى‌دهند.


٭ علت تقسيم گوشت گوسفند به پنجاه و هفت قطعه معلوم نشد. در صفحات آخر کتاب جامع‌الدعوات کبير در فصل قربانى کردن گوسفند جهت شفاى بيمار نيز همين عدد ذکر شده است و معلوم نيست که مندرجات اين کتاب در افکار عامه تأثير کرده يا به‌عکس نويسندهٔ جامع‌الدعوات از افکار عامه متأثر شده است


به‌عقيدهٔ خراسانى‌ها نوزاد را تا چهل روز نبايد از خانه بيرون برد زيرا ”چشم پاک و ناپاک“ به او مى‌افتد و ممکن است در او تأثير بد داشته باشد.


پدران و مادرانى که فرزندانى آنها عموماً در روزها اول تولد فوت مى‌شوند اگر فرزند جديدى پيدا کنند براى زنده ماندن او علاوه بر نذر و نياز و گرفتن دعا و طلسم و تعويذ و دخى بستن نام وى را ”بماني“ يا ”بمانعلي“ يا ”ماندگار“ يا و ”ماشاءالله“ و ”کنيز (مقصود، کنيز حضرت فاطمهٔ زهرا(ع) است“ مى‌گذراند. يا آنکه هفت هفته از هفت نفر٭ که نام آنها محمد باشد پول گدائى مى‌کنند و با پول گدائى براى فرزند خود لباس مى‌دوزند. گاهى نيز رخت کهنهٔ کودک ديگرى را که زنده مانده است به تن فرزند خود مى‌کنند و در عوض لباس‌هاى نو فرزند خود را به آن کودک مى‌بخشند.


٭ عدد هفت از زمان‌هاى بسيار قديم مورد علاقه و احترام ايرانيان بوده و علت آن بى‌شک تأثير افکار سومريان در باب ارباب انواع هفت‌گانه و نفوذ افکار زرتشتيان دربارهٔ ”هفت امشاسپند“ يا فرشتگان مقرب و خصوصاً تأثير قرآن کريم در مورد هفت طبقه بودن زمين و آسمان و جهنم و نظاير آنها است.


هرگاه پدر نوزاد مبتلا به سيفيليس باشد براى دفع مرض از وجود طفل ”که احياناً به ارث به وى منتقل شده است“ در همان لحظهٔ تولد، قدرى برنح در ديگى مى‌ريزند و دو برابر حجم برنج آب و يک پنجم وزن برنج هم روناس به آن مى‌افزايند و ديگ را روى آتش مى‌گذارند تا برنج نيم‌پز شود. پس از آن بزغاله‌اى سر مى‌برند و پوست آن را ”غلفتي“ در مى‌آوزند و هنوز که پوستر گرم است قدرى تباشير قلم در آن مى‌ريزند و چند دقيقه مشت و مال مى‌دهند تا جدار پوست کاملاً به تباشير آغشته شود آن‌وقت نوزاد را برهنه مى‌کنند و مدت نيم‌ ساعت در ميان پوست قرار مى‌دهند. در اين موقع ديگ را زمين مى‌گذارند تا سرد شود. همينکه برنج نيم‌گرم شد نوزاد را از لاى پوست درمى‌آورند و در ميان برنج‌ها مى‌گذارند يک ربع بعد او را از ديگ در مى‌آورند و بدن او ار مى‌شويند و در قنداق مى‌پيچند و عقيده دارند که با اين عمل مرض سيفليس از وجود نوزاد به‌کلى رفع و ريشه‌کن خواهد شد.


در دهات اطراف تربت حيدريه وقتى بخواهند قنداق بچه را عوض کنند بچه را روى زمين مى‌خوابانند و کف دست‌ها را از دو طرف به زمين مى‌کوبندد و مى‌گويند:


درد و رنجت وَرزمى (به زمين، به زمين بخورد)، فرشته‌ها رد خو (دنبال خودت، پشت سر خودت) بيني. به حق اولاد علي، تلَ تلَ گشُ وِردَرى (گوشت‌برداري، گوشت به تنت بنشيند)، عقل و هش (هوش) وِردَري٭


٭ dari ـ aqlo hoŝ ver ـ dari ـ be haqqe ovl?de Ali tal tal goŝ ver ـ fereŝteh? rade xo bini ـ dardo rancet ver zemi