ترسهاى مدرسهاى کلاً در چهار مرحله خود را نشان مىدهند، مرحله اضطراب ناشى از جدائي، مرحله امتناع از مدرسه رفتن، مرحله آشفتگى مرضى درونى و بالاخره مرحله احساس درد، تهوع و بهمخوردگي. البته اساس آن اضطراب جدائى و ترس از موقعيت مدرسه است.
اين ترسها داراى دو حد شدت و ضعف است. حالت شديد آن براى کلاسهاى اول تا سوم است و در اين مرحله والدين و مربيان همهگاه با کودک درگيرى و مشکل دارند. او دائماً از دردهاى گوناگون مىنالد، دچار کمخوابى و بىخوابى است. بىاشتهاست، هضم غذايش با دشوارى همراه است و ...
اگر در اين سنين اصلاح و درمان نشود ممکن است به کلاسهاى بالاتر و حتى سالهاى آخر دبيرستان هم کشانده شود. مخصوصاً براى دختران که در اين زمينه روحيه ضعيفترى دارند و ما دخترانى را مىشناسيم که در سال آخر دبيرستان باز هم بهنگامى که سخن از امتحان و وظيفهخواهى است خود را مىبازند و دچار دلدرد مىشوند. البته اين حالت در آن سنين بندرت پديد مىآيد مگر آنگاه که مورد و مسأله حاد باشد.
همچنين ممکن است که مثلاً در اواخر کلاس دوم اين ترس فروکش کند ولى بازهم در اوايل سال تحصيل بعد شديد شود و براى والدين دشوارى بيافريند. اين حالت پس از يک بيمارى جسماني، تعويض مدرسه، تغيير معلم، فوت يکى از عزيزان زيادتر مىگردد همچنين در احتمال از دست دادن محبت و امنيت و نگرانى از دستدادن قواى طبيعى و ...